دوشنبه, ۱۶ ربیع الاول ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۹/۰۸م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

عالم بزرگوار، السلام عليكم و رحمت الله وبركاته!

دو پرسش دارم، اگر لطف نموده پاسخ ارایه نمایید. از الله سبحانه وتعالی می خواهم شما و تمام کسانی که برای از سر گیری زندگی اسلامی کار می کنند ثابت قدم و استوار نگهدارد. در کتاب مقدمه دستور ماده (33) چنین بیان شده است: «اگر خلیفه قبل از تعیین امیر موقت وفات نمود یا عزل گردید، و یا به هر دلیل دیگر منصب خلافت خالی شد، از جملۀ معاونین، معاون مسن تر خلیفه امارت موقت را بدوش می گیرد».

دلیل این موضوع چیست و چرا معاون مسن تر امارت موقت را بدوش می گیرد، نه معاون دیگر؟

پاسخ:
وعليكم السلام و رحمت الله وبركاته!

ماده (33) در کتاب مقدمه دستور کاملا واضح است که شامل دو موضوع ذیل می گردد:

1-  دلیل تعیین امیر موقت از سوی خلیفه قبل از وفاتش از اجماع صحابه گرفته شده است. چنان چه در کتاب مقدمه دستور در شرح این موضوع چنین ذکر شده:« اگر خلیفه احساس کرد که اجلش نزدیک است، برای او لازم است تا قبل از خالی شدن منصب خلافت و در زمان مناسب برای تعیین خلیفه جدید، امیر موقت را تعیین کند تا او کار خود را بعد از وفات خلیفه که نهایی کردن تعیین خلیفه جدید در مدت سه روز است را آغاز نماید. امیر موقت صلاحیت تبنی احکام شرعی را به دلیلی ندارد که از جمله صلاحیت های خلیفه به شمار میرود که امت با وی بیعت می کند. هم چنان برای او جایز نیست خود کاندید خلافت باشد یا  یکی از نامزدان را خلیفه تعیین کند. چون عمر رضی الله عنه کسی را که از جمله کاندیدان خلافت نبود امیر موقت تعیین کرده بود. با تعیین خلیفه جدید ولایت امیر موقت به دلیلی تمام می شود که این یک امر موقتی بوده وبا تعیین شدن خلیفه جدید پایان می یابد.

دلیل برای این عمل، عملکرد عمر رضی الله عنه در زمان مجروج شدنش با حضور داشت بزرگان اصحاب رضی الله عنهم اجمعین است که آنها در مقابل عمر رضی الله عنه هیچ گونه اعتراض و مخالفتی نکردند. پس همین اجماع اصحاب است.

چنان چه عمر رضی الله عنه پس از مجروح شدنش به شش تن از نامزدان خلافت چنین گفت: در جریان این سه روز، صهیب امام جماعت شما می باشد و شما در مورد تعیین خلیفه مشورت کنید. چنان چه طبری در کتاب تاریخ  خود متذکر شده است که برای صهیب رضی الله عنه گفت: به مدت سه روز امام نماز جماعت باش! هم چنان گفت: اگر پنج تن شان بر یکی اتفاق کردند و یکی سر کشی کرد، سرش را با شمشیر بزن!

صهیب رضی الله عنه بر آنان امیر تعیین شده بود، چون امام در نماز جماعت تعیین شده بود و امام بودن در نماز به معنی امیر بودن است. برعلاوه برای او صلاحیت جزا دادن نیز داده شده بود، و حق کشتن را جز امیر کس دیگری ندارد. چون این کار در موجودیت بزرگان اصحاب رضی الله عنهم اجمعین بدون کدام مخالفت انجام یافت. پس از این دلیل اجماع اصحاب رضی الله عنهم اجمعین استنباط  می گردد که بر خلیفه لازم است تا امیر موقت را جهت به عهده گرفتن اجراآت تعیین خلیفه جدید، در همچو حالات تعیین نماید.»

2-  در صورتی موضوع چگونگی تعیین امیر موقت پیش می آید و اولویت پیدا می کند که خلیفه قبل از تعیین امیر موقت وفات نماید یا عزل شود، چون تعیین امیر موقت یک امر اداری است. پس تبنی ماده ای که این امر اداری را تشریح کند جایز است. بنا بر این در ماده (33) چنین بیان شده است:«معاونی که نسبت به همه مسن تر است، اگر خواستار نامزدی خلافت نبود امیر موقت تعیین می گردد و اگر ارادۀ کاندید شدن به منصب خلافت را داشت، معاون بعدی که مسن تر است امیر موقت تعیین می گردد... و به همین ترتیب بزرگی سن به امارت موقت ترجیح داده می شود.

هرگاه همه معاونین تفویض ارادۀ نامزد شدن به مقام خلافت را داشته باشند از میان معاونین تنفیذی به ترتیب هر کدام که از نگاه سن بزرگتر باشد امارت موقت را بدوش می گیرد.

در صورتی که همه معاونین تنفیذی خواستار نامزدی خلافت باشند، امارت موقت به خورد سال ترین آن ها منحصر می شود و باید دانست که در تبنی این حکم اعتبارات واجبی مراعت شده است. چون معاونین دانا ترین مردم به حکم و آگاه ترین مردم از روزگار خلیفه قبلی می باشند و بعد از معاونین تفویض، معاونین تنفیذی در شناخت و تجربه بنا بر ارتباط شان به خلیفه، از اعمال او آگاه ترین و دانا ترین مردم می باشند.

 فلهذا آنها بهترین مردم برای به عهده گرفتن  امارت موقت می باشند و اگر معاونین تفویض با هم برابر بودند برتریت بر اساس معاونت نیست، بلکه یگانه عامل مناسب در برتریت بزرگی سن است و هم چنان در معاونین تنفیذی هم چنین است.

چنان چه در امامت نماز در صورتی که  نماز گذاران در شروط امامت برابری و مساوات داشتند، بنا بر روایت مسلم مسن تر شان پیش نماز می شود و مسلم در صحیح خود از شعبه و از اسماعیل بن رجاء روایت نموده است که شعبه از اوس بن ضمعج و او از ابو مسعود روایت می کند که گفت رسول الله صلی الله علیه وسلم برای مان فرمود: «بهترين قاری و قرآن دان شما، امام جماعت شود و اگر همه در قرائت قرآن با هم مساوی بودید، هر کدام تان که نسبت به سنت من عالم تر است امام شود و اگر در سنت نيز مساوی بودید، مقدم ترين آنها در هجرت و اگر در هجرت نيز مساوی بودید، مسن ترين تان امامت کند. هيچ مردی در خانه و سلطنت شخص ديگری امامت نکند و بدون اجازه صاحب خانه، نشستن در خانۀ مخصوص او جایز نیست.»

پس امر تبنی شده در تعیین امیر موقت به مسن ترین داده می شود که ترجیح همه به اساس سن می باشد.

برادر تان عطاء بن خلیل ابو رشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

در پاسخ به پرسش قبلی که بتاریخ 5 فبروری 2017م منتشر گردید، خطوط اساسی سیاست ترامپ در خصوص چگونگی بهره برداری از دستاوردهای سیاست اوباما در سوریه، به ویژه ظهور نقش قوی ترکیه در تسلیم نمودن حلب به دولت سوریه، هم چنین در خصوص کم رنگ جلوه دادن نقش روسیه و نقش اندکی که امریکا در قضیه سوریه به انگلیس داد، بیان گردید؛ اما در این زمینه به دو مسأله اشاره نشد، هرچند اظهارات ترامپ در مورد آن ها بسیار داغ و پر سر و صدا بود.

مسأله اول این که ترامپ رئیس جمهور امریکا در کنفرانس مطبوعاتی که بتاریخ 15 فبروری 2017م با نخست وزیر رژیم یهود در واشنگتن داشت در خصوص راه حل مبتنی بر ایجاد دو دولت در فلسطین گفت: "پس از این روی ایجاد دو دولت اصرار نخواهیم کرد." آیا این بدان معنی است که امریکا از این راه حل دست برداشته؟

مسأله دوم این که ترامپ پس از رسیدن به ریاست جمهوری امریکا پیوسته در خصوص ایران اظهارات خشن و جدی داشته و اوضاع را در قبال آن پر تنش ساخته است. پرسش این است که آیا سیاست امریکا در مورد نقش ایران در منطقه تغییر کرده است یا خیر؟ زیرا می دانیم که ایران پیوسته در منطقه به نفع امریکا نقش بازی می کند.

پاسخ:

برای روشن شدن بهتر دیدگاه ما در مورد این موضوعات هر یک را به صورت جداگانه به بحث و بررسی می گیریم:

نخست- مسأله فلسطین، یا آن چه را که بحران خاور میانه می نامند:

1-      متن اظهارات ترامپ رئیس جمهور امریکا را که تمام رسانه های جهانی و محلی بصورت زنده منتشر نمودند چنین بود: «دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا تغییر جدیدی را در سیاست امریکا نسبت به قضیه خاور میانه به ثبت رساند. وی تأکید نموده که راه حل مبتنی بر ایجاد دو دولت، یگانه راه پایان بخشی به بحران اسرائیل و فلسطین نیست. وی اشاره نمود که او حاضر است راه حل های بدیل را در صورتی که منجر به صلح گردد، بپذیرد. این در حالی است که تمام رئیس جمهوران قبلی امریکا، اعم از جمهوری خواهان و دموکرات ها بالای مسأله راه حل ایجاد دو دولت تمرکز داشتند.» (منبع: صفحه انترنتی فرانس 24، 16 فبروری 2017م)

هم چنان وی گفت: «برای من ایجاد دو دولت و یک دولت هیچ فرقی نمی کند و هر گونه راه حلی که اسرائیل و فلسطینیان را راضی کند، من نیز راضی خواهم بود و هر دو راه حل، برای من یکسان است.» (منبع: تلویزیون الجزیره مباشر 16 فبروری 2017م)

این نخستین باری است که ایالات متحده امریکا از زبان ترامپ مسأله راه حل مبتنی بر ایجاد یک دولت را بیان می کند، اما ترامپ واضح نکرد که منظورش از راه حل ایجاد یک دولت چیست؟ آیا منظورش از این گفته، دادن استقلال به فلسطینیان در داخل دولت واحد یهودی است یا دولت سیکولاریستی است که فلسطینیان در اداره ی دولت یهودی مشارکت می داشته باشند. چنین دولتی به سان پروژه ای است که انگلیس در سال 1939م و در زمان نشر "کتاب سفید" مطرح نمود که مصداق آن دولت کنونی لنبان است. لازم به یاد آوری است که قضیه ایجاد دو دولت، پروژه ای است که خود امریکا در سال 1959م و در زمان حکومت ایزنهاور رئیس جمهور وقت مطرح نمود و جامعه ی به اصطلاح بین المللی را وادار نمود که این پروژه را پذیرفته و راه حل یک دولت را که توسط انگلستان مطرح گردیده بود، رد نمایند.

به هر صورت، پس از بررسی و ارزیابی دقیق این اظهارات به نظر می رسد که امریکا دست از راه حل مبتنی بر ایجاد دو دولت نکشیده است. چنان چه نیکی هیلی سفیر امریکا در سازمان ملل متحد روی این مسأله تأکید نموده گفت: «قبل از هر چیزی باید بگویم که راه حل دو دولت، چیزی است که ما بر آن تأیید می کنیم. هر کی ادعا کند که ایالات متحده با راه حل دو دولت موافق نیست -به خطا رفته- ما قطعاً راه حل دو دولت را تأیید می کنیم، اما در عین حال بیرون از صندق نیز فکر می کنیم؛ چون  برای کشانیدن دو طرف به پشت میز مذاکره و متفق ساختن شان به این کار نیاز داریم.» (منبع: رویترز 16 فبرروی 2017م)

بنابر این، ترامپ هرگز از مسأله راه حل دو دولت دست برنداشته و این سیاست دولت امریکاست که تمام حکومت های امریکا از تاریخ ذکر شده تا کنون آن را پذیرفته اند. منظور ترامپ از اظهارات اخیرش این بوده که می خواهد اسلوب دیگری را برای اعمال فشار تجربه نماید، چنان چه سفیرش در سازمان ملل متحد تأکید نمود که کشورش هم چنان از راه حل دو دولت حمایت می کند، اما به استفاده از اسالیب دیگر می اندیشد و یا این که تعدیلاتی را در نظر دارد که می خواهد در این قضیه به کار گیرد تا بیشتر مورد توجه و علاقه یهودیان قرار گیرد. چنان چه سفیر نام برده اشاره نمود که آنان بیرون از صندق فکر می کنند، به این معنی که وی این روند را به یک صندق تشبیه نمود که امریکا تلاش دارد دو طرف را به راه حل مورد نظرش در داخل آن بکشاند و اینک می خواهد اسالیب دیگری را به پیشبرد و به همین دلیل به مسأله راه حل دو دولت افزوده و یا از آن کم کند تا برای دو طرف، به ویژه یهودیان جذاب تر به نظر رسد.

استفاده از اسالیب گوناگون کار معمولی است، چنان چه در پاسخ به پرسش 18 نومبر 2016م در خصوص سیاست های ترامپ پس از اعلان پیروزی او گفته بودیم که سیاست های وی هرگز با اصول و اساسات سیاست های امریکا فرقی نخواهد داشت، بلکه تنها در اسالیب متفاوت خواهد بود. در آن پاسخ به پرسش گفتیم: «در خصوص سیاست های امریکا در قبال قضایای اساسی که در زمان رئیس جمهور قبلی متداول بود، باید گفت که انتظار نمی رود در اصول و اساسات آن تغییری رونما گردد، بلکه این اسالیب است که احتمالاً تغییر خواهد کرد. زیرا نظام حاکم در امریکا در اختیار سازمان های مختلف قرار دارد و هر یک از این سازمان ها دارای صلاحیت هایی اند که پیوسته در آن افزوده و یا از آن کاسته می شود. این سازمان ها عبارت اند از: رئیس جمهور و اداره ی حکومت اش، پنتاگن، کانگرس، شورای امنیت ملی، ادارات امنیتی و غیره. این ساختار باعث می شود اصول و اساسات سیاست امریکا تقریباً ثابت باقی بماند، با این تفاوت که اسالیب پیش برد این سیاست ها می تواند تغییر کند.»

2-   حکومت فلسطین از شنیدن اظهارات ترامپ به شدت تعجب نموده و حیرت زده شد، چنان چه صائب عریقات که مدت هاست رئیس هیأت مذاکره کننده این حکومت با رژیم یهود بوده و مسئول اسرار کمیته اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین نیز می باشد، در واکنش به اظهارات ترامپ گفت: «به باور ما تضعیف مسأله راه حل دو دولت، یک مزاح نه، بلکه یک فاجعه و مصیبتی برای هر یک از اسرائیلیان و فلسطینیان است.» (منبع: هافینگتون پست، 16 فبروری 2017) عریقات هم چنان گفت: «یگانه بدیل برای راه حل یک دولت واحد دموکراتیک است که برای همه، اعم از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان، حقوق برابر قایل باشد.» (منبع: الجزیره 16 فبروری 2017م)

پس می بینیم که حکومت فلسطین و دنباله روان آن هیچ گونه راه حلی بجز آن چه که کفار استعمارگر مطرح می کنند نمی شناسند؛ چنان چه از نظر آنان اگر راه حل دو دولت که توسط امریکا مطرح گردیده مؤثر واقع نشد، به راه حل قدیمی انگلیس و شبه آن رجوع می کنند! به نظر می رسد امریکا حکومت فلسطین و دنباله روان آن را در جریان نقشه هایش قرار نداده و به این ترتیب آنان آخرین کسانی هستند که از نقشه های آن آگاه می شوند، زیرا امریکا می داند که آنان در هر صورت و به هر گونه تصمیمی تن داده و در برابر آن کوتاه می آیند. حکومتی که از 80 درصد خاک خود گذشت و پذیرفت که به صفت نگهبان اشغالگران عمل نماید و برای حمایت و پشتیبانی از دشمن در برابر مردم خویش ایستاده و با آنان بجنگد، چنین حکومتی کمتر از این است که جدی گرفته شده و برای آن ارزش و موقفی داده شود، زیرا چنین دولتی به سان سگی است که هرگاه کسی قطعه استخوانی برایش بی اندازد، فوراً در برابر آن دم تکان می دهد!

3-   موقف رژیم یهود در برابر اظهارات ترامپ طوری بود که نتانیاهو نخست وزیر این رژیم در کنفرانس مطبوعاتی که با ترامپ داشت، از پشتیبانی وی از رژیم یهود ابراز سپاس و قدر دانی نمود، اما هیچ اشاره ای به پروژه راه حل دو دولت نکرد. پس به نظر می رسد وی از این اظهارات راضی نیست و از وی چیزهایی خواسته شده و که با آن موافق نیست، در نتیجه ترجیح داد که هیچ اشاره ای به آن نداشته باشد تا مبادا یهودیان طرفدار اش، از ترامپ و انتظارهایی که از وی دارند ناامید نشوند.

به نظر می رسد خواسته هایش برآورده نگردید و به همین دلیل نخواست این ناامیدی اش را برملا سازد. چنان چه وقتی از وی پرسیده شد که آیا مسأله "جولان" را با ترامپ بحث نموده یا خیر؟ به این پاسخ کوتاه اکتفا نمود: «بلی!» و زمانی که از رئیس جمهور امریکا در خصوص این مسأله پرسیده شد، گفت: «هرگز نخواهم گفت که خواسته های من برای وی تعجب آور بوده است.» (منبع: رویترز عربی 16 فبروری 2017م)

از مسأله انتقال سفارت امریکا به شهر قدس نیز هیچ یادی نشد، مسأله ای که ترامپ در جریان تبلیغات انتخاباتی اش وعده ی آن را داده بود. ترامپ در حالی به این مسأله اشاره نمود که قصر سفید قبلاً از مراحل نخست گفتگوها به منظور عملی نمودن وعده رئیس جمهور مبنی بر انتقال سفارت امریکا از تل ابیب به قدس، پرده برداشته بود. شان اسپایسر سخنگوی قصر سفید در بیانیه ای گفت: «ما هنوز در مراحل کاملاً ابتدایی بحث روی این موضوع قرار داریم. وی افزود: در خصوص مسأله انتقال سفارت امریکا هیچ گونه اقدام نزدیکی وجود ندارد و باید در نظر داشته باشیم که این کار به گمان اغلب خشم جهان عرب را در پی خواهد داشت.» (منبع: سکای نیوز عربی 22 جنوری 2017م)

نتانیاهو ترجیح داد در اظهارات خود بیشتر روی جنگ با اسلام تمرکز نماید، اسلامی که وجود رژیم یهود را تهدید می کند. صفحه انترنتی خلیج آنلاین بتاریخ 15 فبروری 2017م با انتشار خبری گفت: «بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل تأکید نمود که وی آماده است واشنگتن را در جنگ با اسلام بنیادگرا تا سرحد نابودی کامل آن همکاری نماید.» آنان اصطلاح "اسلام بنیادگرا" را به این هدف استفاده می کنند تا دروازه و بهانه ای باشد برای جنگیدن با اسلامی که الله عزیز و حکیم بالای رسول گرامی اش صلی الله علیه وسلم نازل نموده، زیرا این اسلام همان اسلامی است که وضعیت امت اسلامی بر اساس آن بهبود خواهد یافت و این همان دین بر حق الهی است که الله سبحانه وتعالی در مورد می فرماید:

﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾[یونس: 32]

بعد از حق، چه چیزی جز گمراهی وجود دارد؟پس چرا روی گردان می شوید؟

دوم: موضوع ایران

بلی، این دقیق است که اداره ی حکومت ترامپ تلاش دارد تنش ها با ایران را بیشتر دامن زند و آن را به وضوح می توان مشاهده کرد، اما برای پی بردن به هدف اصلی امریکا از هشدارهای جدید به ایران و ابعاد و حد و مرز آن نیاز است سیاست امریکا در قبال این کشور را قبل و بعد از به قدرت رسیدن ترامپ بررسی نمائیم تا بدانیم که آیا تغییری در این سیاست رو نما گردیده یا خیر؟ و اگر تغییری هم آماده در کدام موارد می باشد:

سیاست امریکا در قبال ایران قبل از ترامپ:

1-   ایران در جریان جنگ امریکا برعلیه عراق، تمام نفوذ اش را جهت تحقق اشغال عراق توسط امریکا به کار گرفت، چنان چه گروه های وابسته به ایران هرگز وارد جنگ با امریکا نشدند، در حالی که مناطق شمال و غرب عراق که ایران در آن جا نفوذ ندارد در آتش این جنگ می سوخت. امریکا و ایران در تمام عرصه ها در عراق با هماهنگی کامل عمل نموده و این واقعیت بر هیچ کسی که اندکی درک و بینش داشته باشد پوشیده نیست. در یمن نیز قضیه از همین قرار است؛ ایران از حوثی ها پشتیبانی می کند و حوثی ها کسانی اند که نماینده گان بین المللی امریکا، چه جمال بن عمر نمایندۀ قبلی و چه ولد شیخ نمایندۀ کنونی، همواره تلاش نموده اند برای حوثی ها در حاکمیت یمن جای پایی پیدا نمایند. هم چنین این حوثی ها اند که جان کری وزیر امور خارجه اسبق امریکا در اواخر سال 2016م در شهر مسقط با آنان دیدار نمود، در حالی که حوثی ها از ایران نماینده گی می کنند. ایرانی که شعار "شیطان بزرگ" را سر می دهد و حوثی ها شعار "مرگ بر امریکا" را فریاد می زنند.

پس شکی نیست که نقش ایران در یمن کاملاً مبتنی بر حمایت و استحکام سیاست امریکا در این کشور می باشد. نقش حمایتی ایران از سیاست امریکا در سوریه نسبت به سایر مناطق روشن تر است، چنان چه ایران مستقیماً توسط نظامیان اش از بشار اسد پشتیبانی می کند و از آن طرف ائتلاف بین المللی امریکا نیز انقلاب سوریه را موشک باران می کند، موشک هایی که به گروه داعش خلاصه نشده، بلکه سایر گروه ها را نیز هدف قرار داده و رهبران شان را به قتل می رساند. نکته قابل توجه این جاست که تمام این کشتارها و موشک باران ها به بهانه مبارزه علیه تروریزم صورت می گیرد، اما طیاره های امریکا حزب ایران(حزب الله لبنان) را در سوریه هرگز هدف قرار نمی دهند. حزبی که امریکا –خود- آن را یک حزب نظامی تروریستی معرفی نموده است.

بنابر این، نقشی که ایران در سوریه بازی می کند، در حقیقت بخشی از سیاست امریکا در قبال ایران به شمار می رود. از جانب دیگر می دانیم که امریکا به رهبری اوباما توافقنامه هسته ای ایران را در ماه جون 2015م با سایر قدرت های جهانی امضا نمود.

هدف امریکا از این توافقنامه، کاهش محدودیت ها، فشارها و تحریم ها علیه ایران بود تا این کشور بتواند از پس نیازهای روبه افزایش سیاست امریکا در منطقه، به ویژه پس از انقلاب های موسوم به بهار عرب، بدر آید. امریکا با امضای این توافقنامه خواست زمینه صدور نفت ایران را فراهم نماید تا این کشور بتواند هزینه عملی نمودن سیاست امریکا در یمن، سوریه و لبنان را از این طریق تهیه کند.

پس اظهارات تند و تیزی که امریکا از زمان شروع انقلاب ایران در سال 1979م برعلیه ایران سر می دهد و سر و صداهای تند و تیز تری که ایران برعلیه امریکا به راه انداخته و آن را "شیطان بزرگ" می خواند، همه و همه در حقیقت باد هوا بوده و هیچ گونه مصداق عملی ندارد. چنان چه اقدامات و سیاست های منسجم و عملی میان طرفین، آن همه اظهار نظر ها و سر و صداهای تکراری و خسته کن را عملاً تحت الشعاع قرار داده و برای درک درست سیاست ها میان دو دولت، باید به فعالیت های عملی توجه نمود و نه تنها اظهار نظر و لفاظی های مسئولین دو طرف!

2-   هیچ یک از حکومت های امریکا تا کنون دست ایران را در کشورهای ما حول آن به اندازه اداره حکومت اوباما باز تر نگذاشته است. اصطلاح "نقش ایران" در کشورهای یمن و سوریه، به علاوۀ عراق و لبنان در جریان حاکمیت همین اداره بر سر زبان ها آمد. با توجه بتاریخ نقش بازی های ایران در منطقه و باز گذاشتن دست آن دیده می شود که این کشور همواره از طرف امریکا تشویق و انگیزه داده شده، برخی از این انگیزه ها از گذشته وجود داشته و برخی دیگر جدیداً روی دست گرفته شده که ذیلاً به هر یک از این دو نوع اشاره می شود:

  • انگیزه های که از گذشته وجود داشته: این نوع انگیزه عبارت است از وادار نمودن ایران به تهدید کردن کشورهای خلیج، کشورهای که امریکا بالای منابع نفتی آن تسلط دارد. امریکا بر اساس این رویکرد پیشین اش همواره تلاش نموده در منطقه ی خلیج برای ایران جای پایی پیدا نماید؛ یعنی در منطقه ای که ذخایر نفت موقعیت دارد. چنان چه امریکا توانست با استفاده از این فرصت و این بهانه در بیشتر کشورهای خلیج پایگاه نظامی ایجاد نماید و به این ترتیب تهدید های ایران با توجه به نیاز امریکا به نفت برجسته گردید.

پس از آن که محافظه کاران جدید در زمان حکومت بوش پسر و اشغال عراق در سال 2003م در امریکا به قدرت رسیدند، انگیزه های سابق امریکا برای تحریک ایران را از سر گرفتند، اما این بار در عرصه دامن زدن به اختلافات مذهبی بود، زیرا نقشه ی امریکا در منطقه این است که می خواهد مرزهای "سایکس-پیکو" را مجدداً و بر اساس مذاهب ترسیم نموده و دولت های مذهبی و طایفی جدیدی را به میان آورد.

امریکا بر اساس این سیاست جدید اش از نقشه ی جدید خاور میانه سخن گفته و ایران را تحریک نمود تا از گروه های مذهبی به منظور ایجاد مرزهای جدید حمایت نماید. این مرزهای جدیدی را که امریکا بر اساس مذاهب برای خاور میانه در نظر گرفته با خون مسلمانان ترسیم می گردد. این مرزهای مذهبی در عراق مانند روز روشن بوده که سپس تا یمن، سوریه، لبنان، سعودی، بحرین، پاکستان، افغانستان و سایر مناطق دامن زده شد و این مسأله زمانی وسعت یافت که ایران شعار "اقلیت ها" را سر داد؛ به این معنی که ایران سیاست حمایت از اقلیت ها را پیش گرفت، سیاستی که امریکا خواستار آن بود. این جا بود که نقش ایران در این عرصه به گونۀ جدی و روشن برملا گردید.

  • انگیزه هایی که جدیداً بوجود آمده: این نوع از انگیزه ها پس از انقلاب های موسوم به "بهار عربی" ایجاد گردید، زیرا امریکا خودش را در برابر نوع جدیدی از خطر یافت. مردم در هر یک از کشورهای تونس، یمن، مصر، لیبیا و سوریه به گونه ناگهانی قیام نمودند و امریکا آماده گی دفاع از نفوذ خود در برابر این انقلاب های مردمی را نداشت و این مسأله نفوذ این کشور در منطقه را به شدت تهدید نمود. از جانب دیگر، امریکا نمی تواند برای دفاع از نفوذ خود در این مناطق مستقیماً وارد صحنه شده و اردوی خویش را گسیل نماید، زیرا جامعه امریکا هنوز با مشکلات ناشی از جنگ های عراق دست و پنجه نرم می کند و در عین حال نیروهای محلی و داخلی کافی نیز در اختیار ندارد تا با استفاده از آن نفوذش را حفظ نماید. چنان چه مهمترین دست نشانده گان امریکا در منطقه، در مصر و سوریه بودند که به شدت زیر آتش قیام ها و انقلاب ها قرار گرفتند.

به همین دلیل بود که در امریکا انگیزه های جدید و ناگهانی مبتنی بر وجوب اعتماد بالای ایران، بسیار سریع و گسترده رشد نمود. این جا بود که ایران به سرعت وارد صحنه شده و شروع به ریشه کن کردن انقلاب ها نمود، به ویژه انقلاب سوریه.

هم چنین کمک هایش را پس از حوادث طرابلس و صیدا برای حزبش در لبنان، به انگیزۀ جلوگیری از سرایت انقلاب به لبنان و نابودی آن، افزایش داد و به وابسته گان خود در بحرین و یمن نیز کمک های فوق العاده نمود تا نفوذ امریکا در این دو کشور را در برابر انگلیس استحکام بخشد. تمام این اقدامات در نتیجه انقلاب ها صورت گرفت.

نقش ایران در منطقه که رنگ و بوی مذهبی دارد، به دلیل همین انگیزه های جدید امریکا به شدت وحشتناک و بزرگ گردید. این سیاست امریکا باعث شد ایران و امریکا به صورت علنی با یکدگر نزدیک شوند. چنان چه رسانه های جمعی از محموله های هنگفت مالی امریکا توسط طیاره های این کشور برای ایران سخن گفتند که پس از توافقات هسته ای ارسال گردید. به همین ترتیب توافقات تجارتی که ایران با شرکت بوینگ داشت و این که شماری از مسئولین امریکایی جهت آسان نمودن تعاملات بانکی با ایران، با مسئولین بانک های اروپایی دیدار و گفتگو نمودند تا نگرانی هایی ناشی از تحریم های امریکا علیه ایران را بر طرف نمایند.

3-   پس از مرگ ملک عبد الله پادشاه قبلی عربستان سعودی که از مزدوران انگلیس بود، حکومت سعودی در سال 2015م در اختیار ملک سلمان و پسرش قرار گرفت و آنان از مزدوران امریکا می باشند. از جانب دیگر عبدالفتاح سیسی نیز ریاست حکومت مصر را در سال 2014م بدست گرفت و به این ترتیب مزدوران امریکا در منطقه برعلاوه ایران بیشتر شده و استحکام یافتند که زمینه و امکانات عملی دفاع از نفوذ این کشور در منطقه فراهم گردید. این یک بعد قضیه، بعد دیگر آن این است که وقتی امریکا متوجه ضعف ایران در ادای نقش اش گردید، چنان چه با تمام نیرو و تجهیزات خویش نتوانست شکوه انقلاب سوریه را در هم شکند، به روسیه روی آورده و پای آن را وارد سوریه نمود؛ البته روسیه به عنوان بدیل ایران وارد سوریه نگردید، بلکه به منظور حمایت و استحکام بخشیدن نقش این کشور وارد شد.

با توجه به آمدن مزدوران جدید امریکا به صحنه سیاسی در برابر واشنگتن فضای جدیدی باز شد تا در مورد تنوع ابزارهای سیاسی خود فکر نموده و باندیشد که اعتماد قوی بالای ایران و پذیرفتن آن به صفت یگانه ابزار برای تطبیق سیاست هایش در منطقه، کارا نبوده است.

به همین ترتیب با نزدیک شدن پایان دور دوم حکومت اوباما، کلید مهار انقلاب سوریه در ترکیه قرار داده شد، طوری که امریکا برای شکستن ابهت انقلاب و وادار نمودن انقلابیون به تن دادن در برابر اهداف امریکا، دو سیاست را در پیش گرفت؛ یکی سرکوبی خونین که توسط ایران و روسیه اعمال می شد و دیگری سیاست مهارکردن انقلاب و انقلابیون که توسط ترکیه به پیش برده شد. به علاوه مسئولیت تمرین دادن و آرام سازی مخالفان در شهر ریاض که به عربستان سعودی سپرده شده بود.

به این ترتیب، نقش ایران در منقطه مبتنی بر سیاست امریکا بوده و بصورت دقیق ارزیابی شده است، در عین حال این سیاست با توجه به تقاضای سیاست امریکا و شرایط زمان و مکان، پیوسته در حال تحول می باشد. امریکا از سال 1979م به این سو ایران را به عنوان یک تهدید انقلابی و با پوشش اسلامی برعلیه دولت های منطقه هم چنان حفظ نمود. پس از آن که محافظه کاران جدید حکومت را در امریکا بدست گرفتند، این تهدید را گسترش داده و به یک تهدید شدید مذهبی تبدیل نمودند. سپس به ایران نقش اقلیمی و محوری داده شد که در شرایط بهار عربی وزن خاصی به خود گرفت، اما زمانی که سایر مزدوران امریکا مانند مصر به حالت عادی برگشتند، یا حاکمیت مجدداً در اختیار آن قرار گرفت، مانند عربستان سعودی و یا توانست از برخی دیگر، مانند ترکیه کار بگیرد، شروع به ساختن نقش های دیگری علاوه بر نقشی که به ایران سپرده بود نمود، بدون این که از نقش ایران احساس بی نیازی نماید.

باید تأکید نمود نقشی را که ایران و سایر مزدوران امریکا در منطقه به نفع امریکا بازی می کنند، هرگز بیانگر استحکام نفوذ و تسلط آن در منطقه نبوده و هر وقت امریکا لازم بداند، این نقش را کاهش می دهد بدون این که اندکی به منافع این کشورها توجه نماید. طور مثال؛ ایران دار و ندار خود را در بحران سوریه به مصرف می رساند و هیچ توجهی به زیربنای اقتصادی در حال فروپاشی خود نمی کند، در حالی که می داند ممکن است امریکا پس از برآورده شدن اهداف اش در سوریه، به نقش ایران در این کشور پایان دهد. هم چنین دیدیم که امریکا در یمن برای عربستان سعودی نقشی را طراحی نمود که ایران را در برابر وابسته گانش به شدت ناراحت نمود، زیرا سعودی طوری وانمود کرد که گویا به وابسته گان آن کمک های مستقیم نظامی پیشکش می کند، در حالