چهارشنبه, ۱۸ ربیع الاول ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۹/۱۰م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

تنش های سیاسی و اقتصادی میان ترامپ و اروپا به ویژه آلمان، در این اواخر بالا گرفته است. در حالی که انتظار می رفت پس از سپری شدن مراحل انتخابات ریاست جمهوری امریکا از حدت و شدت این تنش ها کاسته شود؛ زیرا این در غرب معمول است که روسای جمهور پس از کسب آرای کافی و به قدرت رسیدن، از شدت ادعاهای شان در جریان تبلیغات انتخاباتی می کاهند؛ اما ترامپ بر خلاف این معمول، تنش های مذکور را پس از به قدرت رسیدن جدی گرفته، دلیل آن چیست و چرا بیشترین میزان تنش ها با آلمان است؟ و پیامدهای احتمالی این تنش های رو به افزایش میان امریکا و اروپا به ویژه آلمان چه خواهد بود؟

پاسخ

اول) در خصوص بالا گرفتن تنش های سیاسی و اقتصادی میان دو طرف باید گفت که: دلیل آن عمل کردهای سطحی و تحریک آمیز ترامپ در جریان مراحل انتخابات و پس از آن می باشد، عمل کردهایی که وی به علاوۀ حکام مزدور و دست نشاندۀ امریکا، حتی با هم پیمانان اش نیز روی دست گرفته است. اقدامات اخیر رئیس جمهور امریکا بر اساس آن عده از باورهایش می باشد که در جریان تبلیغات انتخاباتی سال ۲۰۱۶م مطرح نموده بود؛ وی گفته بود که کشورهای عضو پیمان ناتو به دلیل سهم بزرگی که امریکا در بودجۀ این پیمان دارند، مدیون امریکا می باشند و این کشورها به دلیل حمایت امریکا از آن ها در جریان چند دهۀ اخیر باید به امریکا پول پرداخت نمایند.

ترامپ رئیس جمهور امریکا پس از تسلیم شدن قدرت به تاریخ ۲۰ جنوری ۲۰۱۷م، تلاش هایی را در جهت عملی نمودن باورهایی کرده که در جریان تبلیغات انتخاباتی مطرح نموده بود و تلاش دارد این باورها را تبدیل به موقف رسمی دولت امریکا نماید. به همین دلیل است که اینک از اروپا به ویژه آلمان، می خواهد تا در بودجۀ پیمان ناتو سهم بیشتری بگیرد، پیمانی که ترامپ در مورد آن شک و گمان های زیادی را برانگیخت و در خصوص کمبود سطح تجارت میان کشورش با آلمان، با آلمانی ها به بحث و مباحثه پرداخت. چنان چه وی در نخستین دیدارش با انگلا مرکل نخست وزیر آلمان در واشنگتن، این تنش ها را برملا نمود. دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا روز جمعه از انگلا مرکل نخست وزیر آلمان در قصر سفید استقبال به عمل آورد، اما تنش ها و اختلافات میان دو طرف بسیار واضح بود، به ویژه در خصوص مسأله های تجارت آزاد و پناهنده گی. (منبع: فرانس۲۴، ۱۷ مارچ ۲۰۱۷م)

ترامپ پیش از دیدار با مرکل، گفت: «آلمان مبالغ هنگفتی را به پیمان اتلانتیک شمالی "ناتو" بدهکار بوده و برلین باید به دلیل دفاع امریکا از آلمان پول بیشتری به ایالات متحده بپردازد.» ترامپ این سخنان را اندکی پیش از دیدارش با انگلا مرکل نخست وزیر آلمان مطرح نمود و در صفحۀ تویترش نوشت: «آلمان مبالغ هنگفتی به پیمان اتلانتیک شمالی بدهکار بوده و ایالات متحده در بدل خدمات دفاعی بزرگ و پرهزینه ای که برای آلمان فراهم می کند، باید مبالغ بیشتری دریافت نماید.» (منبع: روزنامۀ روز هفتم، ۱۸ مارچ ۲۰۱۷م)

اما آلمان نپذیرفته که تعامل امریکا با این کشور بر مبنای طرز تفکر رئیس مافیای جهان که می خواهد باج گیری کند، باشد. وزیر دفاع آلمان روز یک شنبه گذشته اتهامات دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا را مبنی بر این که آلمان مبالغ هنگفتی را به پیمان آتلانتیک شمالی و برای امریکا در بدل هزینه های نظامی بدهکار است، رد نمود. اورسولافون دیرلین که از افراد نزدیک به نخست وزیر آلمان می باشد، در اظهاراتی چنین گفت: «هیچ گونه حسابی وجود ندارد که در آن آلمان به پیمان اتلانتیک شمالی بدهکار باشد.» وی افزود: «نباید هزینه های پیمان ناتو یگانه معیار سنجش تلاش های نظامی آلمان قرار داده شود.» (منبع: فرانس۲۴، ۱۹ مارچ ۲۰۱۷)

رئیس جمهور امریکا در نشست اعضای پیمان ناتو که به تاریخ ۲۵ می ۲۰۱۷م دایر گردید، لحن اظهاراتش علیه کشورهای اروپایی در خصوص سهم این کشورها در هزینۀ پیمان را تندتر نمود. دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا در بیانیه ای که در نشست سران کشورهای عضو ناتو ایراد نمود، سخنانی به زبان آورد که حاضرین نشست مذکور را تکان داده و همه را متعجب و حیرت زده نمود. سخنان تعجب انگیز وی در خصوص کمک امریکا به پیمان اتلانتیک شمالی بود. ترامپ در این بیانیه اش به سران کشورهای ناتو، شروع به ملامت کردن آنان نمود و عکس العمل های این سران نشان می داد که از سخنان ترامپ به شدت تعجب نموده اند، به ویژه انگلا مرکل نخست وزیر آلمان و ایمانویل مکرون رئیس جمهور جدید فرانسه.

بر اساس ترجمه ای که کانال عربی ۲۱ از سخنان ویدیویی ترامپ منتشر می نمود؛ ترامپ خطاب به رهبران کشورهای پیمان ناتو گفت: «اعضای ناتو باید سهم عادلانه ای پرداخته و به تعهدات پولی شان پایبند باشند.» وی سخنان ملامت آمیزی را متوجه سران پیمان نموده گفت: «۲۳ کشور از مجموع ۲۸ کشور عضو به تعهدات پولی شان در قبال این پیمان عمل نکرده اند و این کار برای مردم امریکا و کسانی که در ایالات متحده مالیه پرداخت می کنند عادلانه نیست.» وی افزود: «بسیاری از این کشورها در جریان سال هایی که از تاسیس ناتو می گذرد تعهدات شان را نپرداخته و بدهی های شان در این خصوص به شدت افزایش یافته و تا هنوز برای پرداخت آن هیچ اقدامی نکرده اند.» او در ادامه لحن ملامت آمیزش را در برابر سران این کشورها شدت بیشتری داده گفت: «در جریان هشت سال گذشته امریکا بیشتر از سایر اعضای ناتو در این پیمان سرمایه گذاری نموده است.»

بهت زده گی سران کشورهای ناتو از شنیدن این اظهارات ترامپ را می توانست در چهره های شان به خوبی مشاهده نمود؛ طوری که با تعجب به یک دیگر می نگریستند و آثار نگرانی از این سخنان بی سابقه و غیر مترقبه در چهره های شان موج می زد. ترامپ در ادامه، سران کشورهای عضو ناتو را به تمسخر گرفته گفت: «حتی یک بار هم از شما نپرسیدم که هزینۀ مقر جدید ناتو چقدر است و این کار را نخواهم نمود.» (منبع: عربی ۲۱، ۲۷ می ۲۰۱۷م) این اظهارات و موقف گیری های ترامپ باعث شد که تنش ها با اروپا بالا گیرد.

دوم) این که چرا این تنش ها نسبت به سایر کشورهای اروپای بیشتر با آلمان بالا گرفت؛ دلایل آن قرار ذیل است:

شکی نیست که آلمان بزرگ ترین مرکز اقتصادی اروپا پس از امریکا، چین و جاپان چهارمین اقتصاد جهانی به شمار می رود و به همین دلیل است که ترامپ در تلاش هایش برای جمع آوری پول های هنگفت به نفع امریکا به این کشور چشم دوخته است، به ویژه با توجه به این که امریکا در وادار نمودن آلمان به سهم گیری و مشارکت بیشتر در ناتو خطرهای ناشی از روسیه را بهانه می گیرد و این بهانه ای است که امریکا از آن علیه تمام کشورهای اروپایی، به ویژه شرق اروپا استفاده نموده و وابستگی نظامی آن به امریکا را برجسته می نماید.

از جانب دیگر، مصارف کم آلمان در ناتو مطرح می باشد، چنان چه برلین ۱.۲ درصد از درامد ملی اش را در عرصۀ نظامی مصرف می کند که معادل ۴۲ ملیارد دالر می شود. هزینۀ آلمان در این زمینه نسبت به فرانسه کمتر است؛ زیرا مصارف نظامی فرانسه به ۱.۷۹ درصد از درامد ملی آن می رسد که معادل ۴۴ ملیارد دالر می شود. این در حالی است که کشورهای عضو ناتو توافق نموده بودند که هر یک از اعضا باید ۲ درصد از درامد ملی شان را در این زمینه به مصرف برسانند، توافقی که تنها انگلیس و شمار اندکی از کشورهای حاشیه ای اروپا به آن پایبند مانده اند؛ اما کشورهای اصلی این قاره از آن تخلف نموده اند. لازم به یاد آوری است که امریکا ۳.۶۱ درصد از درامد ملی اش را در عرصه های نظامی به مصرف می رساند که معادل ۶۴۴ ملیارد دالر می شود و به این ترتیب امریکا به تنهایی بیشتر از دو سوم هزینه های نظامی منظومۀ نظامی ناتو را پرداخت می کند. مبالغ هزینه های نظامی که در فوق تذکر داده شد از سایت انترنتی عربی نوین برگرفته شده که به تاریخ ۲۷ می ۲۰۱۷م در خصوص هزینه های سال ۲۰۱۶م منتشر نموده بود.

تفاوت حجم اموال تجاری میان این دو کشور بسیار زیاد می باشد، طوری که حجم این اموال در سال ۲۰۱۶م به ۱۶۵ ملیارد یورو رسید که ۱۰۷ ملیارد آن را واردات امریکا از آلمان تشکیل می دهد. این آمار به تاریخ ۲۴ فبروری ۲۰۱۷م در سایت عربی ۲۱ منتشر گردید. این بدان معنی است که میزان واردات آلمان از امریکا متباقی مبلغ مذکور، یعنی ۵۸ ملیارد یورو می باشد. به این ترتیب ترامپ عقل اش را از دست داده و اظهارات تندی را علیه آلمان مطرح نمود. دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا در جریان گردهمایی اش با رهبران اتحادیۀ اروپا در بروکسل از سیاست های تجاری آلمان شکایت نمود. این معلومات را مجلۀ Der Spiegel به نقل از شرکت کننده گان در این گردهمایی منتشر نمود. یک منبع آگاه به مجلۀ مذکور گفته که ترامپ هم چنین در این زمینه گفت: «آلمانی ها بد اند، آن ها بسیار بد اند، به میلیون ها موتری نگاه کنید که آنان در ایالات متحده به فروش می رسانند. این وحشتناک است، ما این روند را متوقف خواهیم نمود.» (منبع: روسیۀ امروز ۲۶ می ۲۰۱۷) دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا روی صفحه ی تویتر اش نوشته: «ما در تجارت با آلمان ناتوانی شدیدی داریم، بر علاوۀ این که آن ها در خصوص ناتو و اردو به مراتب کمتر از میزانی می پردازند که باید بپردازند، این برای ایالات متحده بسیار بد است و این به زودی تغییر خواهد نمود.» (منبع: DW ۳۰ می ۲۰۱۷م)

زمانی که نشست ناتو به پایان رسید و نشست هفت کشور بزرگ صنعتی که در ایتالیا در خصوص تغییرات آب و هوا برگزار گردیده بود به ناکامی انجامید. آلمان به سرعت شروع به دفاع از اروپا نموده و موقف گیری این اتحادیه را در دست گرفت، چنان چه سایت الجزیره نت به تاریخ ۲۹ می ۲۰۱۷م به نقل از سیگما گابراییل وزیر خارجۀ آلمان گفت که وی انتقادهای تندی را متوجه رئیس جمهور امریکا نموده و سیاست هایش را "کوتاه نظرانه" خواند و گفت که امریکای زیر رهبری ترامپ دیگر از آن موقعیت رهبری کنندۀ جهان غرب برخوردار نیست. روزنامۀ روزهفتم نیز به تاریخ ۲۹ می ۲۰۱۷م به نقل از این وزیر آلمانی نوشت: «اقدامات دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا غرب را تضعیف نموده است.» وی افزود: «هرکسی که با تضعیف نمودن تلاش های حمایت از محیط زیست باعث شود آب و هوا با سرعت بیشتری تغییر کند و هر آن که به مناطق پر آشوب سلاح های بیشتر بفروشد و تمایلی به حل سیاسی کشمکش های دینی ندارد، در حقیقت صلح و ثبات اروپا را به خطر می اندازد.» وی تاکید نمود که سیاست های کوتاه نظرانۀ واشنگتن منافع اتحادیۀ اروپا را متضرر می کند.

این اظهارات وزیر آلمان درست یک روز پس از سخنان تند و تیز مرکل نخست وزیر آلمان مطرح گردید، چنان چه انگلا مرکل اعلام نمود که: «وی حالا به این باور رسیده که اروپا پس از این نمی تواند به دیگران تکیه کند.» هدف مرکل اشاره به فشارهای سختی است که واشنگتن در این اواخر به منظور کسب منافع بالای هم پیمانان اش اعمال نموده است. روزنامۀ آلمانی BILD به نقل از مرکل گفته است: «زمان آن گذشته که ما کاملاً به دیگران تکیه می نمودیم و این حقیقتی است که من در چند روز گذشته به آن پی برده ام. ما اروپاییان پس از این زمام امور خویش را باید خود مان در دست گیریم.» (منبع: روسیۀ امروز ۲۸ می ۲۰۱۷م)

امریکا متوجه شده که آلمان تا حدودی شروع به سرکشی کردن علیه امریکا نموده و تلاش می کند، در رویارویی با امریکا پیشگامی اروپا را در دست گیرد، به ویژه با توجه به این که آلمان در بسیاری موارد پیشگام اروپا بوده و می کوشد خود را به صفت یک قدرت جهانی بروز دهد، اگرچه از سلاح هسته ای نیز برخوردار نیست و منتظر فرصت و فضای جهانی بود تا با استفاده از آن عرض اندام نماید. آلمان در حال حاضر آن فرصت و فضا را در اروپا و در سراسر جهان مناسب دیده و به این باور است که می تواند به سرعت خودش را برجسته نماید و به همین دلیل است که دیده می شود بدون درنگ در رویارویی با سیاست های امریکا و سیاست های روسیه به نیابت از اروپا قدم پیش می گذارد. و اما واقعیت این فضا و فرصت جدیدی که آلمان برای تحقق سریع اهداف اش شناسایی نموده قرار ذیل می باشد:

۱) شروع روند خروج انگلیس از اتحادیه اروپا؛ زیرا موانعی که توسط تصامیم دو جانبۀ انگلیس و فرانسه در قالب اتحادیۀ اروپا در برابر آلمان قرار داده می شد، اینک با خروج انگلیس از این اتحادیه از مقابل آلمان برطرف می گردد. آلمان تا کنون اسیر تصامیم گرفته شده در قالب اتحادیۀ اروپا بود، تصامیمی که بیشتر در سطح جهانی به نفع انگلیس و فرانسه تمام می شد.

۲) آشکار شدن ضعف سیاست امریکا که با روی دست گرفتن سیاست جدید ترامپ مبنی بر "اولویت دادن به امریکا" کاملاً ظاهر گردیده، این ضعف سیاست امریکا به آلمان فرصت داده تا خود را از قید و بندهایی که امریکا بر دست و پای آن بسته آسان تر رها نماید؛ زیرا آلمان تا کنون به دلیل حفظ منافع مشترک غرب از امریکا اطاعت می نمود؛ اما امروزه که امریکا به صورت علنی دنبال منافع خود بوده و هیچ توجهی به منافع مشترک هم پیمانان اش ندارد، آلمان دلایل کافی به دست آورده تا بدون در نظر داشت سیاست امریکا به ساخت سیاست مستقلانه ای بپردازد. سیاست های فوق الذکر ترامپ با قوت تمام فضا را برای آلمان مساعد می نماید تا یک بار دیگر خودش را در سطح جهانی برجسته نماید. هرچند حکومت امریکا به رهبری اوباما آلمان و سایر دولت های اروپایی را از دخالت در بحران سوریه دور نگهداشته و پای روسیه را از فاصلۀ دور به این بحران باز نمود، اما روشن است که ادارۀ اوباما در عین حال از زیر بار رهبری جهان غرب نیز شانه خالی نکرد، لکن ادارۀ ترامپ اینک به صورت علنی از این مسوولیت شانه خالی کرده و با شمار اندکی از هم پیمانان اروپایی اش کنار می آید و تمام تمرکز اش را روی یک بخش خاصی از شکوه و عظمت امریکا قرار داده که همانا اقتصاد امریکا و هزینه هایی است که امریکا به دلیل رهبری نمودن جهان متحمل می شود. شکی نیست که این سیاست جدید امریکا کوتاه نظری بوده و پیامدهای بدی را برای آن به بار خواهد آورد.

۳) تغییرات بنیادینی که در فرانسه رونما گردیده، چنان چه انتخابات اخیر در فرانسه نشان داد که زنده گی سیاسی فرانسه به صورت بنیادین متحول گردیده است؛ زیرا معلوم شد که احزاب بزرگ راست و سوسیالیستی یی که فرانسه را پس از جنگ جهانی دوم تا کنون رهبری می نمودند از هم پاشیده و انتخابات سال ۲۰۱۷م سران این احزاب را به صورت کامل کنار زده و رئیس جمهور جوانی را به قدرت رساند که به هیچ یک از احزاب کهن و با پیشینۀ سیاسی وابسته نیست و این مسأله به آلمان فرصت می دهد تا با قوت تمام در رهبری سیاست اروپا به فرانسه مزاحمت ایجاد نماید.

با توجه به موارد فوق، دیده می شود که عکس العمل های آلمان در برابر سیاست های ترامپ نسبت به سایر اعضای اتحادیۀ اروپا برجسته تر بوده و ربطی به بازی های انتخاباتی نداشت، چنان چه دیده شد که رقبای مرکل در انتخابات پیش رو در کنار وی علیه سیاست های امریکا ایستادند. مارتن شولتس رئیس حزب سوسیال دموکرات و رقیب انگلا مرکل نخست وزیر آلمان، طرحی متشکل از پنج مورد را جهت استحکام بخشیدن اروپا در برابر دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا به نخست وزیر این کشور پیشکش نمود. شولتس که قرار است با مرکل برسر چوکی نخست وزیری رقابت کند، در جریان ضیافتی که نماینده گان پارلمانی حزب سوسیال در برلین برای چهره های اقتصادی آماده نموده بودند، گفت: «داشتن اروپای قوی برای تامین صلح، رفاه و امنیت ما امر قاطع و غیر قابل نزاع می باشد.» (منبع: سایت انترنتی رأی الیوم ۳۱ می ۲۰۱۷م)

هم چنین مارتن شولتس رقیب مرکل در انتخابات بعدی در اظهاراتی از تمام حکومت های دموکرات اروپا خواست تا برای پایان دادن به سیاست های لگام گسیختۀ دونالد ترامپ دست به دست هم دهند. شولتس که رهبری حزب سوسیال را بر عهده دارد، شام روز دوشنبه در سخنانی در برلین گفت: «مسوولیت اصلی ما در حال حاضر این است که با تمام توان در برابر این مرد و سیاست خطرناک تسلیحاتی او که قصد دارد ما را به پذیرش آن وادار کند، قرار گیریم.» (منبع: عربی۲۱، ۲۹ می ۲۰۱۷م) ترامپ به این واقعیت های آلمان پی برده قصد دارد، بخش زیادی از تهاجم اش را به آلمان اختصاص دهد.

سوم) در مورد پیامدهای احتمالی این تغییرات سیاسی در سطح جهان می توان به نکات زیر اشاره نمود: شکاف میان اروپا و امریکا فراخ تر شده و رفته رفته به حدی خواهد رسید که امکان پر کردن آن نیز از دست خواهد رفت، مگر این که امریکا قبل از تمام شدن دورۀ حکومت ترامپ به این مشکل پی ببرد. آن چه بیانگر این مسأله بوده و آن را مورد تأکید قرار می دهد، مسألۀ خروج ترامپ از توافق نامۀ پاریس در مورد تغییر آب و هوا است که به تاریخ ۲جون ۲۰۱۷م اتفاق افتاد. امریکا پس از این اقدام در برابر طوفانی از انتقادهای اروپا قرار گرفت، انتقادهایی که این اقدام امریکا را یک گام غلط و بسیار خطرناک توصیف می کند و از جهانیان می خواهد تا در مبارزه علیه مشکل تغییر آب و هوا به رهبری اروپا اعتماد کنند.

ایمانویل مکرون رئیس جمهور فرانسه، انگلا مرکل نخست وزیر آلمان و باولو گنتیلونی نخست وزیر ایتالیا در بیانیۀ مشترک و بی سابقه ای که دیروز از روم منتشر نمودند، از تصمیم امریکا مبنی بر خروج از توافق پاریس اظهار تأسف کرده و در عین حال تأکید ورزیدند که به هیچ وجه امکان ندارد توافق نامۀ یاد شده مجدداً به بحث و بررسی گرفته شود. از جانب دیگر میگل اریاس کانیتی نمایندۀ اتحادیۀ اروپا در خصوص بحران آب و هوا در اظهاراتی گفت: «برای مبارزه با گرمایش زمین می توان به اعتماد روی اروپا ادامه داد.» وی هم چنین از تصمیم یک جانبۀ ترامپ در این زمینه به شدت ابراز تأسف نمود. (منبع: سایت انترنتی الجزیره نت ۲جون ۲۰۱۷م) این فاصله و آسیب بوجود آمده در روابط امریکا و اروپا شامل کشورهای اصلی این اتحادیه گردیده و بجز انگلیس که طبق معمول هم چون مار افعی خودش را کنار کشیده و به امریکا نزدیک می کند به این امید که از جایگاه مهم تر جهانی برخوردار گردد. تقریباً سایر کشورهای اروپا به صورت کامل در این قضیه از امریکا فاصله گرفته اند.

به نظر می رسد، اروپا به جانب برجسته تر شدن موقف رهبری کنندۀ آلمان در دو عرصۀ سیاسی و اقتصادی در حرکت است. آن چه بیانگر این مسأله بوده و آن را مورد تاکید قرار می دهد، پیشگامی مسوولین آلمان در عکس العمل به سیاست های امریکا و اظهار تمایل آلمان به علنی نمودن اختلاف ها میان اروپا و امریکا می باشد. اگر این اختلاف ها گسترده تر شود، سراسر اروپا را در بر گرفته و ممکن است در نهایت آلمان را به سرعت به جانب مسلح شدن به سلاح های سنگین بر انگیزد. این دو مسأله که در فوق تذکر داده شد در خور تأمل و دقت بیشتر است؛ زیرا پیامدهای ناشی از آن در بروز مرحلۀ نوینی در سیاست های بین المللی اثر گذار بوده و در نتیجه، ساختار کنونی بین المللی را دگرگون خواهد نمود.

چهارم) درد آور این است که این تغییرات بزرگ جهانی و این فضای نوین بین المللی در حالی رخ می دهد که دولت اسلامی(خلافت) وجود ندارد تا مسلمانان با استفاده از این فضای بوجود آمده و آن تغییراتی که در شرف اتفاق افتادن است-تا جهان را به سوی فلاح و رستگاری واقعی رهبری نماید- درد نبود خلافت از یک طرف و درد حاکمیت شماری از حکام مزدور و خود فروخته بر سرزمین های مسلمانان از جانب دیگر، حکام مزدوری که خود را بر شانه های امت اسلامی تحمیل نموده و شب و روز بی شرمانه تلاش می کنند که از بروز و تأثیر اسلام بر مواقف بین المللی جلوگیری نمایند و درد آورتر از همه این که سرمایه های اقتصادی امت را به جای این که در راستای فروپاشی و هلاکت امریکا به کار گیرند، آن را صرف نجات دادن آن از غرق آب های اقتصادی می کنند که در آن گیرمانده است.

اما واقعیت این است که مقاومت این حکام مزدور و باداران شان در برابر این امواج سهمگین به درازا نخواهد کشید؛ زیرا بادار بزرگ شان خودش را چون موریانه از داخل در حال خوردن است و موج بیداری امت اسلامی که از دعوت گران مخلص تشکیل گردیده و حضور میلیون ها مسلمانی که از پس آنان خواستار تحکیم شریعت پروردگار خویش از طریق برپایی خلافت بر منهج نبوت می باشند، به شدت در حال گسترش می باشد، و این موجی است استوار و در حال بزرگ شدن که دست آوردهای آن را به خواست الله سبحانه وتعالی به زودی خواهیم دید. الله عزیز و حکیم می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾

[طلاق: ۳]

ترجمه: الله فرمان خود را به انجام می رساند؛ و الله برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام عليكم و رحمة الله و بركاته!

شيخ بزرگوار! الله سبحانه وتعالی پاداش خیر نصیب تان کند. نظر شما پيرامون کيفيت اجرای برنامه تثقيفی و ذوب شدن افراد امت در آن بعد از اقامه خلافت اسلامی چگونه است؟ توسط حلقات تثقیف جمعی، مجالس سخنرانی، رسانه های جمعی صورت می گیرد یا از طریق مناهج تعلیمی خواهد بود؟

پاسخ:

وعليكم السلام و رحمة الله و بركاته!

قبل از اين که به پاسخ پرسش شما بپردازم، در مورد کیفیت و ماهيت برنامه تثقيف و ذوب شدن افراد در افکار، قسمتی از متن کتاب تکتل حزبی را برايت نقل می کنم:

«... یک حزب مبدئی به شکل طبیعی از دو ناحیه نمو يا تکثر می کند: اول تکثر از طریق سلول ها با ایجاد سلول های دیگری که مبدء را با وعی(ديدگاه خاص به جهان از زاويه عقيده اسلامی) و درک مطمئن قبول می کنند و به آن گردن می نهند. دوم ایجاد وعی عام به واسطه تکثر نزد همه امت است که با ایجاد این وعی عام در مبدء توحید افکار، آراء و معتقدات در امت ایجاد می شود، و اين به شکل توحید جماعتی می باشد، نه توحید اجماعی(عمومی) که بدین وسیله اهداف امت، عقیده، جهت و نظرش در زنده گی توحید می یابد. و نيز بدین وسیله حزب به ذوب شدن امت در افکارش دست رسی می یابد و امت را از پلیدی ها و مفاسدی که به خاطر انحطاط شان ایجاد شده یا در اثنای انحطاط شان تولید و ایجاد می شود، پاک می سازد و این اسلوب و برنامه تثقيف و ذوب شدن امت در افکار را حزب حمایت می کند که این عملیه سبب نهضت و بيداری می شود. ناگفته نماند که این یک عملیه مشکل و شاقه ای است که هيچ کسی به چنين نهضت قادر نمی شود و دست رسی پيدا کرده نمی تواند؛ مگر حزبی که با فکره چنین نهضتی زنده گی کند و حیات خود را وقف همین نهضت کرده باشد و نهضت و بيداری هر قدم آن را بعد از قدم های ديگرش درک کند.»

یک حزب مبدئی این چنین برنامه ذوب شدن امت را در افکارش روی دست می داشته باشد و تمامی وسایل و اسالیب را بخاطر تسهيل اقامه این عملیه به وجه احسن اش استعمال می کند. حزب اکنون این برنامه را توسط وسايل و اسالیب معاصر که روی دست دارد به پيش می برد. هم چنان بعد از اقامه خلافت به طور جدی و با نيروی قوی به پيش برد آن إن شاء الله اقدام می کند؛ زیرا حزب قیام خود را به اذن الله سبحانه وتعالی سریعاً تابع برنامه ذوب شدن افکارش می گرداند؛ ولی با تفاوت در نواحی ذیل ممکن می باشد:

1.  اسلام هنگامی که بعد از اقامه دولت يا خلافت اسلامی تطبیق شود، جای شک نیست که اثر قوی و قابل ملاحظه ای در سرعت بخشیدن برنامه تثقيف يا ذوب شدن افراد در افکارش می داشته باشد و این به خاطری است که آن چه توسط نظام تطبیق می شود و آن چه رعایت انسجام اعمال را با برنامه تثقيف سرعت می بخشد، چیزی است که حزب با سعی و تلاش خستگی ناپذيرش بستر آن را از قبل در میان امت تهيه ديده است. يا به عبارت ديگر با ايجاد پيش زمینه هايی، اکثريت امت را به پذيرش آن آماده کرده است، برخلاف واقعیت موجود امروز که از طرف نظام های کفری بالای امت تطبیق می شود و مسلمین از طرف حکامی سرپرستی می شوند که با امت و دین شان دشمنی می کنند. در اين حالت پيش برد امری که رستگاری را در برنامه تثقيف قرار داده کاری ساده و آسان نيست.

2.  یقیناً وسایل و اسالیب مؤثری که توسط آن ها یک حزب می تواند به مردم رسيده گی کند فراوان است؛ زیرا دولت شرعاً ملزم بر این است که ميدان عمل را برای احزاب سیاسیِ که بر اساس اسلام استوار باشند، فراخ بگرداند؛ حتی دولت ملزم بر این است که این احزاب سیاسی را تشویق کرده و برای برنامه های شان زمینه سازی کند.

بدین اساس تمام وسایل مختلف ارتباط جمعی؛ از قبيل: تلویزيون ها، رادیوها، شبکه های انترنتی، منابر مساجد، محافل مختلف و... همه وسايل و اسالیبی که در پرسش از آن ها نام برده شد؛ بدون قیودات و تکلف در اختیار احزاب سیاسی قرار داده می شود. بنابر این يقيناً در این حالت برنامه تثقيف يا ذوب شدن افراد در افکار سریع شده و به اذن الله سبحانه وتعالی باعث تکامل و کامیابی این احزاب می شود. بناً یک حزب می تواند تمام اعمال خود را؛ مثل: تثقیف مرکزی، تثقیف عمومی، مقابله های فکری، مبارزه های سیاسی و تبنی امور مصالح امت را تحت کنترول داشته باشد.

3.  تطبیق نظام اسلام از طرف دولت یک بخش مؤثر و فعال در ایجاد وعی عام شمرده می شود و به واسطه آن تمام امت تثقيف می شوند که با ایجاد این وعی عام توحید افکار، آراء و معتقدات مبدئی نزد امت را فراهم می سازد و این حالت در برنامه ی تثقيف يا ذوب شدن افراد در افکار سرعت می بخشد که نهضت و بيداری در امت نيز از همین جا پیدا می شود. همین قسم ميدان عمل در این برنامه بعد از اقامه دولت خلافت نسبت به قبل از آن به اذن الله سبحانه وتعالی با فراخی و تسهيل و در عين زمان با سرعت خواهد بود. امیدوارم که موضوع به شکل کامل و حد کافی آن واضح شده باشد.

برادر شما عطاء بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

اسلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

سایت انترنتی "روسیۀ امروز" به تاریخ ۲۶ می ۲۰۱۷م  به نقل از خبرگزاری رویترز با انتشار خبری گفت: «سنای امریکا قصد دارد قراردادهایی را که ترامپ با عربستان سعودی به مبلغ ۴۶۰ ملیارد دالر امضا نموده رد نماید. شماری از اعضای مجلس سنای امریکا پیشنهادی را مطرح نموده و در آن خواستار رد قرارداد تسلیحاتی دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا با عربستان سعودی شده اند. آنان مجلس سنا را وادار کرده اند تا در این زمینه از اعضای مجلس سنا نظر خواهی صورت گیرد.» (منبع: روسیۀ امروز ۲۶ می ۲۰۱۷م به نقل از رویترز)

پرسش این است که دلیل رد این قرارداد از جانب سنای امریکا چیست؟ در حالی که امریکا آرزوی چنین قراردادی را همواره داشته، به ویژه با توجه به این که اقتصاد این کشور در وضعیت بحرانی به سر می برد. ضمناً سفر ترامپ به عربستان سعودی سر و صداهایی زیادی را به همراه داشت، چنان چه وی با سران کشورهای خلیج دیدار نمود و سپس به فلسطین اشغالی رفت، آیا این بدان معنی است که ترامپ کدام برنامۀ سیاسی جدیدی را در خصوص قضیۀ فلسطین به همراه داشت؟

پاسخ :

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

شکی نیست که این پیشنهاد مجلس سنای امریکا نوعی نیرنگ و نمایش سیاسی بوده و به گمان اغلب هیچ گونه تاثیری بالای قراردادهای منعقد شده نخواهد گذاشت؛ بلکه حتی ممکن است از آن تحسین نیز بعمل آورد؛ زیرا این قرارداد جان تازه ای به اقتصاد امریکا خواهد بخشید. طوری که کارخانه جات آن را مجدداً راه اندازی نموده و فرصت های فراوان کاری را ایجاد خواهد نمود. تمام احزاب امریکا آرزوی بستن چنین قراردادی را داشتند. برای بهتر روشن شدن دلایل مخالفت سنای امریکا یا همان تلاش برای مخالفت، اینک مسایل ذیل را به بحث و بررسی می گیریم:

سفر ترامپ به ریاض پایتخت آل سعود به تاریخ ۲۰ می ۲۰۱۷م با تبلیغات گستردۀ رسانه ای در داخل امریکا و هم چنین در رسانه های عربی زبانی که آن را سفری به منظور مصالحه با جهان اسلام خواندند همراه بود. دیدارهای ترامپ با سعودی ها نشان دهندۀ گرمای روابطی بود که در روابط بارک اوباما رییس جمهور قبلی دیده نمی شد. چنان چه وی در وصف عربستان سعودی، پادشاه و رهبران آن الفاظ و اصطلاحاتی را به کار برد که از هیچ یک از رؤسای امریکایی پیش از وی شنیده نشده بود. ترامپ سفرش به سعودی را با دیداری با سلمان پادشاه سعودی آغاز نمود و پس از آن روز؛ یعنی ۲۱می ۲۰۱۷م، با پادشاهان و امرای دولت های کوچک شش گانۀ خلیج دیدار نمود. سپس در همان روز در نشستی با حضور رهبران ۵۵ کشور اسلامی شرکت نمود که بیشتر به سخنرانیِ شباهت داشت که وی برای آنان ایراد نمود. وی در ادامه با سران برخی از این کشورها دیدارهای دوجانبه ای نیز داشت.

در این سفر بر ساخت یک مرکز جهانی برای مبارزه با اندیشه های "افراطی" که مرکز آن شهر ریاض باشد، نیز توافق صورت گرفت و این توافق بر اساس همکاری های مستحکم میان این کشورها و امریکا جهت مبارزه با "افراطگرایی و تروریزم" به انجام رسید و در بیانیۀ پایانی این نشست از آن به عنوان "اعلامیۀ ریاض" یاد گردید. به این ترتیب عربستان سعودی با آن چه مبارزه خواهد نمود که غرب آن را "تروریزم" می نامد و ترامپ امروزه آن را "تروریزم رادیکال اسلامی" یاد می کند. هم چنین اعلامیۀ ریاض شامل اهداف تأسیس "پیمان استراتیژیک خاور میانه در شهر ریاض" نیز بود. چنان چه در این اعلامیه گفته شد: «شماری از کشورها به منظور تحقق صلح و ثبات در منطقه و جهان در این پیمان سهم خواهند گرفت.» در بخش دیگری از آن چنین گفته شد: «کار راه اندازی و مشارکت در این پیمان در سال ۲۰۱۸م کامل خواهد شد.»

اگرچه این دیدارها راه اندازی مرکز مبارزه با تروریزم و ایجاد پیمان یاد شده هر کدام در این سفر جای خود را داشت؛ اما دستاورد اصلی این سفر ترامپ همانا قرارداد اقتصادی است که با عربستان سعودی منعقد نمود؛ زیرا اقتصاد امریکا اگرچه هنوز در سطح جهانی جایگاه اول را در اختیار دارد؛ اما پس از مواجه شدن با یک سلسله بحران ها و تکان ها، در معرض خطرهایی قرار گرفته است. بنابر این مسألۀ بازپرداخت قرضه های سر به فلک کشیده و رشد اقتصادی امریکا تبدیل به مسأله ی فوق العاده با اهمیت برای این کشور، به ویژه با توجه به رشد مستمر اقتصاد چین شده است. با این حساب، مسایل مربوط به اقتصاد در اولویت کاری رؤسای جمهور امریکا قرار داشته و تبدیل به انگیزه ای گردیده که هر رییس جمهور را نسبت به رییس جمهور قبل از وی، به خود مشغول کند، به ویژه در سیاست های اقتصادی خارجی. می دانیم که دونالد ترامپ رییس جمهور فعلی امریکا در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶م با سردادن شعارهایی به پیروزی رسید که بیشترین آن را شعارهای اقتصادی، اشتغال زایی برای امریکاییان، سرپا نمودن مجدد اقتصاد امریکا از طریق وادار نمودن شرکت های امریکائی به بازگشت به امریکا و وادار نمودن برخی از دولت های جهان به پرداخت باج هایی به امریکا در بدل حمایت امریکا از آن ها تشکیل می داد.

آن چه حزب جمهوری خواهان را تشویق نمود تا دونالد ترامپ را به صفت کاندید خود معرفی نماید، این بود که وی سرمایه گذاری پر طرفدار و شناخته شده در قراردادهای موفق و سود آور بود؛ زیرا وی در بستن قراردادهای تجارتی جرأت و شهامت زیاد داشت. وی در آغاز عملی نمودن این سیاست هایش از انگلا مرکل صدر اعظم آلمان در جریان سفرش به واشنگتن به تاریخ ۱۷مارچ ۲۰۱۷م خواست تا در بدل حمایت امریکا از آلمان که پس از جنگ دوم جهانی صورت گرفته، ملیاردها دالر به امریکا بپردازد تا بتواند این حمایت ادامه پیدا کند. هم چنین به تاریخ ۲۸ اپریل ۲۰۱۷م از کوریای جنوبی خواست تا هزینۀ نصب سپر موشکی امریکا موسوم به "تاد" در این کشور را که یک ملیارد دالر می شود بپردازد.

امریکا این موشک ها را پس از آن در کوریای جنوبی نصب نمود که کوریای شمالی تجارب موشکی را انجام داده و با این آزمایش ها تنش هایی را در منطقه به وجود آورد. آلمان با قاطعیت تمام رد نمود که در بدل حضور نظامی امریکا در خاک کشورش هرگز به این کشور بدهکار نیست، کوریای جنوبی نیز حاضر نشد که هزینۀ نصب موشک های تاد امریکا را بپذیرد. به این ترتیب رویکرد جدید امریکا به منظور "باج گیری" از سایر کشورهای جهان، در بسیاری از نقاط جهان به ناکامی انجامید؛ اما در عربستان سعودی و دولت های کوچک خلیج به موفقیت چشم گیری دست پیدا نمود و این موفقیت را می توان در قراردادهای سر به فلک کشیدۀ ترامپ با سعودی به خوبی مشاهده نمود.

این بدان معنی است که باج گیری های امریکا در سعودی آغاز  شده، چنان چه امریکا این بار بزرگ ترین قرارداد تسلیحاتی تاریخ را با سعودی امضا نمود. تلویزیون الجزیره مباشر به طور زنده به تاریخ ۲۰ می ۲۰۱۷م با نشر خبری گفت: «سلمان بن عبدالعزیز پادشاه سعودی و دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا روز شنبه شماری توافقنامه های همکاری دوجانبه را در شهر ریاض پایتخت عربستان سعودی امضا کردند. قصر سفید اعلام نمود که توافقنامۀ همکاری نظامی به ارزش ۴۶۰ ملیارد دالر با ریاض به امضا رسانیده است. ماجد قصبی وزیر تجارت سعودی نیز گفته که کشورش به ۲۳ شرکت بزرگ امریکایی اجازۀ فعالیت و سرمایه گذاری در خاک سعودی را داده است. خبرنگار الجزیره در شهر ریاض گفته که سعودی و ایالات متحده توافقنامۀ دفاعی به ارزش ۴۶۰ ملیارد دالر را امضا کرده اند که ۱۱۰ ملیارد دالر آن به قراردادهای نظامی پیشین مربوط می شود و واشنگتن بر اساس آن سلاح هایی را خیلی زود به طرف سعودی تسلیم خواهد نمود، به علاوۀ آن؛ قراردادهای دفاعی دیگری به هزینۀ ۳۵۰ ملیارد دالر به امضا رسید که در جریان ده سال آینده عملی خواهد شد.»

حجم این قراردادها در حدی بود که نرخ بازارهای مهم سهام امریکا؛ یعنی داوجانز، استاندارد آندبوز و ناسداک را به حد زیادی افزایش داد و دلیل آن مبالغ هنگفتی است که قرار است سعودی وارد اقتصاد امریکا نماید و به این ترتیب فرصت های کاری فراوانی برای امریکایی ها فراهم گردد و این چیزی بود که ترامپ در جریان تبلیغات انتخاباتی اش وعدۀ آن را داده بود. با توجه به این قراردادها دیده می شود که سعودی میزان زیادی از درامدهای مالیاتی دولت را همه ساله و در جریان ده سال آینده وارد شریان اقتصادی امریکا خواهد نمود. به نقل از العربیه نت: «میزان درامدهای مالیاتی سعودی در سال ۲۰۱۶م به ۵۲۸ ملیارد ریال معادل ۱۴۰ ملیارد دالر می رسد.» (منبع: العربیه نت ۲۲ دسمبر ۲۰۱۶م) به این ترتیب می توان گفت که ادارۀ حکومت ترامپ کلید گمشده اش را در آل سعود پیدا نموده است.

در مورد پیشنهاد سنا باید گفت که شکی نیست این پیشنهاد مجلس سنای امریکا نوعی نیرنگ و نمایش سیاسی بوده و به گمان اغلب هیچ گونه تاثیری بالای قراردادهای منعقد شده نخواهد گذاشت؛ بلکه حتی ممکن است از آن تحسین نیز بعمل آورد، زیرا این قرارداد جان تازه ای به اقتصاد امریکا خواهد بخشید، طوری که کارخانه جات آن را مجدداً راه اندازی نموده و فرصت های فراوان کاری را ایجاد خواهد نمود. تمام احزاب امریکا آرزوی بستن چنین قراردادی را داشتند؛ اما واقعیت مسأله چنان که گفتیم نوعی نیرنگ و نمایش سیاسی است.

ترامپ خواست رسوایی های زیادی که مربوط به تماس هایش با روسیه می شد و هم چنین قضایایی که علیه داماد و سایر نزدیکانش مطرح گردیده، این رسوایی ها را با دستاوردهای بزرگ اقتصادی؛ مانند: قراردادهای مذکور و هم چنین با یک اقدام بزرگ سیاسی، یعنی جمع نمودن سران کشورهای زیاد، سرپوش گذارد که چنین هم شد. چنان چه پوشش گستردۀ رسانه ای سفر ترامپ در امریکا، دیدارهایش با طرف های گوناگون، قراردادهای تسلیحاتی بزرگ با سعودی و گرد آوردن سران و پادشاهان مسلمانان که از گوشه و کنار جمع شده بودند تا به بیانیۀ ترامپ گوش داده و با فروتنی به وی ادای احترام کنند. تمام این امور فشارهای وارده بالای رییس جمهور ترامپ و اداره حکومت اش را کاهش می دهد، اگرچه امور مذکور این فشارها را برای همیشه برطرف نخواهد نمود؛ اما کاهش مقطعی آن نیز می تواند دستاوردی قلمداد گردیده و باعث شود در کنار رسوایی ها و ناتوانایی های سیاسی ترامپ، از وی به صفت صاحب دستاوردهای بزرگ و موفق نیز یاد شود.

بناً در شرایط فعلی این سفر برای ترامپ اهمیت زیادی داشت و با توجه به این اهمیت می توان هدف از آماده گی ها و ترتیبات عجولانه ای که برای حضور شمار زیادی از سران و پادشاهان مسلمانان در ریاض و استقبال گرم از رییس جمهور امریکا صورت گرفت پی برد، استقبال گرمی که برای نخستین بار با این پیمانۀ بزرگ صورت می گرفت. حکومت شاهی عربستان سعودی تلاش های روشنی را جهت استقبال از دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا و سران حدوداً ۵۵ کشور جهان اسلام که به ریاض دعوت شده اند، به راه انداخت. چنان چه این سفر ترامپ به سعودی با پوشش گستردۀ رسانه ای همراه گردیده و آگاهان امور به این باور اند که سعودی در جلب توجه جهانیان به این سفر موفق بوده و دلیل آن جمع نمودن سران و رهبران عرب و مسلمانان در گردهمایی می باشد که در نوع خود تا کنون بی نظیر بوده است. (منبع: دویچ ویله ۱۹می ۲۰۱۷م) این جا بود که نیرنگ و نمایش سیاسی یاد شده توسط اعضای سنای امریکا، به ویژه دموکرات ها به راه انداخته شد.

در مورد جمع نمودن حکام خلیج در ریاض باید گفت که اگرچه امریکا می داند که آنان وابسته به انگلیس بوده و مزدوری آن را می کنند؛ اما خواست با دخیل نمودن شان در قراردادهای تسلیحاتی امریکا و مداخلۀ بیشتر در امور این کشورها به بهانۀ خطر ایران، توجه شان را به خود جلب نماید. چنان چه ترامپ در سخنرانی اش گفت: «قطر که پایگاه مرکزی امریکا در آن قرار دارد، شریک بلا منازعۀ استراتیژیک ما به شمار می رود و شراکت دراز مدت ما با کویت و بحرین، امنیت منطقه را تقویت می کند. امارات متحدۀ عرب در جنگ تسخیر دل ها و نفس ها با ما شریک شده و با همکاری ایالات متحده، یک مرکز انترنتی به منظور مبارزه با گسترش پدیدۀ تنفر راه اندازی نموده است. بحرین نیز در راستای مبارزه با تبلیغات بنیادگرایی فعالیت می کند.» (منبع: CNNعربی ۲۱ می ۲۰۱۷م)

دونالد ترامپ اعلام نمود که: «ایالات متحده و قطر در خصوص قرارداد جدید تسلیحاتی تبادل نظر نموده اند.» آژانس خبری اسوشیتد پرس به نقل از رییس جمهور امریکا گفته که او با امیر قطر در مورد فروش بسیاری از ابزار زیبای نظامی تبادل نظر کرده اند. گفتنی است که ترامپ و شیخ تمیم امیر قطر در شهر ریاض در گفتگوی دوجانبه ای که در حاشیۀ نشست سران کشورهای اسلامی و امریکا داشتند، باهم دیدار کردند. رییس جمهور امریکا در این دیدار گفت: «هیچ کسی بهتر از امریکا سلاح نمی سازد.» وی به قرارداد مذکور اشاره نموده گفت: «این قرارداد برای ایالات متحده فرصت های کاری را ایجاد نموده و توانایی های امنیتی و دفاعی قطر را بالا خواهد برد.» (منبع: دات مصر ۲۱ می ۲۰۱۷م)

سیاست امریکا در جلوگیری از خطر ایران در برابر کشورهای منطقه این است که به سران این کشورها علیه ایران سخنانی خوش آب و رنگ شنوانده و به این ترتیب آنان را در دام خود می اندازد، دامی از قبیل قراردادهای تسلیحاتی، پایگاه های نظامی و تسهیلات. البته تمام این کارها را با هزینۀ خلیج انجام می دهد، بدون این که امریکا حتی یک قدم عملی هم علیه ایران بردارد. چنان چه می دانیم که امریکا هنوز در قضیۀ سوریه علیه انقلاب روی ایران متکی بوده، در قضیۀ یمن نیز؛ مانند زمان ادارۀ اوباما برای مسلح نمودن حوثی ها به ایران متکی می باشد و در نفوذ ایران در عراق و لبنان هیچ گونه اعتراض و مخالفتی نشان نمی دهد. ترامپ در بیانیه ای که در ریاض داشت از حزب الله لبنان به صفت گروه تروریستی یاد نموده سپس به توصیف اردوی لبنان پرداخت، اردویی که مداخلات حزب الله در سوریه را پوشش داده و برای آن زمینه سازی می کند و حتی در جرود عرسال عملاً علیه انقلابیون سوریه می جنگند.

حکام خلیج مانند حکام سعودی از این می ترسند که مبادا امریکا ایران را علیه آنان بر انگیخته و حاکمیت آنان را سرنگون کند، از این رو زیر بار خواهشات امریکا رفته و از آن فرمان می برند، به ویژه در آن چه که از امریکا علیه ایران و خطر آن می شنوند؛ حتی اگر در عمل متصور هم نباشد. چنان چه ترامپ در بیانیه اش گفت: «ایران از لبنان شروع تا عراق و یمن به تجهیز و تسلیح تروریستان و سایر گروه ها و ملیشه های بنیادگرا پرداخته و آنان را تمرینات نظامی می دهد و این گروه ها سراسر منطقه را آشفته نموده و ناامنی و ویران گری را در آن گسترش می دهد. چندین دهه است که ایران آتش کشمکش های قومی و تروریزم را در منطقه دامن می زند. ایران یگانه حکومتی است که به صراحت از کشتارهای جمعی سخن زده، متعهد است که اسراییل را ویران خواهد نمود، شعار مرگ بر امریکا را سر می دهد و از شکست دادن بسیاری از رهبران و ملت هایی یاد می کند که در این تالار حضور دارند. مهم ترین مداخلۀ ایران که صلح و ثبات منطقه را مختل نموده، مداخلۀ این کشور در سوریه می باشد، چنان چه بشار اسد به کمک ایران مرتکب جنایت هایی شده که از وصف بیرون است.» (منبع: CNN عربی ۲۱ می ۲۰۱۷م)

ترامپ طوری سخن می گوید که انگار مداخلۀ ایران به سوریه و ارتکاب آن همه جنایت به دستور امریکا نبوده و انگار سران خلیج این مسأله را نمی دانند. آیا امریکا تا کنون کدام اقدام عملی برای زیر فشار قرار دادن ایران انجام داده با وجودی که ترامپ در جریان تبلیغات انتخاباتی اش علیه توافق هسته ای با ایران فریاد زنان شعار می داد؟ اما اینک که چندین ماه از حاکمیت اش می گذرد، هنوز امریکا پایبند این موافقت نامه بوده و به آن عمل می کند. واقعیت این است که ترامپ این سخنان را به منظور ترساندن دولت های خلیج از غول افسانه ای به نام ایران مطرح نموده و می خواهد با این کار آنان را به دام امریکا اندازد، دامی که تارهای آن را قراردادهای تسلیحاتی، پایگاه های نظامی و فراهم آوردن تسهیلات تشکیل می دهد، البته هزینۀ تمام این امور را چنان که قبلاً اشاره شد، خود کشورهای خلیج می پردازند.

در مورد مسألۀ برنامۀ سیاسی امریکا با دولت یهود(اسرائیل) و این که ترامپ به تاریخ ۲۲ می ۲۰۱۷م پس از سفر به عربستان سعودی عازم فلسطین اشغالی شد و این که آیا ترامپ با خود برنامۀ برای حل سیاسی بحران فلسطین دارد یا خیر؟ باید گفت که قضیۀ فلسطین در حال حاضر برای امریکا در اولویت قرار ندارد؛ زیرا اولویت های دیگری وجود دارد که ادارۀ حکومت امریکا سرگرم آن می باشد. قبلاً به تاریخ ۱۲ می ۲۰۱۷م پاسخ به پرسشی را در خصوص قضیۀ فلسطین منتشر نمودیم و در بخشی از آن چنین گفتیم: «قضیۀ فلسطین در حال حاضر به دلیل وخامت اوضاع در سرزمین های عربی، به ویژه سوریه و بالاگرفتن تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی، برای ادارۀ کنونی امریکا یک قضیۀ حساس و بسیار مهم تلقی نمی شود. بنابر این امریکا در خصوص این قضیه عجله ای ندارد و در حال حاضر زمینه ها و راه حل های گوناگون را ارزیابی کرده و چگونگی امکانات راه اندازی گفتگوی عرب ها، به ویژه فلسطینیان با دولت یهود را بررسی می نماید. از جمله دلایلی که این مسأله را مورد تأکید قرار می دهد گزارشی است که تلویزیون بی بی سی به تاریخ ۱۱ مارچ ۲۰۱۷م منتشر نمود. آژانس خبری روزیترز به نقل از نبیل ابوردینه سخنگوی رییس جمهور فلسطین گزارش داده که ترامپ خطاب به محمودعباس گفته که وی علاقه مند است چگونگی از سرگیری گفتگوها را به بررسی گیرد و تأکید نموده که او به تلاش های مسالمت آمیزی که صلح واقعی به بار آورد؛ هم چنان پایبند خواهد بود. ترامپ هم چنین در کنفرانس مطبوعاتی مشترکی که در قصر سفید با عباس داشت چنین گفت: «هر کار لازمی را انجام خواهم داد، دوست دارم در میان دو طرف به صفت یک میانه رو، راهنما و داور عمل کنم و ما این کار را انجام خواهیم داد.» (منبع: تلویزیون روسیۀ امروز ۴ می ۲۰۱۷م)

این بدان معنی است که امریکا در حال حاضر نمی خواهد راهکارهای مشخصی را برای حل قضیۀ فلسطین مطرح نماید؛ زیرا پیش از آن باید گام هایی را در مسألۀ جنگ یا آرام نمودن اوضاع در هر یک از سوریه و کوریای شمالی بردارد. پس واقعیت این است که ترامپ نه چگونگی از سرگیری گفتگوها را می داند و نه نوعیت تلاش های مسالمت آمیزی که از آن نام می برد؛ بلکه فعلاً در مرحلۀ ارزیابی و جمع آوری معلومات لازم از طرف های درگیر در فلسطین قرار دارد. ترامپ هم چنین از طرف های مخالف می خواهد تا در دیدارهای مستقیم گرد هم جمع شده و روی راه حل هایی که می خواهند، یا بهتر است بگوییم راه حل هایی که دولت یهود می خواهد با هم به توافق برسند، به همین دلیل است که خواستار گفتگوهای مستقیم می باشد. نیکی هیل نمایندۀ امریکا در سازمان ملل برای نخستین بار با ریاض منصور نمایندۀ فلسطین در این سازمان دیدار و گفتگو نمود. وی لحظاتی بعد با گذاشتن پیامی روی صفحۀ تویترش از فلسطینیان خواست تا به جای روی آوردن به سازمان ملل متحد به منظور کسب نتایج، بهتر است به صورت مستقیم با اسرائیلی ها وارد گفتگو شوند. (منبع: بی بی سی ۱۱ مارچ ۲۰۱۷م)

سخن اخیر: امریکایی که ارزش های فاسد و تمدن گندیده و متعفن اش همه روزه آن را چون موریانه از داخل می خورد، جای بسی تأسف است که چنین کشوری در سرزمین های مسلمانان از ابهت و شأن و شوکتی برخوردار بوده و متکبرانه در آن به گشت و گذار می پردازد و کسانی که خود را حکام مسلمانان قلمداد می کنند در خدمت به حفظ منافع چنان کشوری با یکدگر به رقابت می پردازند. چنان که پنجاه و پنج حاکم مزدور و خود فروخته با یک اشارۀ سرانگشتی و حتی اشارۀ چشم به سرعت گرد آمده و در اظهار وابسته گی و فرمانبری به کسی که غرق جنایت علیه اسلام و مسلمانان می باشد، به رقابت می پردازند!

دردناک تر این که اساس اقتصاد امریکا روی سرمایه های مسلمانان استوار بوده و این سرمایه ها در حالی زنده گی امریکاییان را بهبود بخشیده و مشکل بیکاری آنان را معالجه می کند، در حالی که فقر و بیکاری در سرزمین های اسلامی بیداد می کند. این حکام مزدور هستند که سرمایه های مسلمانان را از صاحبان اصلی آن به غارت می برند؛ در حالی که از نظر شریعت اسلامی ملکیت عام مسلمانان به شمار می رود؛ اما این حکام خاین آن را در اختیار ترامپ قرار می دهند تا او با استفاده از آن خودش را تقویت نموده و به کشتار مسلمانان در سرزمین های شان بپردازد؛ اما دلیل این واقعیت تلخ برای همه آشکار است که بارها از آن یاد نمودیم و اینک یک بار دیگر به تکرار می گوییم که دلیل اصلی و بنیادین این واقعیت تلخ؛ نبود خلیفه و امامی است که مسلمانان از پس وی به مبارزه پرداخته و در هنگام مشکلات به او پناه ببرند. از ابو هریره روایت است که وی از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنید که می فرمود:

«إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ، يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ، وَيُتَّقَى بِهِ.»

(رواه مسلم)

ترجمه: امام چون سپری است که(مسلمانان) از پس وی به مبارزه پرداخته و به او پناه می برند.

پس بر هر مسلمانی که الله سبحانه وتعالی و رسولش صلی الله علیه وسلم را دوست دارد، واجب است تا این مسألۀ حیاتی را قضیۀ سرنوشت ساز زنده گی اش برگزیده و با اخلاص تمام به الله سبحانه وتعالی و صداقت کامل با رسول الله صلی الله علیه وسلم در این راستا مجدانه به کار و تلاش متداوم بپردازد تا باشد پس از حکومت های جبری و ظالمانۀ موجود، مجدداً خلافت راشده بر منهج نبوت که مژدۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم برای مسلمانان می باشد، برپا گردد. چنان چه در حدیث صحیحی که احمد و طیالسی با الفاظی از طیالسی روایت کرده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:

«ثُمَّ تَكُونُ جَبْرِيَّةً، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ.»

ترجمه: سپس هنگامی که الله سبحانه وتعالی خواست آن را برداشته و بر شما نظام های جبریه را حاکم می گرداند، و تا زمانی که الله سبحانه وتعالی خواست آن نیز دوام می یابد و بعد از آن، زمانی که الله سبحانه وتعالی خواست آن را دور کرده بار ديگر خلافت بر روش و منهج نبوت در میان شما قایم می گردد.

آنگاه خواهد بود که مسلمانان به عزت و شکوه، دست یافته و کفار استعمارگر با ذلت تمام از سرزمین های مسلمانان بیرون رفته و به سرزمین خودشان بر خواهند گشت، البته اگر برای شان سرزمینی باقی بماند.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

دانشمند عالی قدر و امیر صاحب گرامی، السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

فروختن محصولات قبل از حاصل برداری آن روی درخت در سرزمین ما رایج است. این نوع محصولات؛ مانند: گل میخک، مرچ، ناریال وغیره به همین شکل فروخته می شوند. مالک زمین آن را کشت و آبیاری می کند تا ثمر بیشتر دهند. زمانی که میوه طبق همان پلان حاصل می دهد، آن را با قیمت تخمینی به فروش می رساند. بناً خریدار باید از آن حاصل برداشته و معامله مناسب نماید و خریدار به مالک زمین قبل از حاصل گرفتن قیمت توافق شده را می پردازد. زمانی که فروش صورت می گیرد، قیمت بین خریدار و فروشنده موافقت می گردد و فروشنده بعد از فروش آن دیگر مسوول محصول نهایی نیست، خریدار می تواند همان وقت حاصل برداری نماید و یا آن را به وقت مناسب آن واگذار نماید؛ اما بعد از معامله مسوولیت خریدار است تا مزرعه را از حیوانات، سارقین و غیره محافظت نماید. آیا این نوع معامله در اسلام جایز است؟ الله سبحانه و تعالی شما را خیر کثیر نصیب گرداند و به این امت پیروزی را تحت رهبری شما نصیب گرداند.

 

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

از متن فوق چنین درک کردم که پرسش شما در مورد فروش میوه  بر سر درخت است؛ مثلاً شخصی به مالک درخت چنین بگوید که می خواهم میوه و حاصل این درخت انجیر را در این فصل بخرم و حاصل این درخت ملکیت من می شود، از آن می خورم و می فروشم تا آن که حاصل این درخت در این فصل تمام شود، و هردو بر این امر در مقابل اجره ی معین اتفاق کنند. شما می پرسید که آیا این کار جایز است یا خیر؟ اگر درک من درست باشد؛ پس این پاسخ را برایت ارایه می کنم:

بلی! این معامله در بسیاری از سرزمین های اسلامی رایج است و در فقه به نام "فروش میوه جات بر سر درختان" و در نزد عام مردم به نام "پیمان و معامله درخت" یاد می شود. این جایز است؛ اما به شرطی که میوه پخته و رسیده باشد؛ البته لازم نیست که تمامش رسیده باشد؛ چون  تمامش در یک زمان نمی رسد. بعضی دلایل و تفصیلات را از کتاب مان "شخصیت اسلامی، جزء دوم باب فروش میوه جات بر سر درختان " را برایت نقل می کنم:

بیان حکم شرعی در این پیمان یعنی فروش میوه موجود در شاخ درخت که هنوز میوه در شاخ درخت باشد، نیاز به  تفصیل دارد؛ چون در این پیمان به میوه و حاصل دیده می شود، اگر پخته و رسیده باشد؛ یعنی خوردنش ممکن بود؛ پس این معامله جایز است و اگر نرسیده بود(پخته نشده بود) و خوردن آن نا ممکن بود، درین صورت فروش میوه جایز نیست؛ چون مسلم از جابر رضی الله عنه روایت کرده است که:

«نهى رسول الله عن بيع الثمر حتى يطيب»

ترجمه: نبی اكرم صلى الله عليه وسلم از فروش ميوه ی تا زمانی كه پخته نشده است، منع فرمود.

 و نیز روایت کرده است:

«نهى رسول الله صلی الله علیه وسلم... وعن بيع الثمر حتى يبدو صلاحه»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از... و فروش میوه تا این که برسد منع نموده است.

و چنان چه بخاری از جابر رضی الله عنه روایت نموده است:

«نهى النبي عن أن تباع الثمرة حتى تشقح، قيل ما تشقح، قال: تحمار وتصفار ويؤكل منها»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم  از فروش میوه پیش از آن که رنگ بگیرد منع فرموده است؛ پرسیدند، رنگ گرفتن چیست؟ فرمود: سرخ زرد می گردد و قابلیت خوردن رامی داشته باشد.

و نیز بخاری از انس ابن مالک روایت نموده است:

«أنه نهى عن بيع الثمرة حتى يبدو صلاحها، وعن النخل حتى يزهو، قيل: وما يزهو؟ قال: يحمار أو يصفار»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از فروش میوه ای که نرسیده باشد منع فرموده است و از خرما تا این که رنگ نگیرد. پرسیدند: رنگ گرفتن چیست؟ فرمود: سرخ می شود یا زرد می گردد.

وی نیز روایت نموده است:

«إن رسول الله نهى عن بيع الثمار حتى تُزْهي، فقيل له: وما تُزْهي؟ قال: حتى تحمر. فقال رسول الله : أرأيت إذا منع الله الثمرة بم يأخذ أحدكم مال أخيه»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از فروش میوه پیش از آن که رنگ بگیرد منع فرموده است. پرسیدند رنگ گرفتن چیست؟ فرمود: رنگش سرخ گردد و رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز فرمود: چه فکر می کنید اگر الله سبحانه وتعالی میوه را ببار نیاورد آنگاه شما مال برادرتان را در مقابل چه چیز می گیرید.

و چنان چه بخاری از عبد الله ابن عمر روایت نموده است:  

«نهى عن بيع الثمار حتى يبدو صلاحها، نهى البائع والمبتاع»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از فروش میوه جات قبل از این که برسد، خریدار و فروشنده، هر دو را نهی کرده است.

و مسلم به این الفاظ روایت نموده است:

«نهى عن بيع النخل حتى يزهو، وعن السنبل حتى يبيض ويأمن العاهة»

ترجمه: از فروش خرما نهی کرد؛ مگر آنگاه که برسد و از فروش خوشه نهی کرد؛ مگر آنکه سفيد شود و از آفت اطمينان حاصل گردد.

 

تمام این احادیث منع "فروش میوه جات نارسیده" را صریحاً بیان می دارد. بناً از مدلول این احادیث بر عدم جواز فروش میوه جات نارسیده(خام) و از مفهوم آن بر جواز فروش میوه جات رسیده(پخته شده) استدلال می شود. بنابرین، پیمان و معامله درخت که میوه آن ظاهر شده بود؛ مانند زیتون، لیمو، خرما و... اگر قابل خوردن شده بود درست است و اگر قابل خوردن نشده بود درست نيست.

از احادیث فوق  این موضوع دانسته می شود که هدف از رسیدن و پخته گی میوه "قابل خوردن بودن میوه" می باشد؛ زیرا از تحقیق و پژوهش احادیث وارد شده در موضوع نهی فروش میوه نارسیده در می یابیم که درین باره تفسیرهای مختلف بیان شده است: در حدیث جابر رضی الله عنه چنین بیان گردیده است: «تا زمانی كه پخته نشده است»، در حدیث دومی: «پيش از آن كه برسند» و در حدیث انس رضی الله عنه چنین بیان شده است: «از فروش انگور پیش از آن که سیاه گردد و هم چنان از فروش حبوبات پیش از آن که سخت گردد، منع نموده است.» (رواه ابو داود)

و در حدیث دیگری که جابر رضی الله عنه روایت نموده است چنین بیان شده است: «رنگ بگیرد» و در حدیث ابن عباس: «تا این که قابل خوردن شود» بنابرین، تمام احادیث مذکور معنی واحد را افاده می کند و آن عبارت از "قابلیت خوردن را داشته باشد" است.

اگر به واقعیت میوه جات دقت کنیم، در می یابیم که قابلیت خوردن در آن ها نظر به مختلف بودن میوه جات، از هم متفاوت می باشد؛ چنان چه در برخی از ميوه جات با تغيير آشکارا در رنگش قابليت خوردن پيدا شده و علامات پخته شدنش ظاهر می گردد؛ مانند: خرما، انجير، انگور، ناک و امثال آن. و برخی از آن پخته شدنش توسط پشت و رو کردنش و ديدنش توسط ماهرين دانسته می شود؛ مانند خربوزه که درک پخته شدن آن از تغيير رنگش مشکل است، و برخی از آن به مجرد تبديل شدن گلش به ميوه قابل خوردن می شود؛ مانند بادرنگ، تره و امثال آن. بنابرین، هدف از رسیدن و پخته گی در میوه، همانا قابلیت اش برای خوردن می باشد و دلیل بر این حدیثی است که مسلم از عباس روایت می کند:

«نهى رسول الله عن بيع النخل حتى يأكل منه أو يؤكل»

ترجمه : رسول الله صلی الله علیه وسلم از فروش خرما منع کرد؛ مگر هنگامی که قابلیت خوردن را داشته باشد.

 

هم چنان حدیث متفق علیه که جابر رضی الله عنه روایت نموده است که: «حتى يطيب» ترجمه: «تا زمانی كه پخته نشده است.» ازین رو جایز بودن فروش تره و بادرنگ و امثال آن واضح می گردد؛ یعنی خرید و فروش آن دو(تره و بادرنگ) به مجرد ظهور حاصل؛ يعنی به مجرد آغاز تبديل شدن گل به بادرنگ جايز می باشد. لذا در حالی که هنوز[برخی از آن] گل هست و حتی قبل از آن که گل شده باشد ميوه اش فروخته می شود. يعنی ميوه آن مزرعه در همين حالت قبل از آن که پيدا شود به مجرد آغاز پيداشدن برخی از آن فروخته می شود و این از قبيل بيع معدوم نمی باشد؛ زيرا ميوه آن پياپی می آيد و يک بار همه اش به وجود نمی آيد؛ لذا همه ميوه مزرعه در یک فصلش، آن چه موجود باشد و آن چه هنوز موجود نباشد، همه فروخته می شود؛ زيرا فرقی وجود ندارد ميان آن که پخته گی ميوه اش با سرخ شدن ظاهر شود؛ مانند خرما يا با سياه شدن؛ مانند انگور و يا با تغير رنگ مثل ناک و ميان آن که پخته گی میوه آن با ظهور بعضش و در پی آمدن گل های ديگرش و ميوه دادن آن ظاهر گردد.

ليکن ميوه ای که تبديل شدن گل هايش رسیده بودن آن شمرده نمی شود؛ مانند خربوزه، در آن اين امر جايز نمی باشد. بناً فروختن بادام در گلش و فروختن انجير که هنوز دم بوده پخته گی در آن ظاهر نشده باشد جايز نيست. هدف در اين جا فروش آن بر سر درخت است؛ يعنی معامله درخت؛ زيرا تنها فروش ميوه بر سر درخت مشروط به پخته گی آن؛ يعنی به آن چه که به پخته شدن ميوه دلالت کند می باشدُ و مراد از  پخته گی ميوه، پخته شدن همه ميوه های یک درخت نيست؛ زيرا ین غير ممکن است؛ چون ميوه ها دانه دانه و يا چند چند دانه پخته می شوند؛ سپس باقی به تدريج پخته می گردند و نيز مراد از پخته شدن میوه، پخته شدن آن در هر باغ جدا جدا نيست و نه هم پخته شدن میوه ی همه باغ ها؛ بلکه مراد از پخته شدن آن، پخته  شدن جنس ميوه است؛ اگر انواعش در پختن با هم تفاوت نداشتند؛ مانند زيتون و پخته شدن نوع آن مراد می باشد؛ اگر انوعش در پختن باهم تفاوت داشتند؛ مانند انجير و انگور، مثلاً هرگاه برخی از ميوه درخت خرما در يکی از باغ ها پخته شود، آنگاه خرید وفروش ميوه همه درختان خرما در همه باغ ها جایز می باشد. هر گاه نوعی از سيب در برخی از درختانش پخته گردد، آنگاه فروختن آن نوع سيب در تمام با غها جايز می گردد، و هرگاه زيتون در درختک ها برسد، خرید و فروش زيتون در تمام باغ های آن جايز می شود؛ چون در احادیث فوق چنین ذکر گردیده بود:  

ترجمه: از فروش خرما نهی کرد؛ مگر آنگاه که برسد و از فروش خوشه نهی کرد؛ مگر آن که سفيد شود و از آفت اطمينان حاصل گردد.

و در حدیث دومی:

ترجمه: از فروش انگور پیش از آن که سیاه گردد و هم چنان از فروش حبوبات پیش از آن که سخت گردد، منع نموده است.

پس حکم ميوه هر جنس و هرنوع را جدا جدا و مشخص بيان کرد؛ چنان چه در حبوبات(سخت شود) و در انگور سياه(سياه شود) گفته است. لذا حکم پخته شدن هر جنس-قطع نظر از ساير اجناس‎ـ و هر نوع، بدون در نظر داشت باقی انواع مختلف است و کلمه رسیدن(پخته شدن) که در حديث در باره يک جنس و در باره يک نوع وارد شده بر برخی از ميوه هر قدر که کم هم باشد صدق می کند. علاوه بر این، واقعيت ميوه دال بر آنست که به تدريج پخته می شود. از آن چه گذشت واضح می گردد که معامله هيچ درختی يعنی فروش ميوه ی هيچ درختی قبل از رسیدن؛ يعنی قبل از پخته شدن ميوه اش جايز نمی باشد. آرزو مندم که پاسخ واضح بوده باشد.

برادر تان عطاء بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

حرکت حماس به تاریخ ۱ می ۲۰۱۷م از شهر دوحه پایتخت قطر اعلام نمود که: «با ساختن دولتی برای فلسطین بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م که "مبتنی بر توافق مشترک ملی" باشد موافقت دارد.» حماس عبارت "محو اسراییل" را از پیمان نامۀ جدیدش حذف نموده و هم چنین اعلام نمود که دیگر وابسته به اخوان نخواهد بود و به گونۀ مستقل عمل خواهد کرد. پرسش من دو بخش دارد: آیا این پیمان نامۀ جدید حماس برخاسته از راه حل های مسالمت آمیز و گفتگوهای محوری است که ادارۀ حکومت جدید امریکا بر دوش گرفته و یا این چرخش یک صد و هشتاد درجه ای در اهداف حماس ربطی به سیاست امریکا نداشته و از اروپا متأثر می باشد؟

پاسخ

انگیزه ها و ابعاد پیمان نامۀ جدید حماس، موسوم به "پیمان نامۀ اصول و راه کارهای سیاسی گروه حماس" و ارتباط آن با امریکا و یا اروپا را به گونۀ زیر به بحث و بررسی می گیریم:

یکم: دست آوردهای سازمان آزادی فلسطین، از کوتاه آمدن های مکرر در برابر دولت یهود و اینک همراه شدن حماس با این سازمان: سازمان آزادی فلسطین که خود را نمایندۀ فلسطین می داند، به خاطر داشتن دولت کوچکی بر اساس مرزهای اشغالی سال ۱۹۶۷م، از ۸۰درصد خاک فلسطین(محدودۀ مرزهای ۱۹۴۸م) در برابر یهودیان کوتاه آمد، اما یهودیان در عوض به جای این که بخش های باقی ماندۀ فلسطین(مرزهای سال ۱۹۶۷م) را به رسمیت بشناسند، خود سازمان آزادی فلسطین را به رسمیت شناختند؛ حتی رژیم یهود و غرب، دستگاه برخاسته از سازمان آزادی را بر اساس توافق نامۀ بدنام اسلو، تبدیل به حکومت فلسطین نموده و از آن گارد امنیتی ساختند که در خدمت دولت یهود قرار دارد و در عین حال طرفی باشد تا به بهانۀ تحقق صلح و ثبات، پیوسته سرزمین های بیشتری را از آن باج گیرند.

امریکا و اروپا می دانند که مانع اصلی در برابر تحقق آن چه که صلح می نامند، این است که دولت یهود حاضر نیست تحت هیچ شرایطی و به بهانۀ تأمین امنیت، ذره ای کوتاه بیاید، چنان چه سازمان آزادی امتیازات هنگفتی را به این رژیم داده و حاضر است در عوض هرگونه فیصله ای که منجر به ایجاد دولتی برای فلسطین شود، امتیازات بیشتری نیز بدهد، اگرچه دولتی که ایجاد می شود یک دولت خلع سلاح شده و بی اختیار هم باشد؛ یعنی تنها نام دولت را داشته باشد وبس. اما رژیم یهود هنوز خواهان امتیازات بیشتری است؛ زیرا می داند و همه می دانند که تحمل ذلت و پستی برای انسان های ذلیل و پست، کار دشواری نیست.

حماس امتیاز دادن های سازمان آزادی فلسطین به دولت یهود را با اظهارات آتشین مورد انتقاد قرار می داد که چرا حاضر است در عوض به دست آوردن دولت کوچکی بر اساس مرزهای اشغالی سال ۱۹۶۷م، این همه امتیاز را برای دولت یهود بدهد و این انتقادها باعث تضعیف موقف حکومت فلسطین در گفتگوهایی شد که نتیجۀ آن امضای توافق نامۀ اسلو بود. این جا بود که نقشۀ خبیث پیوند دادن حماس به سازمان آزادی فلسطین از طریق سهم دادن آن به حکومت در سایۀ اشغال روی دست گرفته شد، نقشه ای که منجر به تن دادن به گفتگوها برای به دست آوردن دولت کوچکی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷ شد و روشن است که به رسمیت شناختن دولت یهود اقدام بعدی و نتیجۀ طبیعی این تن دادن و کوتاه آمدن خواهد بود.

همه می دانند که سازمان آزادی فلسطین با تمام وجود در خدمت برنامه ها و نقشه های غرب و در رأس همه امریکا، برای وادار نمودن مردم فلسطین به پذیرفتن دولت یهود و پذیرش ذلت در برابر آن قرار دارد و به همین دلیل بود که این سازمان در نیرنگی که غرب برای به قدرت رساندن حماس در زیر سایۀ اشغال به راه انداخته بود، در کنار غرب قرار گرفته و در آن سهم گرفت، سازمان آزادی گاه به گونۀ پنهانی و گاه به صورت آشکارا در این پروسه سهم گرفت؛ زیرا می دانست که سهم گرفتن حماس در حکومتی که زیر سایۀ اشغال قرار دارد، قطعاً آن را به جایی خواهد کشاند که سازمان فتح و سازمان آزادی فلسطین را کشانیده است. به همین دلیل بود که حماس در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۶م پیروز شد؛ اما سایر گروه ها حاضر نشدند حکومت وحدت ملی را در کنار حماس تشکیل دهند؛ زیرا هدف این بود که حماس زیر سایۀ اشغال به تشکیل حکومت بپردازد. در عین حال قطر تماس هایش با حماس را افزایش داده و اعلام نمود که آن را کمک خواهد نمود و به این ترتیب حماس بالای تمام غزه تسلط پیدا نمود. پروسۀ به دام اندازی حماس با انحصار تسلط آن بالای غزه کامل گردید؛ زیرا دولت یهود حاضر نیست که در امور خدماتی برای دو ملیون تن از ساکنان غزه با حماس همکاری نماید، به دلیل این که حماس از نظر یهود یک سازمان تروریستی قلمداد می شود.

از جانب دیگر مصر نیز محاصرۀ غزه را تشدید نمود، به ویژه پس از به قدرت رسیدن السیسی. به این ترتیب غزه و حکومت حماس در این شهر در میان چکش دولت یهود و سندان حکومت السیسی قرار گرفت. دستگاه حاکم در رام الله نیز به عنوان طرف حساب با دولت یهود در خصوص مسأله غزه، سهم خودش را ادا نموده و این پروژه را کامل نمود. در نتیجه، حماس نتوانست از عهدۀ تأمین نیازهای اساسی زنده گی مردمی بیرون آید که زیر حاکمیت اش قرار داشتند. به این ترتیب حماس با گوش دادن به نصیحت های قطر و حاکمیت بر غزه زیر سایۀ اشغال، خود را در برابر دو گزینه ای قرار داد که هر دو زهرآگین بوده و پذیرفتن هر کدام آن دشوار بود؛ متلاشی شدن حماس و تسلط مجدد عباس بالای غزه که حماس حاضر نیست به هیچ وجه این گزینه را بپذیرد و یا گوش دادن به نصیحت های پشتیبانان، به ویژه قطر، که توصیه می کنند موقف اش در برابر دولت یهود را نرم تر نموده و به نوعی با آن رابطه برقرار نماید و در تحقق پروژه های دولت یهود، از جمله ساختن دولت ضعیف و بی صلاحیتی به صورت علنی با این رژیم همکاری نماید.

هر انسان با بصیرتی می دانست که پذیرفتن حکومتی در زیر سایۀ اشغال، قطعاً حماس را روزی به تعامل با دولت یهود و نشستن پشت میز مذاکره با یهودیان خواهد کشاند، هم چنین آن را وادار خواهد نمود تا دولت یهود را به رسمیت شناخته و با برپایی دولت فلسطینی بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م اهداف مقاومت را از هم دریده و حاضر خواهد شد که هرگونه امتیازی را که یهود بخواهد برای آن بدهد. طبیعتاً جهل و نادانی نمی تواند بهانه ای چنین اقداماتی باشد.

اظهارات رهبران حرکت حماس به خوبی نشان می دهد که هدف از صدور این پیمان نامه جلب توجه و تحسین جامعۀ جهانی برای این حرکت، زمینه سازی برای تداوم حاکمیت حماس در غزه و قناعت دادن جامعه جهانی به این که حماس را در روند حل و فصل قضیۀ فلسطین یک عنصر به حساب آورد؛ یعنی رد تمام ادعاهایی که علیه حماس صورت می گرفت، مبنی بر این که این حرکت چون سنگی است که بر سر راه حل قضیۀ فلسطین از طریق گفتگو قرار گرفته است، می باشد. از جملۀ این اظهارات رهبران حماس می توان به چند مورد ذیل اشاره نمود:

۱- خالد مشعل یکی از سران حماس، در سخنانی در این زمینه گفت: «این پیمان نامۀ سیاسی با در نظر داشت تحولات تهیه شده و انعکاس دهندۀ فعالیت ها، طرز فکر و دیدگاه حرکت حماس می باشد. تصمیم تهیۀ این پیمان نامۀ سیاسی چهار سال قبل گرفته شده بود و از شروع کار عملی بالای آن دو سال می گذرد.» (منبع: نون پوست ۱ می ۲۰۱۷م) مشعل هم چنین گفت: «حماس راهکار جدیدی را روی دست گرفته که عبارت است از پیش رفت و مردانگی؛ البته با حفظ اصول ثابت و حقوق.» (منبع: العربیه نت ۱ می ۲۰۱۷م) وی که در یک کنفرانس مطبوعاتی صحبت می نمود، گفت: «ما به توافق رسیده ایم تا پیمان نامۀ سیاسی را برای حماس تهیه نماییم که انعکاس دهندۀ رشد فکری و فعالیت سیاسی این حرکت باشد. ما در پی جنگ نیستیم، بلکه در پی آزادی و رهایی از اشغال می باشیم. پس از آن که نسخۀ نهائی پیمان نامه آماده گردید با شماری از برجسته ترین آگاهان قانون بین المللی برای مدت ۹ ساعت جهت اخذ ملاحظات شان نشسته و مشورت نمودیم. این پیمان نامه بیانگر آن است که حماس یک حرکت رو به پیشرفت و تجددگرا بوده و چنان که در مقاومت پیشرفت می کند، در عرصه های فکری و سیاسی نیز رو به پیشرفت می باشد.» (منبع: آژانس خبری معاً ۲ می ۲۰۱۷م)

۲- برهوم در پاسخ به پرسشی که از وی در خصوص اهمیت داخلی و خارجی این پیمان نامه برای حماس پرسیده شد چنین گفت: «این پیمان نامه برای نسل جدید حرکت حماس اهمیت فراوان دارد، زیرا حماس حرکتی است که پیوسته در جستجوی مردانگی، پیش رفت، تفکر روشن و همگامی با تحولات می باشد و این پیمان نامه عرصه های جدیدی از تعامل با جامعه را در برابر حماس باز نموده و زمینه ها و چگونگی برخورد با دشمن را برای آن مشخص می کند. هم چنین ساختار اسالیب هم زیستی با دیگران و باز بودن در برابر جهان را به آن بر می گرداند.» برهوم افزود: «اگر می خواهید راهکارهای تان در تعامل با حماس دچار انحراف نشود، بهتر است از خود حماس بشنوید و نه از دشمنان آن.» (منبع: نون پوست ۲ می ۲۰۱۷م) گذشته از آن، ماده های پیمان نامه خود گویای این حقیقت است:

- در مادۀ هشتم این پیمان نامه چنین گفته شده: «حرکت حماس اسلام را دینی فراگیر می شناسد که تمام عرصه های زنده گی را فراگرفته و در هر زمان و مکانی قابل تطبیق بوده و دارای روحیۀ اعتدال و میانه روی می باشد. حماس به این باور است که اسلام دین صلح و گذشت است و پیروان شریعت ها و ادیان مختلف می توانند در سایۀ آن در امن و امان زنده گی نمایند. حماس هم چنین به این باور است که فلسطین تا کنون و برای همیشه نمونۀ روشنی بوده و خواهد بود؛ از همزیستی، گذشت و انکشاف مدنی.» منظور از همزیستی و گذشت میان ادیان همانا همزیستی با یهودیان و رژیم شان است، این بدان معنی است که حماس می خواهد گذشته را فراموش نموده و صفحۀ جدیدی از همزیستی و گذشت را با دولت یهود باز کند که خود بیانگر میزان بلندی از ذلت و خود باخته گی بوده و هم چنین نشان دهندۀ هدف اعلام این پیمان نامه می باشد، یعنی رویکرد جدید حماس به جانب امریکا و اروپا به گونه ای که رضایت آنان را کسب نموده و زمینۀ این را فراهم نماید که حماس را به رسمیت شناخته و آن را در معادلۀ فلسطین سهم دهند.

- در مادۀ ۳۴ پیمان نامه چنین گفته شده: «زن فلسطینی در ساختار حال و آیندۀ نظام سیاسی فلسطین نقش محوری دارد.» مطمیناً هدف حماس از این جای دادن چنین متنی در پیمان نامه اش توجه به مقام بلندی که اسلام برای زن قرار داده نیست، بلکه نزدیک شدن به مفاهیمی است که غرب زیر نام "حقوق زن" مطرح می نماید، مفاهیمی که غرب می خواهد با استفاده از آن بر تمدن اسلامی بتازد و نه این که واقعاً به حقوق زن رسیده گی کند، زیرا بر کسی پوشیده نیست که همین غرب هرگز خودش را به خاطر کشتار زنان مسلمان در عراق، سوریه، فلسطین و افغانستان محاکمه نکرده و حتی حفاظت از جان زن را جزء حقوقش نمی پندارد و تنها در پی آن است تا مفکورۀ آزادی زن را به منظور ضربه زدن به تمدن اسلامی بر سر زبان ها انداخته و برجسته نماید.

این اظهارات و متون هدف اصلی این پیمان نامه را به خوبی روشن می سازد و نشان می دهد که حرکت حماس تنها یک پوست ایدیولوژیکی دارد که غرب را به شک و گمان انداخته و پیمان نامۀ اخیر این پوست را نیز از تنش جدا می کند، زیرا در این پیمان نامه تلاش شده تا حماس را بیشتر آب و رنگ واقع گرایانه و عملی دهد که از هرگونه عرصۀ ایدیولوژیکی اسلامی تهی می باشد. هدف حماس از این تغییر موقف این است که شک و گمان ها در مورد خودش را مبنی بر سنگ اندازی در مسیر راه حل های صلح آمیز را بر طرف نماید، یعنی راه را به سوی گفتگوهای صلح آمیز گشوده و این راه حل را به گفتۀ خودش به عنوان راه حلی "مبتنی بر توافق مشترک ملی" تایید می نماید. نکتۀ دیگر این که پیمان نامۀ اخیر حماس همزمان با احتمال آغاز گفتگوها میان حکومت فلسطین و دولت یهود منتشر می گردد، چنان چه پیمان نامه به تاریخ ۱ می ۲۰۱۷م و همزمان با سفر محمود عباس به واشنکتن به تاریخ ۲ می ۲۰۱۷م منتشر گردید. اما سخنان خوش آب و رنگی که در مورد اسلام و به رسمیت نشناختن دولت یهود سر داده می شود، سخنانی پوچ و بی اساس است، زیرا به رسمیت شناختن دولت یهود چه تفاوتی دارد با پذیرفتن دولت فلسطینی بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م؟

شکی نیست که موافقت حماس با دولتی برای فلسطین و نامگذاری آن به عنوان "ساختار مبتنی بر توافق مشترک ملی" سرآغازی است برای سازش و کوتاه آمدن های حماس و مطمیناً مراحل بعدی آن در راه خواهد بود. این مسأله ما را به یاد گام های ابتدایی سازش و کوتاه آمدن های تدریجی سازمان آزادی فلسطین می اندازد که سرانجام این سازمان را تبدیل به نگهبانان و محافظان امنیتی دولت یهود نمود. ظاهراً اقدامات حماس از زمان انتخابات سال ۲۰۰۶م و سپس تسلط بر حاکمیت غزه، از سازش و کوتاه آمدن های تدریجی فوق الذکر زیاد به دور نبوده، به ویژه پس از اظهارات خالد مشعل در دمشق به تاریخ ۲۵ جون ۲۰۰۹م مبنی بر این که وی خواستار دولتی بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م می باشد. در آن زمان و مشخصاً به تاریخ ۲۶ جون ۲۰۰۹م منشوری را در این خصوص و زیر عنوان "حماس دنباله رو فتح بوده و گام به گام آن را تعقیب می کند" منتشر نمودیم، در بخشی از آن منشور گفته بودیم: «زمانی که حرکت فتح در اواسط دهۀ نود قرن گذشته تأسیس گردید، اعلام نمود که هدفش آزادسازی فلسطین از نهر تا بحر است، اما سرانجام کارش به جای رسید که نهر، بحر و تمام سرزمین های میان آن را به دشمن سپرد. چنان چه حکومت فتح حضور دولت یهود را در بیشترین بخش های سرزمین فلسطین به رسمیت شناخته و به کمک امریکا شروع به گفتگو بر سر دولتی در بخش های باقی ماندۀ آن نمود.

اما با وجود آن، فتح تا امروز که سال های زیادی از گشودن دروازۀ گفتگوهایش با دولت یهود می گذرد، هنوز چیزی را به دست نیاورده است. سپس حماس بعد از سپری شدن دو دهه از ساخت فتح، تاسیس گردیده و از همان ابتدا شروع به طی نمودن گام های فتح نمود؛ چنان چه اعلام نمود که هدفش آزادسازی فلسطین از نهر تا بحر بوده و شروع به انتقاد کردن از حرکت فتح نمود که چرا اسراییل را به رسمیت شناخته و به مرزهای سال ۱۹۶۷م اکتفا و خود را به آغوش امریکا انداخته است. سرانجام کار حکومت حماس نیز به جایی رسید که خواستار دولتی گردید مبتنی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷م و در کنار دولت یهود حاکم بر بیشترین بخش های فلسطین.

هم چنین حماس برای تحقق این هدف به سوی امریکا دست دراز نمود، چنان چه خالد مشعل که یکی از سران حماس می باشد در سخنانی در دمشق به تاریخ ۲۵ جون ۲۰۰۹م با صدای بلند چنین گفت: «حماس خواهان تشکیل دولتی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷م بوده و برای تحقق این هدف دست مذاکره را به سوی امریکا دراز می کند.» به این ترتیب گام های عقب نشینی تدریجی حماس آغاز شده و اینک هشت سال از آن می گذرد، یعنی دو برابر زمانی که مشعل در پیمان نامۀ جدید حماس از آن یاد نموده، چنان چه گفته: «این پیمان نامۀ سیاسی با در نظر داشت تحولات فراهم گردیده و انعکاس دهندۀ اقدامات، فکر و دیدگاه حرکت حماس می باشد. تصمیم ساخت این پیمان نامۀ سیاسی چهار سال قبل گرفته شده بود و کار عملی تهیه و ساخت آن دو سال قبل آغاز گردید.» (منبع: نون پوست ۱ می ۲۰۱۷م)

بناً عقب نشینی حماس قبلاً آغاز شده بوده، اما با این تفاوت که خالد مشعل در آن زمان به بخشی از آن اشاره نموده بود و اینک بخش های دیگر را نیز به آن علاوه نمود، چنان چه قبلاً از پذیرش مرزهای سال ۶۷ یاد نموده و اصطلاح "محو دولت یهود" و هم چنین ارتباط حماس با اخوان المسلمین را در پیمان نامۀ حماس نگهداشت. اینک از این دو مسأله نیز بر اساس مفکورۀ عقب نشینی تدریجی، کوتاه آمد. تفاوت دیگر در این است که قبلاً از این عقب نشینی در قالب یک بیانیه و اظهارات یاد شد، اما اینک در قالب پیمان نامۀ معتبر سیاسی.

دوم: پیمان نامۀ حماس و ارتباط آن با پروژه های امریکا برای حل بحران فلسطین: قضیۀ فلسطین در حال حاضر به دلیل وخامت اوضاع در سرزمین های عربی، به ویژه سوریه و بالاگرفتن تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی، برای ادارۀ کنونی امریکا یک قضیۀ حساس و بسیار مهم تلقی نمی شود. بنابر این امریکا در خصوص این قضیه عجله ای ندارد و در حال حاضر زمینه ها و راه حل های گوناگون را ارزیابی کرده و چگونگی امکانات راه اندازی گفتگوی عرب ها، به ویژه فلسطینیان با دولت یهود را بررسی می نماید. از جمله دلایلی که این مسأله را مورد تایید قرار می دهد گزارشی است که تلویزیون بی بی سی به تاریخ ۱۱ مارچ ۲۰۱۷م منتشر نمود: «آژانس خبری رویترز به نقل از نبیل ابوردینه سخنگوی رئیس جمهور فلسطین گزارش داده که ترامپ خطاب به محمود عباس گفته که وی علاقه مند است که چگونگی از سرگیری گفتگوها را به بررسی گیرد و تأکید نموده که او به تلاش های مسالمت آمیزی که صلح واقعی به بار آورد هم چنان پای بند خواهد بود.»

ترامپ هم چنین در کنفرانس مطبوعاتی مشترکی که در قصر سفید با عباس داشت چنین گفت: «هر کار لازمی را انجام خواهم داد، دوست دارم در میان دو طرف به صفت یک میانه رو، راهنما و داور عمل کنم و ما این کار را انجام خواهیم داد». (منبع: تلویزیون روسیۀ امروز ۴ می ۲۰۱۷م) این بدان معنی است که امریکا در حال حاضر نمی خواهد راهکارهای مشخصی را برای حل قضیۀ فلسطین مطرح نماید، زیرا پیش از آن باید گام هایی را در مسألۀ جنگ یا آرام نمودن اوضاع در هر یک از سوریه و کوریای شمالی بردارد. پس واقعیت این است که ترامپ نه چگونگی ازسرگیری گفتگوها را می داند و نه نوعیت تلاش های مسالمت آمیزی که از آن نام می برد، بلکه فعلاً در مرحلۀ ارزیابی و جمع آوری معلومات لازم از طرف های درگیر در فلسطین قرار دارد.

ترامپ هم چنین از طرف های مخالف می خواهد تا در دیدارهای مستقیم گرد هم جمع شده و روی راه حل هایی که می خواهند، یا بهتر است بگوییم راه حل هایی که دولت یهود می خواهد، با هم به توافق برسند. به همین دلیل است که خواستار گفتگوهای مستقیم می باشد. "نیکی هیل نمایندۀ امریکا در سازمان ملل" برای نخستین بار با "ریاض منصور نمایندۀ فلسطین" در این سازمان دیدار و گفتگو نمود. وی لحظاتی بعد با گذاشتن پیامی روی صفحۀ تویترش، از فلسطینیان خواست تا به جای روی آوردن به سازمان ملل متحد به منظور کسب نتایج، بهتر است به صورت مستقیم با اسراییلی ها وارد گفتگو شوند.» (منبع: بی بی سی ۱۱ مارچ ۲۰۱۷م)

ادارۀ فعلی امریکا با قاطعیت بیشتری نسبت به ادارۀ قبلی آن از دولت یهود حمایت می کند و دلیلش این است که امریکا می داند که منطقۀ خاور میانه در معرض امواج سهمگین انقلاب هایی قرار گرفته که مخالف اوضاع حاکم در این منطقه می باشد. می داند که هرچند امریکا در حال حاضر توان این را دارد که با استفاده از نظام های حاکم و مزدور در جهان اسلام با این انقلاب ها رویارویی کند، اما ممکن است در آیندۀ نزدیک دیگر این توان را نداشته باشد، زیرا توانایی های نظام های مذکور به شدت در حال تضعیف شدن است، در حدی که برخی از این نظام ها در معرض سقوط قرار گرفته است. با این حساب نتیجه می گیریم که دولت یهود در استراتیژی امریکا کم کم تبدیل به یکی از اولویت های حفظ منافع امریکا پس از ناکارا شدن نظام های عربی می شود.

با توجه به این امور جای تعجب نیست که ادارۀ حکومت ترامپ دست به اقدامات غیر معمولی بزند؛ از قبیل: احتمال دست برداشتن از منحل کردن هر دو دولت و تمرکز روی منحل کردن یک دولت، هم چنین مانند انتقال دادن سفارت امریکا به شهر قدس؛ زیرا اگرچه امریکا هنوز در این مسایل دچار تردید است، اما به خوبی نشان می دهد که امریکا منافع خویش را در برابر انقلاب های مسلمانان در معرض خطر می بیند و به همین دلیل روی حمایت از دولت یهود تمرکز می نماید، به این گمان که این رژیم می تواند پس از به زانو در آمدن مزدورانش در منطقه، منافع امریکا را حفظ نماید.

از جمله موارد توجه و حمایت امریکا از دولت یهود می توان خواست ترامپ از فلسطینیان مبنی بر پایان دادن به اقدامات تحریک آمیز اشاره نمود؛ چنان چه ترامپ در ۳ می ۲۰۱۷م در نخستین دیدارش با محمود عباس از رهبران فلسطین خواست که: «تا یک صدا در برابر اقداماتی که برای تحریک مردم علیه اسراییلییان صورت می گیرد، ایستاده گی نمایند.» (منبع: آژانس عربی رویترز ۴ می ۲۰۱۷م) این در حالی است که ترامپ خواستار اعمال شرط های سخت گیرانه ای علیه فلسطینیان است، در صورتی که خواهان حل دو دولت باشند، چنان چه صفحۀ انترنتی مونیتور به تاریخ ۲ می ۲۰۱۷م با انتشار خبری چنین گفت: «بیشترین نگرانی مذاکره کننده گان فلسطینی از شرط هایی است که امریکا در خصوص از سرگیری گفتگوهای صلح مطرح می نماید، شرط هایی که جیمز گرنبلات نمایندۀ امریکا در ماه مارچ و در جریان دیدار با رهبران فلسطین و عرب از آن یاد نمود. پیشنهاد امریکا که شامل نه فقره می شود شامل پیش شرط هایی می شود که ایالات متحده در پذیرش منحل کردن دولت مطرح نموده که از آن جمله می توان به نیاز به اصلاح امنیت فلسطین در هماهنگی با اسراییل و محدود نمودن چک های سفیدی است که به غزه ارسال می شود و اظهار این که فلسطینیان باید مخالفت شان با ترورزم را به گونۀ عملی نشان دهند می باشد.»

سوم: ارتباط اروپا با این پیمان نامه و این که آیا اروپا در این مسأله بدون وابستگی به امریکا عمل می کند یا خیر؟ کشورهای اروپایی در حال حاضر ضعیف تر از آن هستند که بتوانند پروژه هایی جدا از امریکا داشته باشند. هرچند قطر که وابسته به انگلیس است، در قضیۀ فلسطین نقش فعالی دارد، اما این بدان معنی نیست که اروپا می تواند جدا از امریکا برای قضیۀ فلسطین راه حلی پیدا کند. لیکن در هر صورت، به رسمیت شناختن دولت یهود و نشست پشت میز مذاکره با آن خواستۀ تمام غرب است، اعم از اروپا و امریکا. هم چنین انگلیس به ویژه پس از آغاز روند خروجش از اتحادیۀ اروپا، بیش از هر زمان دیگری آماده است تا در مسألۀ فلسطین در کنار امریکا حرکت نموده و سنگ اندازی کند و بالمقابل ادارۀ حکومت ترامپ نیز آماده است به انگلیس سهم داده و چیزی از غنیمت را به آن اختصاص دهد. به ویژه با توجه به این که هر دو طرف، امریکا و اروپا در برابر سیل عظیمی از خطرهای بزرگی از جانب اسلام و مسلمانان قرار دارند و این خطرها را عملاً در منطقۀ اسلامی و عربی که شروع به انقلاب نموده مشاهده می نمایند و می دانند که بعید نیست تسلط شان بالای این منطقه را عنقریب از دست بدهند.

چهارم: سخنی را که همواره گفته ایم اینک یک بار دیگر تکرار می کنیم: پذیرفته شدن وجود دو دولت در فلسطین توسط فتح و حماس، هرگز به دولت یهود در اسلام رسمیت نمی دهد، زیرا حرکت فتح و حرکت حماس نماینده گی از اسلام و مسلمانان نمی کنند، بلکه این دو حرکت بخش کوچکی از قافلۀ بزرگ مسلمانان به شمار می روند که از راه منحرف شده اند. اما فلسطین بخشی از خاک مقدس سرزمین پهناور اسلامی بوده، ملکیت تمام امت مسلمه به شمار رفته و در افکار و احساسات امت جای دارد. فلسطین این قداست و جایگاه عظیم را در افکار و احساسات مسلمانان از زمانی پیدا نمود که الله سبحانه وتعالی مسجد اقصی را در زمان حادثۀ بزرگ اسراء و معراج، به مسجد الحرام ربط داده و هر دو را در کنار هم یاد نمود که می فرماید:

﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آَيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾

[اسراء: ۱]

ترجمه: پاک و منزّه است الله که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی-که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم- برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.

این است واقعیت فلسطین و هرگز نباید فراموش نمود که راه حل بحران موجود در این سرزمین اسلامی قطعاً با دراز نمودن دست نیاز به سوی امریکا که زمینۀ انحلال دو دولت را فراهم آورد، ممکن و میسر نیست و نه هم نشست پشت میز مذاکره با دولت یهود، حتی اگر حاضر شود عملاً از تمام سرزمین های اشغال تا سال ۱۹۶۷م بیرون رود، زیرا از نظر اسلام هیچ فرقی میان مناطق اشغال شده در سال ۱۹۴۸م و سال ۱۹۶۷م وجود نداشته و وجب وجب خاکی که زیر تسلط دولت یهود قرار دارد، اشغال شده بوده و بر مسلمانان واجب است تا آن را از دست اشغالگران آزاد سازند. تاریخ اسلام گواه است که این سرزمین مبارک در طول دوران خلافت اسلامی آغشته با خون شهدای سربازان دلیر اسلام بوده، در حدی که هیچ وجبی از خاک فلسطین را نمی توان یافت که در آن خون شهیدی و یا غبار اسپ مجاهدی وجود نداشته باشد.

بدون شک فلسطین از همان ابتدای حادثۀ اسراء تا کنون پیوسته امانتی است بر دوش تمام مسلمانان و هیچ مسلمان آزادی اجازه ندارد در این امانت خیانت کند و الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾

[انفال: ۲۷]

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید! به الله و پیامبر خیانت نکنید! و(نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که می دانید(این کار، گناه بزرگی است)!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

در این اوخیر تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی رو به افزایش است. در نتیجه ی این تنش ها، ایالات متحده ی امریکا تعداد زیادی از نیروها و جنگنده هایش را به شمول یک ناو هواپیما به منظور آموزش دهی به کوریای جنوبی فرستاده است. کوریای شمالی در حالی از یک جنگ هستوی خبر می دهد که به تاریخ  ۱۵ اپریل ۲۰۱۷م، بی بی سی گزارشی را به نشر سپرد که گویا در آن کوریای شمالی در مقابل حملات اغواگرانه ی ایالات متحده ی امریکا آماده است تا از حملات هستوی اش استفاده نماید. پرسش اساسی این است که، واقعیت این تنش ها در چه بوده؟ آیا یک جنگ هستوی در میان آن ها اتفاق خواهد افتاد؟ و یا این که نقش چین در حاشیه این تنش ها مخصوصاً زمانی که کوریای شمالی هم پیمانی اش را با چین اعلام نمود، چه می تواند باشد؟

پاسخ

 بلی، تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی بعد از به قدرت رسیدن اداره ی ترامپ در ایالات متحدۀ امریکا افزایش یافت. موضوع آزمایشات هستوی کوریای شمالی که توسط ایالات متحده مورد بحث قرار گرفت، به منظور تهدید کردن این کشور می باشد. قابل یاد آوری است که افزایش تنش ها بعد از به قدرت رسیدن اداره ترامپ در ایالات متحده تشدید یافته است، به گونه یی که از میان برداشتن آن چه که بنام تهدید کوریای شمالی یاد می شود، در اولویت کاری اداره مذکور به اساس علایق و هم پیمان شدن امریکا به آسیا بوده که شاخصه های آن عبارت اند از:

  1. موضوع کوریای شمالی در استراتیژی امریکا پرسشی نیست که کوریای شمالی یک دشمن قوی نظامی با نظام سوسیالیستی اش در مقابل امریکا باشد. قدرت ناچیزی کوریای شمالی در اولویت کاری ایالات متحدۀ امریکا نبوده ولی شاید هم به خاطر دخیل ساختن چین در این موضوع باشد. زیرا امریکا از ناحیه افزایش قدرت چین نگران بوده و می خواهد که از نفوذ آن جلوگیری نماید که یکی آن، مشکلات سرحدات چین به شمول کوریای شمالی می باشد. نکته قابل باور این است که، هماهنگی ها با کشورهای؛ مانند: هند، جاپان، ویتنام، فلیپین و هم چنان کوریای شمالی در اطراف چین، در زمان حکومت اوباما تحکیم یافته بود، که این روابط به منظور محدود کردن طرح سرمایه گذاری چین در بحر جنوبی این کشور و محدود کردن قدرت و نفوذش با جهان می باشد.

 تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی؛ مانند: کشمکش های سرحدی میان چین و هند می باشد. از جانب دیگر موضوع جزیره ای میان چین، جاپان، فلیپین، ویتنام و مالیزیا یکی دیگر از این قبیل مشکلاتی بود که توسط امریکا در مقابل چین اوج گرفت. لذا امریکا محدودیت های زیادی را بالای نظامیان جاپان در مقابله با چین وضع کرده است. تهدیدات را که امریکا امروز در اولویت کاری اش قرار داده، یک بخش از پالیسی این کشور در مقابل چین می باشد.

باوجودی که تنش ها اکنون میان این دو کشور تازه اوج گرفته است، اما این فشارهای ایالات متحده بالای کوریای شمالی موضوع تازه ی نیست. در نخست این استراتیژی شکل مذاکرات تندروانه را به خود گرفت. مذکرات امریکا و کوریای شمالی در سال ۱۹۹۴م، روی برنامه های هستوی پیانگیانگ به حالت تعلیق در آمد. در سال ۲۰۰۸م در یک گفتگوی شش جانبه به اثر واکنش یونگ بیون این مذاکره به پایان رسید. و در سال ۲۰۱۲م، دوباره این مذاکرات در نتیجه ی تاخیر برنامه های هستوی کوریای شمالی و اجازه ورود باز رسان به این کشور پایان یافت. هر بار کوریای شمالی برنامه های هستوی اش را به خاطر عدم موافقت ایالات متحده با تعهدات اش، به خاطر عاملین واکنش آب های صاف و متناوب در جهت تهیه نفت و یا هم به خاطر طعنه های ایالات متحده در زمینه کمک هایش به این کشور از سر می گرفت.

امریکا یکی از کشورهای بود که با فشار آوردن بالای پیانگیانگ می خواست بر مشکلات بیفزاید. بعداً امریکا در سال ۲۰۱۲م راه کاری را اتخاذ نمود که در آن۶۰ در صد از نیروی دریایی اش را به طرف شرق دور به منظور محدود کردن قدرت چین انتقال دهد، نه در مقابل قدرت اندک کوریای شمالی. نتیجه ی تمام تنش های امروزی می تواند فقط ادامه ی این چنین محدودیت باشد.

  1. تیلرسون وزیر دفاع ایالات متحدۀ امریکا اعلام نمود که استراتیژی امریکا در قبال کوریای شمالی پایان یافته است. وی در جریان یک کنفرانس مطبوعاتی با یونگ بیونگ سی همتای کوریایی اش[کوریای جنوبی) در سیوول گفت: «بگذار واضیحانه توضیح دهم که استراتیژی امریکا در قبال کوریای شمالی پایان یافته است و ما تدابیر امنیتی جدیدی را روی دست داریم که تماماً این گزینه ها نیز روی میز مذاکره قرار دارند.» (منبع: Reuters ۱۷ مارچ ۲۰۱۷م)

اما حقیقت این چیزی دیگری است. ایالات متحده می خواهد با فشار آوردن بالای انقلاب سوریه و با تحویل کردن حلب به نظام بشار اسد، نیروی های ترکی را تقویت نماید. به این معنی که واگذاری حلب توسط انقلابیون سوریه قسمی که امریکا در نظر دارد به امریکا اجازه می دهد تا بالای کوریای شمالی تمرکز نموده و اقداماتی را در این مورد روی دست گیرد. بعد از این که موضوع سوریه در اولویت های کاری اداره اوباما قرار گرفته بود که در آن امریکا هنوز آماده گی های لازم را برای پلان هایش در سرحدات چین با در نظرداشت گزینه ها و آماده سازی هم پیمانانش فراهم نکرده بود، حالا کوریای شمالی نخستین موضوع بوده که روی میز کاری ترامپ قرار گرفته است. بنابر این، تنش ها با کوریای شمالی در واشنگتن اوج گرفته و بیانیه های ختم پالیسی استراتیژیک، یکی از بیانیه های احتمالی امریکا با ابتکار به یک راه حل نظامی با کوریای شمالی می باشد که در نتیجه آن، امریکا اعلام نموده که پاسخ هایش در رابطه به آزمایش نظامی کوریای شمالی با گام های اغواگرانه همراه بوده و قطع نامه هایش قرار ذیل می باشد:

الف) "تیلرسون وزیر دفاع ایالات متحدۀ امریکا، کوریای شمالی را به خاطر تعلیق سلاح های هستوی تهدید می نماید." تیلرسون وزیر دفاع ایالات متحده با حمایت از کوریای جنوبی و جاپان با شدیدترین الفاظ کوریای شمالی را از آزمایشات هستوی اش منع نموده و از توافق نامۀ هم پیمانی اش با همتاهای کوریای جنوبی و جاپانی اش خبر می دهد که ایالات متحده حتی با استفاده از سلاح هستوی هم باشد باید حمایت اش را از توکیو و سیوول مشخص نماید. (منبع:Russian Sputnik agency، ۱۷ فبروری ۲۰۱۷م)

ب) "تهدید امریکا به منظور آماده کردن کوریای جنوبی و جاپان با سلاح های هستوی." تیلرسون وزیر خارجه امریکا اعلام نمود که وی از راۀ حلی جلوگیری نمی کند که بتواند آزمایشات سلاح های هستوی در کوریای جنوبی و جاپان را رهبری نماید. وی موقف گیری های هستوی ایالات متحده را در این ساحات مشخص نکرد که آیا این سلاح ها مربوط کوریای جنوبی است یا جاپان؟ (منبع: Russian Sputnik agency ۱۷ فبروری ۲۰۱۷م)

ج) "ترامپ با کلمات اغواگرانه اش می خواهد که توسط چند میل سلاح امریکایی به کوریای شمالی ضربه وارد کند." رییس جمهور ایالات متحده، هم چنان دیروز در طی یک تماس یک ساعته تلیفونی از شی جین پینگ رییس جمهور چین خواسته است تا رییس جمهور کوریای شمالی را گوش زد کند، که ایالات متحده امریکا نه تنها که ناوهای هوا پیمابر دارد بلکه دارای زیر دریایی های هستوی نیز می باشد. او با قاطعیت تمام گفت: «کوریای شمالی اجازه ی داشتن سلاح های هستوی را ندارد. کوریای شمالی تا هنوز هدف راه اندازی سلاح های هستوی را نداشته ولی متأسفانه در آینده به این هدف خواهد رسید....» (مبع: روسیه به نقل از Wall Street Journal ۱۳ اپریل ۲۰۱۷م )

د) اخیراً در نتیجه ی افزایش تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی، پیانگیانگ از آزمایش یک راکت جدید و تهدید آماده گی  آزمایش هستوی برای ششمین بار خبر می دهد. با این حال ایالات متحدۀ امریکا تعداد زیادی از نیروهای مخرب و ناو های هواپیمابر اش را در نزدیکی کوریای شمالی فرستاده است. سخنگوی قوماندان ویژۀ ایالات متحده تایید نموده است که، ناو های هواپیمابر((Carl Vinson و جنگنده های ایالات متحده، هم چنان دو موشک قاره پیما و راکت های قاره پیما، بعد از این که گمان می شد در آسترالیا توقف داده شوند، در مقابل شبه جزیره ی کوریا به شکل احتیاطی جا بجا شدند. وی افزود که: «نخستین منبع تهدید در منطقه از طرف کوریای شمالی به خاطر برنامه های راکتی اش می باشد.» (منبع: فرانسه ۲۴، ۹۴ اپریل ۲۰۱۷م)

مایک پنس معاون رییس جمهور ایالات متحده به تاریخ ۲۲ اپریل ۲۰۱۷م، تایید نموده و گفت: «گزارشگران در سیدنی یک ناو هواپیمابر با دو موشک مخرب و راکت های قاره پیما را قبل از آخر این ماه در بحر جاپان دیده اند. وی افزود: رژیم کوریای شمالی نباید اشتباهی را مرتکب می شد. به همین دلیل این حضور پر رنگ ایالات متحدۀ امریکا در سطح منطقه و جهان با منابع و پرسونل اش اجازه تامین امنیت خود و هم پیمانان اش را دارد.» پنس تعهد نموده است که در مقابل حمله کوریای شمالی که منجر به تهدید کشورها گردیده، واکنش شدیدی خواهد داشت، زیرا آن جدی ترین تهدید به صلح و امنیت در مناطق آسیایی می باشد. (منبع: AFP ۲۲ اپریل۲۰۱۷م)

ه) "افزایش تمرینات نظامی نیروهای ایالات متحده توسط عساکر امریکایی در کوریای جنوبی." عساکر کوریایی جنوبی و امریکایی به روز چهار شنبه به آموزش های نظامی سالانه به منظور آماده گی آزمایش های دفاعی در مقابل تهدیدات کوریای شمالی آغاز به فعالیت نمودند، که این آموزش ها بعد از تلاش های زیادی در جهت راکت پرانی ها توسط کوریای شمالی به تاریخ ۱۲ فبروری تنش ها را میان این دو کشور بیشتر ساخت. (منبع:  Reuters۱مارچ ۲۰۱۷م) قابل یاد آوری است که، ایالات متحده تعداد زیادی پایگاه های نظامی و ۲۸ هزار و پنج صد عسکر نظامی را نیز در کوریای جنوبی دارا بوده که بخشی از سیستم نظامی در مناطق حوزه رود خانه چین و جزایر آرام با بیشتر از یک چهارم میلیون عسکر بر علاوۀ نیرو های دریایی که در بحرها گشت و گذار می کنند؛ می باشد.

  1. تهدیدات ترامپ که گویا جنگ حتمی است اما امریکا بنابر بعضی دلایلی خواهان جنگ نیست چنین است:

الف) امریکا تهدیدات و آماده گی هایش را با واکنش های تند در مقابل هر یکی از آزمایشات هستوی کوریای شمالی نشان داد. در حالی که کوریای شمالی در مقابل ایالات متحده واکنشی را با یک رسم و گذشت بزرگ نظامی به تاریخ ۱۵اپریل ۲۰۱۷م به نمایش گذاشت که این جریان توسط تلویزیون پیانگیانگ نیز به نشر رسیده و نشان داده است که گویا کوریای شمالی توانایی راه اندازی موشک هایش را از زیر دریایی گرفته الی موشک های قاره پیمایی که توانایی رسیدن به قلمرو امریکا را دارد؛ گسترش داده است.

این نشان دهنده آن است که واقعیت قدرت کوریای شمالی برای امریکا معمایی است بسا پیچیده. امریکا می خواهد نقشه ی جنگ را بدون کدام آسیب ترسیم نموده و یاهم هیچ گاهی قلمرو اش را محدود نخواهد کرد. زمانی که کوریای شمالی واقعیت قدرتش را برملا نمود، اعتبار تهدیدات امریکا در حالت بحرانی قرار گرفت. با این حال، پیانگیانگ به نمایش نظامی و نشرات تلویزیونی اش خصوصاً در زمینه توانایی زیر دریایی ها، حمل موشک ها و به راه انداختن آن ها ادامه داد که حتی منجر به آزمایش موشکی قاره پیما به تاریخ ۱۶اپریل ۲۰۱۷م گردید. هر چند که این کار نامؤفق بود اما اعتراضات امریکا را به همراه داشت.

ب) سیستم دفاعی موشکی(تحاد( تا هنوز در کوریای جنوبی گسترش نیافته، اما برای مدت تقریباً یک سال روی این موضوع توافق صورت گرفته است. سوسن تورنتون معین وزارت خارجه ایالات متحدۀ امریکا در امور شرق آسیا و اقیانوس آرام تایید نموده است، که سیستم دفاعی(تحاد( در کوریای جنوبی مطابق پلان طرح شده تا حال گسترش نیافته و باید که این سیستم تا ماه های جون یا جولای سال جاری گسترش یابد. اما ایالات متحده و کوریای جنوبی تصمیم گرفته اند تا به ساخت هستوی شان بعد از آزمایشات هستوی کوریای شمالی سرعت دهند. توافقات میان واشنگتن و سیوول به خاطر گسترش سیستم موشکی(تحاد( در کوریای جنوبی در جولای ۲۰۱۶م صورت گرفت. پلان های گسترش سیستم موشکی در شبه جزیره ی کوریا بستگی به روسیه و چین دارد. با این حال جاپان بررسی نموده است که گویا پلان های مذکور در جهت تامین امنیت منطقه مفید تمام می شود. (منبع: Russian Sputnik agency  ۱۷اپریل۲۰۱۷م)

ج) امریکا قبل از یک توافق که در آن ضرب الاجل صد روزه  با رییس جمهور چین به منظور عقد یک قرار داد تجارتی که روابط این دو کشور را تحکیم می نماید، در مقابل کوریای شمالی جنگ را اعلام خواهد نمود. امریکا می خواهد تا در این توافق نامه ی تجارتی اش با چین، خلاف آن چه که ترامپ در جریان مبارزات اتنخاباتی اش گفته بود که گویا بر اموال چینایی ۴۵ در صد مالیات وضع خواهد کرد، از نرمی و ملایمت کار گیرد. این دقیقاً چیزی است که امریکا می خواهد با فشار آوردن از طریق چین بالای پیانگیانگ که گویا چین کوریای شمالی را در مقابل امریکا و متحدان اش تنها گذاشته؛ انجام دهد. زیرا امریکا می خواهد از این طریق به دو هدف ذیل نایل آید:

نخست: اگر امریکا در این زمینه مؤفق گردد وضعیت چین را وخیم خواهد ساخت. به تاریخ هفتم اپریل سال ۲۰۱۷م، هنگام صرف نان شب طی گفتگوها میان ترامپ و شی جین پینگ رییس جمهور چین در فلوریدا، ترامپ دستور حمله به موشک های سوریه را داد، که در نتیجه آن چه که در نظر گرفته شد جز توهین به چین چیزی بیش نبود. زیرا در این گفتگو چین کاملاً نادیده گرفته شده بود. به تاریخ ۸ اپریل ۲۰۱۷م، العربیه گزارشی به نشر سپرد که جک کینی یک جنرال باز نشسته و معاون لوی درستیز قبلی امریکا با نقل از فاکس نیوز، علاوه بر عمل کرد ترامپ گفته است: «آقای ترامپ چیزی را که می گوید آن را انجام می دهد. وی بر علاوه اعلام جنگ در مقابل کوریای شمالی، پیامی بر چین فرستاد که چین باید از حمایت کوریای شمالی دست بردار شود. زیرا اگر چنین کند در توافق نامه ی تجارتی اش هیچ گونه خطری احساس نخواهد کرد.»

دوم: امریکا در صدد آن است که رای چین را با توافق نامه هایی که در بیانات امریکا میان دوکشور وجود دارد در مقابل کوریای شمالی استفاده نموده تا از وضعیت خطرناک در کوریای شمالی نیز جلوگیری نماید. هم چنان این امر باعث می‎گردد تا توافق میان امریکا و روسیه درین عرصه را سرعت بخشد. در نتیجه، امریکا با استفادۀ رأی کوریا به عنوان میدان بازی در میان روسیه و چین نقش کلیدی را بازی می کند که افزایش چنین بیانیه ها خود برای امریکا مؤثر می تواند باشد. مایک پنس معاون رییس جمهور ایالات متحده با مالکوم تورنبول همتای آسترالیایی اش در یک کنفرانس مطبوعاتی اظهار داشت: «ترامپ هفته گذشته از تلاش های چین در جهت مانع شدن کوریای شمالی تقدیر نمود.» در همین حال، کوریای شمالی با واکنش تندی در مقابل ایالات متحده قرار گرفت. (منبع: روز نامه الحیات، سیدنی ۲۲ اپریل ۲۰۱۷م)

د) امریکا می خواهد در مقابل کوریای شمالی موقف سیاسی اتخاذ کرده تا بتواند قدرت پیانگیانگ را تضعیف نماید. و این چیزی است که با موقف گیری نظامی روسیه در کنار امریکا در مقابل پیانگیانگ ممکن بوده و یا شاید هم با رهبری جنگ در سوریه به گونه ای که مردم در کوریای شمالی فکر کنند که گویا روسیه دشمن امریکا می باشد، صورت می گیرد. این دقیقاً همان خواست است که ایالات متحدۀ امریکا بالای روسیه از زمان اداره اوباما نیز زیر نظر دارد.

مهم ترین موضوع هم پیمانی امریکا با روسیه در مقابل کوریای شمالی در آجندای کاری تیلرسون وزیر خارجه امریکا در مسکو به تاریخ ۱۱اپریل۲۰۱۷م  بود. قسمی که بعداً توسط منابع روسی به تاریخ چهار شنبه مؤرخ ۱۶اپریل ۲۰۱۷م مورد تایید قرار گرفت. روزنامه روسی "کومرسانت" گفته است: «با توجه به سیاست ایالات متحده امریکا، مطابق به گفتگوهای نتیجه بخش، مسکو مشکلات مناظرات کوریا را یک موفقیت تلقی نمود که این خود در اولویت گفتمان های تیلرسون با مسکو قرار داشت.» هرگاه قبل از توافق امریکا با روسیه، کوریا به شکست مواجه شود، امریکا خسارات زیادی را متحمل خواهد شد. هم چنان امریکا می خواهد با مداخلات اش در افزایش تهدیدهای هستوی در مقابل کوریای شمالی، چین را زیر تأثیر خود قرار دهد.

  1. با در نظرداشت این همه، امریکا اکنون آماده جنگ در مقابل کوریای شمالی نبوده و کدام راه حل مناسب را در نظر ندارد. اما انتظار دارد تا فشار از طرف چین متوجه کوریای شمالی گردد که در این زمینه از هیچ نوع تلاش دریغ نورزیده، هم چنان گفته است که امریکا بدون همکاری چین آماده است تا بالای مشکلات به تنهایی غالب آید همان گونه که با تهدید کردن چین می خواهد این کشور را وادار به اطاعت نموده و با وارد کردن فشار بالای پیانگیانگ جلوی سلاح های هستوی اش را بگیرد. از طرف دیگر، امریکا انتظار دارد تا با توافق نامه اش با روسیه، پای این کشور را در معضلات کوریای شمالی دخیل سازد که در چنین وضعیت وخیم جنگی ایالات متحدۀ امریکا نیز از تهدیدات خویش عقب نشینی کرده است. این درحالی است که کوریای شمالی از آزمایش های موشک ها و سلاح های هستوی خویش عقب نشینی نکرده و حتی بار بار خاک امریکا را تهدید به حمله می نماید. این موضوع خود نمایانگر ایستاده گی کوریای شمالی در یک جنگ هستوی بوده و حتی شواهد عقب نشینی امریکا هم، همین بیانیه های اخیر این کشور می تواند باشد.

به نقل از  یک منبع نظامی امریکایی که نخواست نامش گرفته شود، به اسوشیتیت پریس گفته است که واشنگتن فعلاً کدام تصمیم واقعی برای محدود کردن کوریای شمالی ندارد حتی اگر این کشور بار دیگر هم به آزمایشات هستوی اش بپردازد. این منبع افزود: «طرح امریکا تنها زمانی تغییر خواهد یافت که پیانگیانگ بالای کوریای جنوبی، جاپان و ایالات متحده حمله نماید. با توجه به این، امریکا در حال حاضر می خواهد زمینه را برای چنین فرصتی بدون افزایش تنش ها فراهم سازد.» (منبع: Russia Today ۱۵ اپریل ۲۰۱۷م)

امریکا در پی خورد ساختن موضوعاتی است که در یک تصمیم عجولانه افزایش یافته بود. سوسن تورنتون معاون وزیر خارجۀ این کشور در امور آسیای شرقی  می گوید: «کشورش در پی مقابله با کوریای شمالی نبوده و رژیم اش را در این زمینه تغییر نخواهد داد. ایالات متحدۀ امریکا واضحاً می خواهد تنش ها را با کوریای شمالی با خلع سلاح های هستوی به شکل صلح آمیز در این کشور حل و فصل نماید. هم چنان افزوده است: ما دقیقاً در پی آن نیستیم که در مبارزه با کوریای شمالی قرار گیریم.» (منبع: Russia Today ۱۷اپریل ۲۰۱۷)

 مایک پنس معاون رییس جمهور ایالات متحده گفت است: «خلع سلاح هستوی در کوریای شمالی به گونه صلح آمیز انجام خواهد یافت. باوجود افزایش تنش هایی که قرار است کوریای شمالی به یک آزمایش جدید هستوی دیگر اقدام نماید با آن هم ما از بابت توافق واشنگتن با بیجینگ سپاس گذار هستیم.» وی می افزاید: «ما به این باور هستیم که اگر چین و کشور های هم پیمان اش بالای کوریای شمالی فشار وارد نمایند، فرصت دیگری برای بدست آوردن اهداف تاریخی و زمینه ی ساخت مکان که در آن استفاده از سلاح هستوی به شکل صلح آمیز امکان پذیر است پیدا خواهد شد.» (منبع: روز نامه الحیات، سیدنی، مؤرخ ۲۲ اپریل ۲۰۱۷م)

  1. این است واقعیت اوضاع و تنش ها در کوریای شمالی که با بی باکی و برنامه ریزی امریکا و احزاب فعال بالای کوریای شمالی رخ داده است. و این یک طرح جامع و کلی می باشد. هر چند وضعیت رو به خرابی بوده و تهدیدات جنگ در حال شعله ور شدن است. انتظار تکمیل یک توافق نامه ویژه میان روسیه و امریکا را دارد. اگر چنین شود احتمال می رود تنش ها افزایش یابد و اگر این توافق به مدت زیاد به تعویق اندخته شود و یا این که به نتیجه نرسد، وضعیت در شبه جزیرۀ کوریا تنها در حد اوسط فشارها بالای خلع سلاح هستوی پیانگیانگ باقی خواهد ماند. در غیر آن اگر ایالات متحده در این معاملات با کوریای شمالی عجولانه عمل نماید نتیجه اش به انشعاب و خرابی خواهد انجامید.

 در نهایت ایالات متحده امریکا در جهت تطبیق استراتیژی درست فاقد منطق سیاسی است. لیون پنیتا وزیر دفاع پیشین ایالات متحده امریکا در مقابل برخورد انحصاری واشنگتن بالای کوریای شمالی هشدار داده و افزود: «هر حرکتی در این راستا آغازگر یک جنگ هستوی می باشد که میلیون ها کشته بر جا خواهد گذاشت. این در حالیست که چرا رییس جمهور پیشین ایالات متحده بالای کوریای شمالی شلیک نمی کند؟ وی افزود: اداره ایالات متحده باید متوجه گفتارش بوده، از افزایش تنش ها جلوگیری نموده و باید بسیار محتاط باشد تا نشود که عجولانه در این مورد تصمیم بگیرد. وی به ضرورت های اشاره نمود که: انتظار می رود در صورت آرامی، چین قادر به آن ها خواهد بود. مخصوصاً قسمی که واشنگتن قبلاً در این راستا به چین فرصت مداخله را داده بود تا باشد که قدرت نفوذش را پیدا کند.» (منبع:  Russia Today ۱۵اپریل ۲۰۱۷م)

  1. نظر به واقعیت موقف چین، معلوم می شود که امریکا با بزرگ ساختن تنش ها بدون در نظر داشت جنگ، می خواهد چین را غیر مستقیم مورد هدف قرار دهد. امریکا آن چه را انجام می دهد که بتواند سبب کاهش تنش ها گردد. لذا امریکا برای خاموش ساختن کشمکش ها داد خواهی نموده راه حل های نظامی را کنار می گذارد. بر علاوه، مخالف نظامی سازی شبه جزیره کوریا به شمول رد کردن سیستم ضد موشکی امریکا در کوریای جنوبی می باشد. وزارت خارجه چین در رابطه به مخالفت بیجینگ اظهار نمود که سیستم تحاد را گسترش دهد. در همین حال، کوریای شمالی و کشوری های هم جوار آن خواستار آن گردیدند که از هر گونه عمل تحریک آمیز جلوگیری نمایند. (مبع: شبکه الجزیره ۱۷ اپریل ۲۰۱۷م)

هر چند، این یک تحریک برای شکست و آماده گی برای احتمال جنگ می تواند باشد. وانگ یی وزیر خارجه چین گفت: «اگر جنگ آغاز شود هیچ گونه کامیابی در زمینه وجود نخواهد داشت» (مبع: بی بی سی، ۱۵ اپریل ۲۰۱۷م)

 طبق گزارشی که روسیه به تاریخ ۱۴ اپریل ۲۰۱۷م به نشر سپرد، بر اساس آماده گی های نظامی چین، نماینده گی بین المللی امریکا(یونایتید پریس انترنشنل) آشکار ساخته است که نیروی نظامی چین دستوراتی را به گونه مستقیم از قوماندان عمومی نظامی در زمینه ی حمایت از پنج حوزۀ زیر حاکمیت شان دریافت نموده اند. طبق گفته این نماینده گی مبنی بر نهادهای غیر دولتی؛ مانند: مراکز حقوق بشر و دموکراسی در هانگ کانگ، پایگاه های توپخانه در ساحات نظامی کانگ کوینگ، سیچوان، یون نان در چین دستور داده شده اند تا به سرحدات کوریای شمالی منتقل گردیده و با در نظرداشت این مرکز، به تعداد ۲۵ هزار پرسونل نظامی از ۴۷ پایگاه نظامی با تمام امکانات جنگی شان در فاصله های خیلی دور به سوی یک پایگاه نظامی در نزدیکی سرحدات کوریای شمالی دستور به حرکت داده شده اند.

یک منبع جاپانی خبر داده است، که دلیل حرکت عساکر چینایی به سوی سرحدات کوریای شمالی مربوط به بیجینگ می شود که ممکن حمله واشنگتن بالای پیانگیانگ مشابه سناریوی حملات راکتی ایالات متحده بالای پایگاه نظامی الشعیرات در سوریه باشد. این چیزی است که ما در این موضوع بر اساس تحلیل های رویدادهای فعلی، حد اقل در جریان پیش بینی ها به آینده فکر می کنیم. و ما به این خاطر این را بازگو می کنیم، که امروز جهان توسط هیولاها در لباس های انسان کنترول می شوند و هیچ ارزشی را برای خون انسان قایل نیستند که حتی اگر مصالح خونین شان تقاضا کند آن ها با صلاح های هستوی و غیر هستوی شان دریاهای خون جاری خواهند کرد. جهان رفاه و آسایش را احساس نخواهد کرد مگر این که این نظام سرمایه داری ساخته بشری را منهدم ساخته و نظام عادل خلافت بر منهج نبوت را بدیل آن سازید. تا باشد که رهبری جهان را بر عهده گرفته و زنده گی مرفه و آسوده را به ارمغان آورید. زیرا الله سبحانه وتعالی خالق کاینات بهتر می داند که چه چیز به صلاح مخلوقات اش می باشد.

(ألَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ)

[ملک: ١٤]

ترجمه: آیا آن کسی که موجودات را آفریده از حال آن ها آگاه نیست؟! در حالی که او(از اسرار دقیق) باخبر و آگاه است!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

چند پرسشی راجع به تصویربرداری(عکاسی)، رسامی و نقاشی دارم، از شما خواهان ارایه ی پاسخ هستم. پرسش های من قرار ذیل است: ۱- حکم تصویربرداری(عکاسی) در اسلام چیست؟ ۲- حکم رسامی اعضای بدن انسان چیست؟ ۳- و آیا حکم نقاشی و مجسمه سازی  بر عکاسی هم مطابقت می کند؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

قبلاً راجع به تصویربرداری پاسخ کامل ارایه کرده بودیم، ظاهراً شما آگاهی ندارید، همان پاسخ در برگیرنده ی موضوعات ارایه شده در پرسش شما و سایر موضوعات مرتبط به همین موضوع است. بناً متن همان پاسخ را برایت نقل می کنم. پیش از ارایه پاسخ به پرسش های مربوط به تصویربرداری و رسامی بر دو امر تاکید می کنیم:

یکم: قسمتی از پاسخ مربوط به حکم شرعی در مورد رسامی (توسط دست) است، و مفهوم "حرام بودن تصویر ذی روح" وارد شده در احادیث، نیز بر رسامی نمودن ذی روح توسط دست مطابقت می‌کند؛ اما تصویربرداری توسط آله ی بنام کمره مباح است و احادیث بر این مطابقت نمی کند.

دوم: قسمتی از پاسخ مربوط به تصاویر چاپ شده که سایه ندارد جایز است و با تمام جزیيات مربوط به همين پرسش بیان گردیده است؛ اما تصویری که سایه دار است؛ یعنی اجساد و پیکره ها که شما در پرسش به کلمه "نحت" یا مجسمه سازی ذکر نموده اید، حرام بودن این واضح است و ما در آخر پرسش بیان می نماییم.

پاسخ به پرسش های تصویری که سایه ندارد(تصاویر چاپ شده) با تمام انواع و جزیيات آن را ارایه می نماییم. راجع به پرسش اصلاح و دست کاری تصاویر(دور کردن چین و چروک صورت، تغییر رنگ چشم تغییر بعضی از خصوصیات چهره و...)، ترسیم تصاویر انسان ها و حیوانات شبیه به اصالت.

این دو پرسش مربوط به ترسیم اشیای ذیروح یا اصلاح و دست کاری تصاویر اشیای ذیروح با دست؛ مانند دور کردن چین و چروک صورت، تغییر بعضی خصوصیات چهره و... بر می گردد، و حکم تحریم وارد شده در ادله شرعی بر این ها مطابقت می کند و لوکه رسامی توسط دست(قلم پنسل) باشد یا توسط موز کمپیوتر، در هر صورتی که ترسیم با سعی و تلاش انسانی و مشابه ذیروح و زنده جان باشد تحریم بر آن منطبق می شود. دلیل بر این، حدیث امام بخاری که از ابن عباس روایت نموده است می باشد:

«مَنْ صَوَّرَ صُورَةً فَإِنَّ اللَّهَ مُعَذِّبُهُ حَتَّى يَنْفُخَ فِيهَا الرُّوحَ، وَلَيْسَ بِنَافِخٍ فِيهَا أَبَدًا.»

ترجمه: هركس، تصويری بسازد تا زمانی كه در آن روح ندمد، الله سبحانه وتعالی او را عذاب خواهد داد و هرگز روح دميدن از او ساخته نيست.

هم چنان عبد الله بن عمر رضی الله عنهما می گوید که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«إنَّ الَّذِين يَصْنَعونَ هذِهِ الصُّورَ يُعَذَّبُونَ يَوْمَ الْقِيَامَة، يُقَالُ لهُم: أحْيُوا مَا خَلَقْتُمْ.»

(متفقٌ عليه)

ترجمه: همانا روز قيامت كسانی را كه اين مجسمه ها(تصاویر) را می سازند، عذاب می دهند و به آن ها می گويند: آن چه را كه خلق كرده ايد، زنده كنيد.

راجع به پرسش کاربرد تصاویر و رسامی های چاپ شده: کاربرد تصاویر، رسامی ها و شعاراتی که توسط سایر مردم رسم شده باشد نه توسط خود همان شخص؛ یعنی کار برد و استعمال تصویر از سایر اشخاصی که توسط خود فرد رسامی نشده باشد، حکم نگهداشتن و گردآوری تصاویر بر این مطابقت می کند و بر سه نوع است:

یکم: اخذ تصویر ذیروح(زنده جان) و انتقال آن برای گذاشتن در اماکن عبادت؛ مانند: جای نماز، پرده های مسجد، آگاهی های مساجد وغیره. این کار حرام است و دلیل آن حدیثی است که ابن عباس روایت نموده است:

ترجمه: «رسول الله صلی الله علیه وسلم تا زمانی که تصاویر داخل کعبه از بین برده نشد داخل کعبه نشد.»

وارد نشدن رسول الله صلی الله علیه وسلم به خانه ی کعبه تا از بین بردن تصاویر قرینه است بر ترک جازم و گذاشتن تصاویر در اماکن عبادت، دلیل است بر تحریم تصاویر در مساجد. امام احمد از ابن عباس رضی الله عنه روایت نموده است:

ترجمه: «زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم تصاویر را در خانه کعبه دید وارد کعبه نگردید، فرمان از بین بردن آن را صادر کرد و از بین برده شد.»

اما اگر انتقال تصویر غیر رسم شده توسط خود شخص برای کاربرد و استعمال در اماکن غیر از عبادتگاه باشد، دلایلی وارد گردیده که جواز این را بیان می دارد. در صورتی که در مکان ها جهت احترام، تعظیم و تجلل باشد؛ مانند: پرده های منازل، اعلانات موسسات تحصیلی، لباس های پوشیدنی مکاتب، ادارات و آگاهی هایی که به عبادت مرتبط نیست، گذاشته شود با کراهت جایز است. اگر در کف اتاق یا پوشیدن آن برای نمایش ظاهری و یا از این قبیل تمام این ها مکروه است؛ اگر از تصاویر در مکان های غیر از عبادتگاه و احترام؛ مانند: فرش اتاق که روی آن قدم می گذارید، یا روی دوشکی که بالای آن می خوابید و استراحت می کنید، یا بالشتی که بر آن تکیه می کنید و یا تصاویر رسامی شده در زمینی که شما روی آن قدم می زنید و حالات ازین قبیل که استفاده گردد، همه مباح است.

مسلم در مسند خویش از ابوطلحه روایت می کند، من از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که گفت:

«لا تدخل الملائكة بیتاً فیه كلب ولا صورة.»

ترجمه: فرشتگان به خانه یی كه در آن سگ و یا تصویر باشد، وارد نمی شوند.

در روایت مسلم آمده است:

«إلا رقماً فی ثوب.»

ترجمه: به جز تصویری که در لباس چاپ شده باشد.

این خود دلیل برای استثنا قرار دادن تصویر چاپ شده در لباس می باشد. از حدیث فوق چنین استنباط می شود که ملایک در خانه هایی که عکس چاپ شده در لباس باشد، وارد می شود. بدین معنی که تصاویر چاپ شده در لباس جایز می باشد؛ چون ملایک در خانه هایی که عکس چاپ شده در لباس باشد، وارد می شود. چنان چه حدیث دیگر رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد اثبات این حکم صراحت دارد. بخاری از ام المؤمنین عایشه صدیقه رضی الله عنها روایت می کند که وی گفت:

«دَخَلَ عَلَی النَّبِی صلی الله علیه وسلم وَفِی الْبَیتِ قِرَامٌ فِیهِ صُوَرٌ فَتَلَوَّنَ وَجْهُهُ ثُمَّ تَنَاوَلَ السِّتْرَ فَهَتَكَهُ.»

ترحمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم روزی وارد اتاقم شد و در پرده ی اتاق تصویری از حیوانات را دید، روی مبارک شان از قهر سرخ شد و سپس پرده ی اتاق را پایین کرده آن را پارچه پارچه کرد.

"القرامنوع جامه ی است که در آن زمان به منظور ساختن پرده های خانه استفاده می شد. سرخ شدن چهره ی رسول الله صلی الله علیه وسلم و پایین کردن پرده، منع استفاده از پرده ی تصویردار را افاده می کند. پس اگر این عمل در جمله ی داخل شدن ملایک در خانه هایی که تصویر چاپ شده در آن باشد به حساب آید. ثابت می سازد که دلیل بر امر تحریم نبوده؛ بلکه مکروه است؛ چون جایی که تصویر در آن وجود داشت، پرده یی بود که در دروازه آویزان شده بود و این عمل خود نوع محترم شمردن به حساب می آید. بناً گذاشتن تصویر در جای مورد احترام مکروه است.

احمد در مسند خود از ابوهریره رضی الله تعالی عنه روایت می کند که جبرییل علیه السلام به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت:

«وَمُرْ بِالسِّتْرِ یقْطَعْ فَیجْعَلَ مِنْهُ وِسَادَتَانِ تُوطَآَنِ.»

ترجمه: دستور بده که پرده را از وسط دو پاره کرده و مردم به روی آن راه بروند.

در این جا واضح می گردد که جبرییل علیه السلام برای رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور می دهد که پرده را از مکان های مورد احترام دور کند؛ پس کاربرد تصاویری رسم شده در مکان هایی که مورد احترام قرار نمی گیرد مباح می باشد.

پرسش ترسیم نشان و علامت انسان یا حیوان؛ بطور مثال علایم در راه؛ مانند: پیاده روها، تصویر دروازه هنگام آتش سوزی و علامه منع قدم زدن یک جا با سگ در پارک ها، ترسیم اعضای بدن انسان یا حیوان؛ بطور مثال: تصویر مصافحه و دست دادن یا تصویر انگشتان دست و یا سر اسپ به عنوان شعار وغیره: اگر تصاویر رسم شده تصویر ذیروح بود حرام است؛ چون در احادیث وصف تصویر حرام گردانیده شده ذیروح بودن آن است و این وصف بر تصویر کامل، نصف تصویر و یا تصویر سری که متصل با اعضای بارز بدن، مانند دست ها و امثال این باشد مطابقت می کند.

اما اگر این علایم تصویری بود که دلالت بر ذیروح بودن نمی کرد؛ مانند تنها تصویر دست و انگشت که به یک چیزی اشاره می کند و یا تصویر دو دست که با هم مصافحه می کند، امثال این ها حرام نیست و دلایل حرام بودن بر این ها مطابقت نمی کند؛ اما ترسیم سر که فقط با اعضای بارز بدن انسان پیوست نباشد، در این گونه فقها اختلاف دارند و قول راجیح عدم تحریم  تصویر سر که با سایر اعضای بدن انسان پیوست و یک جا نباشد، است. دلیل بر این احادیث وارد شده بر جواز قطع سر بت(مجسمه) برای این که به شکل درخت باقی بماند می باشد؛ مانند حدیث ابوهریره رضی الله عنه که جبرییل علیه السلام برای پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید که مجسمه حرام محسوب نمی گردد در صورتی که سر آن قطع  گردد.

«فمر برأس التمثال الذي في باب البيت فليقطع ليصير كهيئة الشجرة... فَمُرْ بِرَأْسِ التِّمْثَالِ يُقْطَعْ فَيُصَيَّرَ كَهَيْئَةِ الشَّجَرَةِ...»

(رواه حمد)

ترجمه: فرمان بده تا سر مجسمه یی را که در دروازه ی کعبه است قطع کنند تا به شکل درخت در آید؛ مانند پیکره ی درخت باقی بماند، فرمان بده که سر مجسمه را قطع نمایند و به شکل درخت در آید.

بدین معنی که رسم تنها سر و سایر اعضای بدن انسان که با سر متصل و پیوست نباشد، در هردو صورت حرام نیست و چنین نیست که سر بدون پیوست به سایر اعضای بدن حرام است و مجسمه بدون سر حرام نیست؛ چون جبرییل علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وسلم امر کرد تا سر مجسمه را قطع کند. بدین معنی که قطع کردن سر جایز است و هر چیزی که مرتبط به قطع سر شود نیز جایز است.

باید ذکر کرد که در نزد فقهای حنبلی و مالکی تنها بقای سر جایز است و در نزد فقهای شافعی اختلاف است، اکثر فقهای  شافعی تنها بقای سر مجسمه را تحریم می کنند و اقلیت شان جایز می شمارند.

پرسش ترسیم تصاویر انسان ها و حیوانات غیر مشابه به اصالت، رسامی حکایات عجیب و غریب که اصلاً واقعیت ندارد. پاسخ به این پرسش ها قرار ذیل است: اگر تصاویر دلالت به موجود ذیروح می کرد و لوکه شبیه اصالت هم نباشد حرام است؛ چون نصوص به تحریم آن ها مطابقت می کند. در حدیثی که مسلم روایت کرده است رسول الله صلی الله علیه وسلم به عایشه رضی الله عنها امر کرد تا پرده یی را که بر دروازه  آویزان بود دور سازد؛ چون در آن پرده تصاویر اسپ های بالدار بود و طبعاً اسپ بالدار اصلاً وجود ندارد. مسلم روایت نموده است که عایشه رضی الله عنها می فرماید:

«قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ سَفَرٍ وَقَدْ سَتَّرْتُ عَلَى بَابِي دُرْنُوكًا فِيهِ الْخَيْلُ ذَوَاتُ الْأَجْنِحَةِ فَأَمَرَنِي فَنَزَعْتُه.»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از سفر بر گشت و بر دروازه درنوک(نوع از جامه) آویزان کرده بودم که در آن تصاویر اسپ های بالدار بود، برایم امر کرد و من برکندم.

دوم: تصاویر سایه دار(مجسمه ها و نقاشی): نقاشی اجسام ذیروح و مجسمه سازی به استثنای بازیچه ی اطفال حرام است. دلیل بر این احادیث ذیل است: احمد از ابو هریره رضی الله عنه روایت می کند:

قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «أتاني جبريل عليه السلام فقال: إني كنت أتيتك الليلة فلم يمنعني أن أدخل عليك البيت الذي أنت فيه إلا أنه كان في البيت تمثال رجل... فمر برأس التمثال يقطع فيصير كهيئة الشجرة... ففعل رسول الله صلى الله عليه وسلم.»

ترجمه:  پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «جبرییل نازل گردید و گفت، شب گذشته آمدم و به خاطر مجسمه مردی که درمنزل شما بود(نقاشی شده) به نزد تان نیامدم، دستور بده که سر مجسمه را ببرند تا به شکل درخت در آید.» و رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین کرد.

وعن ابن عباس، وجاءه رجل فقال: إني أصور هذه الصور، وأصنع هذه الصور، فأفتني فيها، فقال ادن مني، فدنا منه حتى وضع يده على رأسه، قال: أنبئك بما سمعت من رسول الله صلى الله عليه وسلم سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: «كل مصور في النار، يُجعل له بكل صورة صورها نفس تعذبه في جهنم، فإن كنت لا بد فاعلاً فاجعل الشجر وما لا نفس له.»

ترجمه: ابن عباس می فرماید: مردی نزد من آمد و گفت: من این تصاویر را نقاشی می کنم و این تصاویر را می سازم، در مورد این امر برایم فتوی بده. برایش گفتم: نزدیکم بیا، نزدیک شد و دستم را بر سرش نهادم و گفتم به چیزی که از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیده ام تو را آگاه می سازم، از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می فرمود: «هر نقاشی در آتش است و در برابر هر جانوری که صورت آن را کشيده است، نفسی قرار داده می شود و او را در جهنم تعذيب می کنند.» ابن عباس می گويد: اگر ناگزير هستی که اين کار را انجام دهی، پس تصوير درخت و يا هر موجود بيجانی را رسم کن.

رسامی عبارت از ترسیم صورت و چهره ی کسی یا چیزی است، که شامل مجسمه ها و نقاشی نیز می شود. نفس نقاشی و رسامی "تصویر" است. مسلم روایت نموده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم، حضرت علی رضی الله عنه را به کار پنهانی فرستاد و برایش گفت، تمامی مجسمه ها و بت ها را منهدم بساز.

نقاشی هر تصویر ذیروح و لوکه سایه دار(مجسمه) باشد و یا غیر سایه دار حرام است. از تحریم تصاویر رسامی و نقاشی شده تصاویر و رسامی هایی که برای اطفال ساخته شده باشد، مستثنی است؛ مانند: رسامی های کاریکاتوری برای اطفال یا رسامی های خیالی برای سرگرمی، تسلیت، شادمانی و یا برای آموزش اطفال و... تمام این ها بنابر دلایل واردشده جایز است.

أخرج أبو داود عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: «قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مِنْ غَزْوَةِ تَبُوكَ أَوْ خَيْبَرَ وَفِي سَهْوَتِهَا سِتْرٌ فَهَبَّتْ رِيحٌ فَكَشَفَتْ نَاحِيَةَ السِّتْرِ عَنْ بَنَاتٍ لِعَائِشَةَ لُعَبٍ فَقَالَ مَا هَذَا يَا عَائِشَةُ قَالَتْ بَنَاتِی.»

ترجمه: داوود از عایشه رضی الله عنها روایت نموده است که چنین فرمود: «رسول الله صلی الله علیه وسلم از غزوه ی تبوک یا خیبر بر گشت و در اتاق من پرده آویزان بود، باد وزید و حصه از پرده بالا گردید و بازیچه های دختران عایشه نمایان گردید، فرمود این چیست؟ گفت دخترانم.»

حدیثی را که بخاری از عایشه رضی الله عنها روایت نموده است، می فرماید:

ترجمه: با دختران ام نزد رسول اله صلی الله علیه وسلم بازی می نمودم؛ یعنی با بازیچه های به شکل دختران.

مسلم حدیثی را که ربیع بنت معوذ الانصاری رضی الله عنه روایت نموده است، می فرماید:

«...وَنَجْعَلُ-وفي رواية مسلم ونصنع- لَهُمْ اللُّعْبَةَ مِنْ الْعِهْنِ فَإِذَا بَكَى أَحَدُهُمْ عَلَى الطَّعَامِ أَعْطَيْنَاهُ ذَاكَ حَتَّى يَكُونَ عِنْدَ الْإِفْطَارِ» أي تلهيهم باللعبة حتى موعد الإفطار.»

ترجمه: و برای آن ها عروسك های پشمی می ساختيم و هر وقت يكی از آن ها برای غذا گريه می كرد، او را با آن عروسك، سرگرم می كرديم تا اين كه وقت افطار فرا می رسيد.

بناً از تمامی این احادیث جایز بودن بازیچه های اطفال و لوکه به شکل مجسمه ی ذیروح هم باشد واضح می گردد؛ ازین رو ترسیم کاریکاتورهای حکایات غیر واقعی به شکل اولی جایز است؛ چون به صورت تصاویر چاپ شده می باشد. آرزومندم که پاسخ پرسش تان را بر جوانب مختلف و مرتبط به آن را دریافت کرده باشید.

برادر شما عطاء بن خلیل ابورشته

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

یکی از دوستانم که با من یکجا کار می کند، در خانه کرایی زنده گی می نماید و توان پرداخت کرایه خانه را هم ندارد. جهت اعمار خانه شخصی؛ برادرش که در خارج کار می کند و چندان توجه به کسب مال حلال و حرام هم ندارد. اصرار دارد با گرفتن قرضه از وی، برای خود خانه بسازد. بناً پرسش را مطرح می نماید که آیا می تواند از برادرش با آن واقعیت که دارد، قرضه بگیرد؟

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

مردم بر سه نوع مال(جنس) معامله می کنند:

  1. مالی که ذاتاً حرام است: مانند شراب، هدیه(تحفه گرفتن) آن، قرض گرفتن، خرید و فروش و تولید و ترافیک؛ هرنوع معامله شراب بر مالک شراب، تحفه گیرنده، فروشنده و مشتری و قرض گیرنده شراب حرام می باشد.

چنان چه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

"حرمت الخمر بعینها"

(رواه نسایی)

نفس و ذات شراب حرام گردانیده شده است.

  1. مال دزدی و غصب شده: این کار بر دزد و غاصب حرام است، هدیه و قرض گرفتن، خرید و فروش آن بر کاسب، هدیه گیرنده، فروشنده، مشتری، قرض گیرنده آن و هر نوع معامله آن جایز نیست چون این مال؛ حق مالک آن است.

و هر جا که یافت گردد به مالک مال، تسلیم کردنش واجب می باشد. حدیث ذیل نص است دال بر اینکه مال دزدی شده به مالک آن بر گردانیده می‏شود.

اخرج احمد عن سمرة قال: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: «اذا سرق من الرجل متاع، او ضاع له متاع، فوجده بید رجل بعینه، فهو احق به، و یرجع المشتری علی البایع بالثمن.»

هنگامی که مال کسی دزدی، یا گم شود و همان مال را در دست شخص دیگر ببیند، مالک آن مال مستحق آن است و مشتری پول را از فروشنده پس گیرد.

و در موضوع غصب نیز چنین است، مال که غصب گردیده بر غاصب واجب است که مال غصب شده را به مالک آن بر گرداند. چنان چه سمرة روایت نموده است: رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:

«علی الید ما اخذت حتی تؤدی.»

(اخرجه الترمذی و قال حدیث حسن)

هركس از راه نامشروع در مال دیگرى تصرف كند، ضامن آن است تا آن كه آن را به صاحبش بازگرداند.

  1. مال که ذاتاً مباح است: مانند پول طلا، نقره و پول کاغذی. اما صاحب آن بر اساس معاملات حرام کسب نماید مانند مال ربا(سود)، مال قمار و مال شرکت های سهامی و قرعه کشی وغیره فقط بر کاسب آن حرام می باشد و کسی که به طریقه مشروع از ربا خوار و قمارباز پول بدست آورد، حرام نیست؛ مثلاً: به ربا خوار چیزی را می فروشد و پول اش را بگیرد و یا زن از ربا خوار نفقه اش را حاصل کند، یا ربا خوار به یکی از اقارب اش هدیه دهد، یا از ربا خوار قرض بگیرد وغیره معاملات مشروع است. گناه این مال، بر ربا خوار است نه بر گیرنده پول، نفقه، تحفه، قرض وغیره.

الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَلا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى

[أنعام: ۱۶۴]

 هیچ کسی جز برای خود کار نمی کند و هیچ کسی گناه دیگری را بر دوش نمی کشد.

با این هم بهتر است با کسانی که مال را به طریقه نامشروع؛ مانند: ربا، قماربازی و قرعه کشی‏ها بدست می آورند؛ معامله نکند و از بابت تقوی و پرهیزگاری به آن ها چیزی نفروشد و از آن ها تحفه و هدیه نگیرد تا فروشنده، پول ملوث به ربا را در مقابل مال اش کسب ننماید و هدیه را نپذیرد تا مال ربا را کسب ننماید. چون مسلمان از مالی که پاک و صاف نباشد باید دوری کند. زیرا اصحاب کرام از بسیاری چیزهای مباح به ترس از این که مبادا به حرام نزدیک شوند دوری می کردند. و هم چنان پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیث صحیح چنین فرموده است:   

«لا يبلغ العبد أن يكون من المتقين حتى يدع ما لا بأس به حذراً مما به بأس.»

(اخرجه الترمذی و قال هذا حدیث حسن)

بنده به جايگاه متقيان و پرهيزگاران نمی رسد تا آنگاه كه آن چه را در آن مانع و ايرادی نيست، به خاطر پرهيز از ارتكاب آن چه كه در آن مانع و ايرادی هست، ترك نكند.

 خلاصه ی سخن؛ جایز است که از برادرت پول قرض بگیری و لوکه برادرت با اسهام و ربا معامله کند و یا در شرکت سهامی کار کند، گناه بر دوش اوست و در قرض گرفتن از او، بر تو گناه نیست. اما از بابت تقوی و پرهیزگاری معامله نکردن با کسانی که با معاملات حرام سر و کار دارند بهتر است.

و اگر زمینه مساعد شد تا از شخص که پابند به حلال و حرام باشد قرض بگیری این بهتر و خوبتر است، اما اگر از برادر که پابند به حلال و حرام نباشد قرض گرفتی ایرادی نیست.

برادر تان عطاء بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمة الله و برکاته!

شیخ بزرگوار، بر شما و همراهان تان رحمات الهی باد. از الله متعال خواهان توفیق مزید برای شما هستم؛ اما بعد: پرسشی دارم و بنابر ضرورتی که دارم لطف نموده سریع تر پاسخ دهید. من متخصص آزمایش های طبی(لابراتوار طبی) هستم، برای این که صاحب وظیفه شوم، بعضی از قوانین و امور است که باید به آن پابند باشم؛ بعضی از آن قابل قبول و بعضی های آن مردود است. من قلباً احساس می کنم که اشتراک در اتحادیه حرام است، منظورم از بعضی قوانین و اموری که پابندی به آن برای عضو شدن در "اتحادیه داکتران متخصص فلسطین" لازمی است، می باشد.

پرسش من در خصوص نظام امور اجتماعی موجود در اتحادیه است، طوری که در اتحادیه هرگاه عضوی از اعضای اتحادیه وفات کند، اتحادیه اقدام به جمع آوری پول می کند و اندازه ی حد اقل آن ده دینار برای پرداخت به خانواده و عضو متوفی است. اتحادیه متخلفین را مجبور به پرداخت پول می کند و اگر پول پرداخت نکند عضویت همان شخص را در اتحادیه که هر ساله تجدید می شود، تجدید نمی کند. باید گفت که آن ها اعضای اتحادیه را بر این که فتوی بر جواز این عمل و حرام نبودن آن دریافت نموده اند، آگاهی داده است. لطفاً سریع تر پاسخ ارایه نمایید. تشکر!

پاسخ:

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

پاسخ به این پرسش، از طرف حزب در اوایل دهه هفتاد مبنی بر عدم جواز اشتراک نمودن در اتحادیه ها صادر شده بود؛ اما این که قوانین دولت طوری باشد که برای موظفین اجازه ی کار را ندهد؛ مگر این که باید در اتحادیه شان اشتراک ورزند. در این صورت اشتراک ورزیدن در اتحادیه به سان جواز کار است؛ مانند این که تاجر برای انتقال اموالش جواز تجارت را می گیرد و گرفتن جواز در صورتی که در قوانین دولت لازم باشد جایز است.

بنابر این، اشتراک ورزیدن در اتحادیه در این حالت؛ یعنی برای گرفتن "جواز" به انجام وظیفه جایز است که اشتراک ورزیدن در اتحادیه منحصر بر خانه پوری فورم عضویت و بدون مشارکت در جلسات و انتخابات باشد. با این هم تفاعل در میان اتحادیه با پیوستن مستقیم، تاثیر گذار، تشکیل روابط  و با تماس بودن با اعضا و مجالس آن لازم است؛ و لوکه از جمله شباب در اتحادیه هم مشارکت نداشته باشد و این نه تنها شامل بخش ارتباطات عامه می شود؛ بلکه وظیفه بزرگی است که برای شباب انجام آن با سعی و کوشش لازمی است و باید گفت: پرداخت اختیاری این مبلغ مباح است و مشکل در لازمی بودن پرداخت پول بنابر قوانین اتحادیه است و در صورتی که ادامه دادن به وظیفه ات مشروط به اشتراک ورزیدن در اتحادیه و شامل پرداخت پول باشد، وگرنه عضویت ات در اتحادیه تجدید نشود و وظیفه انجام داده نتوانی؛ اگر چنین باشد، پرداخت همان پول برایت جایز است؛ چون از جمله ملزومات جواز کار است.

برادر تان عطاء بن خليل أبورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

به نظر می رسد که موقف گیری های دولت امارات بعضاً دارای مشکلات و تناقضات می باشد. از جمله می توان به اختلاف شدیدی اشاره نمود که میان موقف امارات و بعضی از وابسته گان انگلیس وجود دارد؛ مانند موقفی که امارات در مورد عبدالرب منصورهادی اتخاذ نمود. چنان چه اخیراً منجر به این شد که از وی در امارات استقبال صورت نگیرد. هم چنین امارات با تصمیم وی مبنی بر برکناری مدیر امنیت میدان هوایی عدن مخالفت نمود.

تنش ها میان امارات و تونس نیز نمونۀ دیگری از این موقف گیری ها می باشد؛ اما از جانب دیگر دیده می شود که امارات به گونۀ قابل توجهی با وابسته گان امریکا همسو گردیده، چنان چه در حملات هوایی موسوم به طوفان قاطع به رهبری سلمان حاکم سعودی که از وابسته گان و مزدوران امریکاست شرکت نمود. هم چنین پشتیبانی قاطع از خلیفه حفتر در لیبیا که وی نیز ازجملۀ مزدوران و وابسته گان به امریکا می باشد و حمایت بدون حد و مرز امارات از عبدالفتاح السیسی رییس جمهور مصر نیز بر کسی پوشیده نیست. این موقف گیری های دوستانۀ امارات با مزدوران امریکا و فاصله گرفتن آن از مزدوران انگلیس را چگونه تفسیر می کنید؟

پاسخ:

امارات پس از سال ۱۹۷۱م به شکل اتحادیه ای متشکل از هفت امارت ترکیب گردید، ابتدا شیخ زاید بن سلطان آل نهیان حاکم ابوظبی ریاست امارات را بر عهده داشت، پس از آن که وی در سال ۲۰۰۴م درگذشت، فرزند ارشدش شیخ خلیفه بن زاید آل نهیان ریاست امارات را در دست گرفت. نفوس امارات به ۹ میلیون تن می رسد و فقط در حدود ۱۱ درصد از مجموع نفوس آن را شهروندان اصلی امارات تشکیل می دهند.

شیخ خلیفه توانایی های نظامی دولت امارات را با خریداری سلاح های متنوع از دولت های غربی و سرمایه گذاری های هنگفت در تمرینات نظامی سربازان امارات افزایش داد. امارات توافق نامه ای را به قیمت ۶.۴ ملیارد دالر با امریکا جهت خریداری طیاره های نوع F-16E/F Desert Falcon امضاء نمود و نخستین فروند از مجموع ۸۰ فروند این نوع طیاره را تاکنون به امارات تسلیم داده شده است. امارات هم چنین طیاره های از نوع اپاتچی و جنگنده های نوع F-16، موترهای ضد گلوله و موشک ها و ذخایر تسلیحاتی را نیز به دست آورد. به این ترتیب نقش امارات برای سهم گیری در فعالیت های سیاسی و حتی نظامی آماده و برجسته گردید.

سفر پادشاه انگلیس به امارات در سال ۲۰۱۰م اوج این سهم گیری را نشان می دهد و الیزابت دوم پادشاه انگلیس سفر رسمی اش را به امارات آغاز نمود و وارد ابوظبی شد. دومینیک جیریمی سفیر انگلیس در ابوظبی به آژانس خبری فرانسه گفت: «پادشاه بریتانیا با خانواده های حاکم در امارات رابطۀ دوستانه دارد.» در عین حال عبدالرحمن غانم سفیر امارات در لندن نیز این سفر را اوج گسترش روابط دو جانبۀ دو کشور دوست در عرصه های گوناگون خوانده و این سفر را بسیار مهم توصیف نمود. (منبع: نشریۀ خاور میانه ۲۵ نومبر ۲۰۱۰م) گفتنی است که امارات نقش اش را با مهارت کامل بازی نمود، چنان چه برای پیاده نمودن سیاست انگلیس در منطقه، با ایتلاف های استعماری همراه شد، چه ایتلاف هایی که ریشۀ انگلیسی داشته و چه امریکایی، اما همراه شدن امارات در ایتلاف های امریکایی به این منظور بوده که نقش جاسوسی انگلیس را در سیاست های امریکا بازی نماید.

به این ترتیب امارات با آن که وابسته به انگلیس است، اما زیر بیرق امریکا جنگیده و در سایۀ آن و یا سایۀ مزدوران آن حرکت می کند؛ مانند پیوستن به ایتلاف عربی که در اصل ایتلاف امریکایی می باشد، پیمانی که زیر نام "توفان قاطع" و به رهبری عربستان سعودی و حاکمیت سلمان به پیش برده می شود. در حقیقت امارات پس از سعودی نخستین قدرت این ایتلاف بوده و با ۳۰ فروند طیارۀ جنگی در آن مشارکت نموده است. امارات طوری وانمود می کند که گویا از هم پیمانان امریکا می باشد، چنان چه یوسف عتیبه سفیر امارات در واشنگتن در اظهاراتی گفت: «امریکا در امارات هم پیمان نیرومند و آرامی دارد که ملقب به سبارطة کوچک می باشد.» (منبع: واشنتن پوست ۹ نومبر ۲۰۱۴م)

واشنگتن پوست نیز به تاریخ ۳ جنوری ۲۰۱۷م به نقل از خبرنگارش در پایگاه "ظفره" امارات می گوید: «شش هفته می شود که طیاره های امریکایی برای بمباردمان عراق و سوریه از پایگاه ظفره پرواز می کنند.» نشریۀ مذکور علاوه می کند: «چیزی که برخی ها آن را نمی دانند این است که در حدود ۳۵۰۰ سرباز امریکایی در پایگاه ظفره مستقر می باشند و این یگانه پایگاه نظامی است که دارای جنگنده های إف ۲۲ می باشد.» این نشریه به نقل از انتونی زینی، فرمانده اسبق نیروهای امریکا در خاور میانه ادعا می کند که: «روابط ایالات متحده با امارات نسبت به هر یک از سایر دولت های عربی امروز مستحکم تر می باشد.»

به این ترتیب طوری به نظر می رسد که گویا امارات یکی از هم پیمانان اساسی امریکا به شمار می رود، اما واقعیت این است که امارات سرگرم بازی نمودن نقش خاصی به نفع انگلیس می باشد و مشارکت امارات در جنگ هایی به رهبری امریکا با اشارۀ انگلیس بوده و بر اساس سیاست شناخته شدۀ انگلیس، امارات به ظاهر طوری وانمود می کند که انگار امریکا را تایید می کند، سپس در خفا علیه آن دسیسه می چیند.

لازم به ذکر است که انگلیس از زمان شکستی که در شرق سویس به ویژه در سال ۱۹۵۶م خورد، سپس خسارات زیادی که در جنگ یمن در سال ۱۹۶۳م متحمل گردید که بعداً در سال ۱۹۶۸م تصمیم به خروج نظامیان اش از خلیج را گرفت و این تصمیم را در سال ۱۹۷۱م عملی نمود، پس از این تحولات انگلیس دیگر توان گذشته اش را از دست داد و به همین دلیل بود که خروج نظامی را ترجیح داده و شکل استعمار مستقیم را به حضور سیاسی، امنیتی و اقتصادی تغییر داد و این رویکرد جدید را در بسیاری از مناطقی که زیر استعمار آن قرار دارد عملی می کند.

انگلیس از همین زمان، یعنی از زمان خروج کامل از شرق سویس، دیگر توان ایستاده گی علنی در برابر امریکا را از دست داده و سیاست اش در قبال امریکا طوری رقم خورد که در ظاهر از امریکا حمایت می کند، اما در باطن علیه آن سنگ اندازی کرده و این سیاست را با سپردن نقش های مختلف به هر یک از دست نشانده گانش به پیش می برد، به گونه ای که هر یک از این دست نشانده گان طوری وانمود می کنند که انگار وابسته به امریکا بوده و مزدوری آن را می کنند و بر اساس نقشه گذاری های امریکا در حرکت می باشند، اما در اصل وابسته به انگلیس و مزدوران آن می باشند. به این ترتیب به موقف گیری های امارات که در پرسش مطرح گردیده می توان پی برد:

نقش امارات در یمن: امارات از ابتدای راه اندازی عملیات موسم به "توفان قاطع" توسط عربستان سعودی در ماه مارچ ۲۰۱۵م علیه یمن در این عملیات شرکت نمود، اما اگرچه ظاهراً طوری وانمود می شد که دو طرف با هماهنگی وارد این عملیات شده اند، لیکن واقعیت چنین نبود. چنان چه سعودی می خواست عملیات توفان قاطع را به حملات هوایی خلاصه نماید، اما میزان بزرگ مشارکت زمینی امارات در این عملیات بیانگر این است که امارات از این فرصت استفاده نموده و حضور نظامی اش را در یمن تقویت نمود.

چنان چه عربستان سعودی به تاریخ ۵ اپریل ۲۰۱۵م اعلام نمود که نمی خواهد در یمن نیروی زمینی داشته باشد. درست چند روز پس از این اعلام، یعنی به تاریخ ۲۱ اپریل ۲۰۱۵م بود که عملیات توفان قاطع را پایان داده و از عملیات جدیدی زیر نام "برگشت امید" خبر داد. این بدان معنی است که تنش ها در این فرصت میان سعودی و امارات بالا گرفته بود. طوری که سعودی می خواست حملات هوایی راهی به سوی حل و فصل سیاسی باشد که راه اندازی عملیات برگشت امید بیانگر آن می باشد، اما از آن طرف امارات می خواست این جنگ را غنیمت شمرده و حوثی ها را عملاً از شهرها بیرون براند، یعنی در عین حالی که سعودی می خواهد بالای حوثی ها فشار وارد نموده و با استفاده از آن راه را به سوی حل و فصل سیاسی هموار نماید، اما امارات در پی آن است تا عملاً با حوثی ها وارد جنگ گردیده و آنان را وادار به عقب نشینی کند.

اختلاف سعودی و امارات به این حد خلاصه نمی شود، بلکه دو طرف بر سر رییس جمهور برکنار شدۀ یمن، عبد الله صالح، نیز اختلاف نظر دارند. چنان چه در عین حالی که دشمنی سعودی با صالح در حال قوت گرفتن است، خبرهایی مبنی بر پشتیبانی امارات از وی منتشر می گردد، بلکه حتی گفته شده که امارات عبد الله صالح را از میان یکی از حملات توفان قاطع نجات داده است.

چنان چه صفحۀ انترنتی مصر عربی به تاریخ ۴ اپریل ۲۰۱۵م مستقیماً به این مسأله اشاره نمود. یکی از مسوولین بلند پایۀ یمن در اظهاراتی ویژه به مصر عربی گفته که میان امارات متحدۀ عربی و حکومت شاهی عربستان سعودی اختلاف نظرهایی به میان آمده و دلیل آن اینست که ابوظبی ساعاتی پیش از بمباردمان شهر صنعا فرزند علی عبد الله صالح را در جریان عملیات توفان قاطع و نیز به دلیل رویکرد امارات مبنی بر نیاز به حفاظت از علی عبد الله صالح و بقای آن در چهارچوب هرگونه پیشنهادی برای حل بحران یمن قرار داده بود. در عین حال روشن شد که امارات از زمان دقیق راه اندازی عملیات نظامی آگاه بوده که صالح را از مرگ نجات داد، زیرا وی اندکی پیش از شروع بمباردمان منزلش را در صنعا پایتخت یمن ترک نموده و به جای امن پناه برده بود.

دلیل دیگر حمایت امارات از علی عبدالله صالح این است که امارات پیوسته فیصله های بین المللی مبنی بر إعمال تحریم ها علیه وی را نادیده گرفت. در عین حال حجم بزرگی از کاربران شبکه های اجتماعی نیز امارات را متهم کرده اند که پیوسته به عبد الله صالح و خانواده اش کمک های نقدی و نظامی کرده و هنوز یکی از هم پیمانان وی می باشد. این در حالی است که امارات در ایتلاف عربی به رهبری عربستان سعودی که علیه حوثی ها و صالح در جنگ می باشد مشارکت نموده و این جنگی است که اهداف اعلان شدۀ آن عبارت از برگشت دادن قانون مداری به یمن و پایان دادن به انقلاب خونینی است که حوثی ها به راه انداخته اند. معلومات منتشر شده در نشریۀ یمن پرس به تاریخ ۲۲ اکتوبر ۲۰۱۵م نیز بیانگر روابط امارات با علی عبد الله صالح می باشد: «احمد علی صالح فرزند علی عبدالله صالح رییس جمهور برکنار شده یمن در حال حاضر در امارات به سر برده و از حمایت های ویژه برخوردار است که جنگ با مشارکت امارات علیه حوثی ها و صالح در جریان می باشد.»

از جانب دیگر، موقف هادی نیز در معرض خطر قرار دارد؛ زیرا سازمان ملل طرح هایی را پیشنهاد نموده که بر اساس آن خواستار برکناری وی گردید. این بدان معنی است که انگلیس در یمن سرگرم آماده سازی امکانات و بازی های دیپلوماتیک دیگری است تا این که اگر فیصله های سازمان ملل در نهایت منجر به برکناری هادی از صحنۀ سیاسی یمن گردد، در آن صورت برکناری وی به معنی پایان دادن به نفوذ انگلیس در یمن نبوده و زمینه ها و امکانات فراوان دیگری نیز وجود داشته که بتواند این نفوذ را حفظ نماید و هادی تنها یکی از این امکانات باشد. به این ترتیب انگلیس امارات را وادار نمود تا از علی صالح پشتیبانی کند. باید دانست که هادی و صالح هر دو از وابسته گان انگلیس می باشند، تفاوت تنها در این است که انگلیس با استفاده از نیرنگ بازی های همیشه گی اش، به هر یک از آنان نقش متفاوتی را واگذار نموده است.

به این ترتیب می توان به واقعیت اختلافات موجود میان هادی و امارات پی برد و دانست که چرا از هادی در ابوظبی استقبال گرمی صورت نگرفت و این که چرا امارات از برکناری صلاح عمیری مسوول امنیت میدان هوایی عدن توسط هادی جلوگیری نمود. واقعیت این است که ناسازگاری ظاهری در سیاست امارات در یمن با هادی رییس جمهور این کشور که از وابسته گان انگلیس می باشد، در اصل برخاسته از مسوولیت ویژه ایست که انگلیس به امارات داده تا این نقش را بازی نماید و بر اساس این نقش، امارات طوری وانمود می کند که گویا از هادی حمایت نمی کند، در حالی که با طرح پیشنهادی خلیج مبنی بر تعیین هادی به صفت رییس جمهور موافقت نموده بود و در حال حاضر عملاً در کنار مزدور دیگر انگلیس، یعنی علی صالح، ایستاده و از وی حمایت می کند و به این ترتیب امارات در یمن به نفع انگلیس نقش بازی کرده و تلاش دارد کار مزدور امریکا یعنی عربستان سعودی را در آن کشور مختل نماید.

نقش امارات در لیبیا: نقشی را که برای امارات در لیبیا طراحی گردیده می توان با در نظر گرفتن خطوط پهن سیاست مخالفت آمیز امارات با اسلام گرایان دانست. سیاستی که طراحی و اجرای آن زیر نظر تونی بلیر نخست وزیر اسبق انگلیس صورت می گیرد. روابط امارات با لیون نمایندۀ سازمان ملل و هم چنین حمایت امارات از کدر سیاسی لیبیا، همه و همه با نفوذ گستردۀ انگلیس در این کشور مرتبط بوده و بیانگر تعدد امکاناتی است که لندن در اختیار داشته و می تواند از آن استفاده نماید و دلیل برخوردار بودن از این امکانات بر می گردد به نفوذ قاطع و بلامنازعۀ انگلیس در لیبیا، در زمان حاکمیت قذافی و مسألۀ نفوذ انگلیس در یمن نیز از همین قرار است. پشتیبانی امارات از سیکولران و سران قبایل لیبیا و مخالفت با اسلام گرایان به آن فرصت می دهد تا در برابر نیروهایی قرار گیرد که از پشتیبانی قطر برخوردار می باشند و به این ترتیب قطر به نفع انگلیس در میان اسلام گرایان کار می کند و امارات به نفع انگلیس در میان سیکولران و قبایل.

این تقسیم نقش بازی های قطر و امارات را مجلۀ "فورن پالیسی" امریکا عیناً از آن یاد نمود، چنان چه سایت عربی ۲۱ به تاریخ ۲۸ اگست ۲۰۱۴م، یعنی پس از حملات هوایی امارات در لیبیا، در گزارشی چنین گفت: «مجلۀ فورین پالیسی امریکا به کشمکش های منطقه ای بر سر نفوذ در لیبیا اشاره نموده که از سال ۲۰۱۱م و شروع خیزش ها علیه نظام معمر قذافی آغاز گردید. دولت قطر در این کشمکش ها از گروه های جنگی که تمایلات اسلامی داشتند حمایت نمود در حالی که امارات از گروه هایی حمایت کرد که دارای رویکردهای قبیله وی بودند، به ویژه گروه های وابسته به قبایل زنتان در غرب لیبیا.» مجلۀ مذکور افرادی را که در لیبیا وابسته به امارات می باشند افشاء نموده و با ذکر نام از آنان یاد نمود.

امارات با برناردینو لیون نمایندۀ سازمان ملل برای لیبیا که یک اسپانیایی و دارای تمایلات اروپایی می باشد، روابط نزدیک و گرمی داشته و تلاش می نمود در کنار پارلمان طبرق و گروه حفتر، از تلاش های وی نیز پشتیبانی نماید. چنان چه رسانه ها به شماری از پیام های الکترونیکی لیون با وزیر خارجۀ امارات دست پیدا نموده و آن را منتشر نمودند. هم چنین وی پس از آن که وظیفه اش در سازمان ملل را ترک نمود، وارد امارات شده و به گونۀ مستقیم و با معاش هنگفتی در آن جا مشغول کار گردید. بناً این رابطۀ مستحکم میان امارات و نمایندۀ سازمان ملل که به انگلیس تمایل دارد به خودی خود بیانگر رضایت از نقشی است که امارات در لیبیا بازی می کند، نقشی که پس از حملات هوایی امارات بالای اسلام گرایان طرابلس در ماه اگست ۲۰۱۴م به خوبی برجسته گردید و امریکا زودتر از دیگران به پرده برداشتن از جزییات حملات یاد شدۀ امارات پرداخت. حملاتی که همزمان با انتقال پارلمان به طبرق و برگزاری نخستین جلسۀ آن در ۴ اگست ۲۰۱۴م بود.

باید گفت که این انگلیس است که در پس رویکرد خوب امارات با سیکولران و موقف گیری آن علیه "اسلام گرایان" قرار دارد، چنان چه صفحۀ انترنتی مصر عربی به تاریخ ۳۱ جنوری ۲۰۱۷م با انتشار گزارشی بیان نموده بود. از جانب دیگر نشریۀ "تلگراف" انگلیس در گذشته از راه اندازی مرکزی موسوم به "تونی بلیر" برای برگزاری جلسات مشوره دهی و به مبلغ ۳۵ میلیون دالر خبر داد که با دولت امارات راه اندازی نموده و این مرکز در بدل مشوره ها و نصیحت هایی تاسیس گردیده که به امارات داده می شود. هم چنین باید گفت که این مرکز بر اساس توافقی تاسیس گردیده که میان مرکز بلیر و وزارت خارجۀ امارات صورت گرفته بود. از جمله برجسته ترین رویکردها و موقف گیری های مشترک میان دو طرف، می توان به موقف آنان در برابر حرکت ها و احزاب اسلامی فعال در این منطقه اشاره نمود.

به این ترتیب روشن می شود که انگلیس نقش های مزدورانش را طوری تقسیم می کند که متناقض جلوه کند، اما نتیجه طوری باشد که اهداف انگلیس را براورده نماید. چنان چه تمام مزدورانش را در کشورهایی که قضایای آن چندی بعد می باشد، در یک جهت خاص قرار نمی دهد؛ مانند لیبیا طوری که قطر علیه حفتر و در کنار حکومت وفاق ملی وابسته به انگلیس ایستاده و امارات طوری وانمود می کند که در کنار حفتر بوده و با تمام توان از وی پشتیبانی می کند.

نقش امارات در تونس: باجی سبسی رییس جمهور تونس در ماه نومبر ۲۰۱۵م در اظهاراتی گفت: «امارات استفاده از روش برهم زدن ثبات را هم چنان ادامه خواهد داد، زیرا گمان می کند که از محاسبه در امان خواهد بود. امارات سرمایۀ لازم برای تولید نیرو را بدون نگرانی در اختیار دارد و همه، به شمول اروپا، روی سرمایه های خویش تکیه می کنند.» (منبع: میدل ایست، ۳۰ نومبر ۲۰۱۵م)

امارات طوری وانمود می کند که گویا با تونس خصومت دارد، چنان چه تنش هایی نیز میان دو طرف وجود دارد و این در حالی است که تونس در سایۀ انگلیس در حرکت می باشد. در نتیجه با دقت نمودن به این موقف گیری ها روشن می شود که این ها موقف گیری های ساختگی می باشد و دلیل آن اینست که سبسی به امارات سفر نمود و در اوج صحبت ها در خصوص تنش های موجود در روابط میان تونس و امارات بود که خبرهایی از پرداخت هزینۀ سلاح ها و مهمات نظامی فرانسه برای تونس توسط امارات جهت محافظت از مرزهایش در برابر لیبیا و الجزایر منتشر گردید. چنان چه اولاند رییس جمهور فرانسه در دیداری که با سبسی رییس جمهور تونس در پاریس داشت، در یک کنفرانس مشترک مطبوعاتی گفت: «در این عرصه میان هر سه کشور همکاری های مشترکی وجود دارد.» وی این سخن را در پاسخ به پرسشی مربوط به این موضوع ابراز نمود، چنان چه رسانه های فرانسوی به تاریخ ۷ اپریل ۲۰۱۵م از وجود توافق تسلیحاتی میان فرانسه و تونس خبر دادند.

طیب بکوش وزیر خارجۀ تونس نیز در سخنانی گفت: «کشورش به منظور کمک به خریداری سلاح از فرانسه برای امارات با دو طرف گفتگو می کند.» (منبع: صفحۀ انترنتی بین المللی ۷ اپریل ۲۰۱۵م) به این ترتیب دیده می شود که از یک طرف امارات در خریداری سلاح به تونس کمک می کند و از طرف دیگر طوری وانمود می کند که گویا میان دو طرف تنش هایی وجود دارد و این بدان معنی است که این تنش ها واقعی نبوده و در اصل بهانه ایست برای این که امارات بتواند در تونس و اطراف آن، به ویژه لیبیا، به نفع انگلیس نقش بازی کند، زیرا تونس علیه حفتر و در صف حکومت وفاق ملی لیبیا قرار دارد، حکومتی که در دامن انگلیس تولد شده و پرورش یافت و سپس به طرابلس انتقال داده شد. بناً اظهار نمودن این که با تونس اختلاف دارد، راه را به جانب تداوم نیرنگ امارات و یا بهتر بگوییم نیرنگ انگلیس علیه حفتر هموار می کند.

نقش امارات در برابر سیسی در مصر: امارات و سعودی از ابتدای انقلاب سیسی علیه مرسی در اواسط سال ۲۰۱۳م به گونۀ گسترده از سیسی رییس جمهور مصر پشتیبانی نموده و نظام وی را تقویت می کنند. عربستان سعودی در زمان حاکمیت ملک عبد الله وابسته به انگلیس بود و این را می توان با توجه به این که انگلیس خود از در سازش با امریکا تعامل می کند بررسی و درک نمود. بناً از مزدورانش نیز می خواهد تا با مزدوران امریکا از در سازش تعامل نمایند، زیرا مزدوران امریکا در منطقه از نفوذ بیشتری برخوردار می باشند و مزدوران انگلیس نسبت به آنان از نفوذ کمتری برخوردار استند. بناً انگلیس مزدورانش را دستور نمی دهد تا به صورت علنی و یک باره در برابر مزدوران امریکا قرار نگیرند، بجز در بعضی از حالات خاصی مانند آن چه که قطر انجام می دهد و این همان کاری است که انگلیس در تعامل با سیسی پیش گرفته است، چنان چه وی را اطمینان داده و به امارات نزدیکش می کند.

رسانه های انگلیس دقیقاً به همین مسأله اشاره نموده، چنان چه صفحۀ انترنتی عربی جدید به تاریخ ۲۵ جون ۲۰۱۴م به گزارشی اشاره نموده که در نشریۀ فایننشل تایمز منتشر گردید. در این گزارش گفته شده: «شماری از کسانی که از فعالیت های تونی بلیر آگاهی دارند به فایننشل تایمز گفته اند که وی گروهی از افراد با تجربه را موظف نموده تا گزارشی را در مورد گروه اخوان الملسملین و اتهاماتی که فرماندهان اردوی مصر و همکاران خلیجی شان مبنی بر دست داشتن این گروه در فعالیت های تروریستی متوجه آن نموده اند تهیه نمایند.» نشریۀ مذکور می افزاید که تونی بلیر در اظهاراتش از کودتای نظامی مصر که منجر به برکناری محمد مرسی گردید پشتیبانی نموده و در یکی از این اظهارات گفته که کودتای مصر در حقیقت عملیات مهمی بود که برای نجات مردم مصر راه اندازی گردید. در نشریه مذکور نیز گفته شده: «موقف گیری بلیر دقیقاً همان موقفی است که حکومت امارات در این زمینه اتخاذ نموده است.» بنابر این روشن است که عملکردهای دوستانۀ امارات با سیسی بدون اندکی تغییر، دقیقاً در چهارچوب راه کاری صورت می گیرد که توسط انگلیس طراحی گردیده است.

در پاسخ به پرسشی که به تاریخ ۱۲ جنوری ۲۰۱۶م منتشر گردیده بود به نکاتی در این خصوص اشاره نموده بودیم که اینک جهت یاد آوری مجدد به برخی از آن اشاره می شود: انتظار نمی رود در میان دولت های وابسته یا دولت هایی که در محور یک دولت بزرگ می چرخند، در صورتی که دولت متبوع یا محوری یکی باشد، بحرانی به معنی واقعی بحران رونما گردد، زیرا این دولت محوری است که سیاست خارجی را به شکل عام مدیریت می کند و معمولاً همین سیاست است که بالای کشمکش ها تسلط دارد. آن چه گفته شد در مورد کشمکش ها صدق می کند، اما اختلافات ناشی از مسایل دیگری غیر از کشمکش ها که معمولاً در میان دولت های محوری بیشتر اتفاق می افتد، امکان دارد در یکی از سه حالت ذیل اتفاق افتد:

یکم: توزیع نمودن نقش های مختلف برای خدمت به منافع دولت بزرگ.

دوم: اختلافات ناشی از انگیزه های داخلی که هیچ تأثیری روی سیاست خارجی نداشته و سیاست خارجی دولت بزرگی را که در محور آن می چرخند متأثر نسازد.

سوم: این که یکی از مزدوران تشویق و پشتیبانی شود تا یک اختلافی را که در گذشته با یکی دیگر از مزدوران داشته و سپس حل و فصل گردیده است، مجدداً دامن زند و پس از آن که لازمه های پشتیبانی مذکور براورده گردید، اوضاع مجدداً به حالت معمول برگشته و آرام شود. در خصوص امارات که از وابسته گان انگلیس می باشد، حالت اول صدق می کند که همانا توزیع نمودن نقش های مختلف برای خدمت به منافع دولت بزرگ می باشد، زیرا امارات نقشی را بازی می کند که انگلیس ها برایش ترسیم نموده باشند، چنان که قطر نیز نقش دیگری را برای انگلیس ها بازی می کند.

خلاصه این که امارات مانند سایر دولت های خلیج به صورت کامل وابسته به انگلیس می باشد، بجز عربستان سعودی که در حال حاضر زیر حاکمیت سلمان قرار دارد و به دستور امریکا حرکت می کند. بنابرین امارات نقشی را بازی می کند که انگلیس ها برایش ترسیم نموده باشند، چه این نقش در یمن باشد یا لیبیا و یا در پشتیبانی از نظام حاکم در مصر. تناقض آشکاری که در سیاست امارات، مبنی بر پشتیبانی از سیکولرها و مخالفت با اسلام گرایان، دیده می شود برخاسته از خطوط پهنی است که انگلیس برای آن ترسیم نموده و این خطوط متفاوت است با خطوطی که مثلاً برای قطر ترسیم گردیده است.

گذشته از این، امارات مسوولیت اجرای سیاست های خاص و عمیق انگلیس را نیز برعهده دارد، چنان چه در بسیاری موارد مزدوران امریکا در منطقه را از پشت مورد هدف قرار داده و به این ترتیب خدماتی را برای انگلیس انجام می دهد.

اما باید دانست که چه قطر یا امارات و یا هر دولت دیگری در سرزمین های مسلمانان که برای خدمت به منافع کفار استعمارگر فعالیت می کنند، مرتکب جنایت بزرگی شده و همه شان سخت به خطا می روند و بدانند که با این خوش خدمتی های شان هیچ خیری چه در دنیا و چه در آخرت نصیب شان نخواهد شد، بلکه واقعیت آنان طوری است که الله سبحانه وتعالی می فرماید:

 ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾

[انعام: ۱۲۴]

ترجمه: بزودی کسانی که مرتکب گناه شدند، (و مردم را از راه حق منحرف ساختند،) در مقابل مکر(و فریب و نیرنگی) که می کردند، گرفتار حقارت در پیشگاه الله متعال، و عذاب شدید خواهند شد.

 

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه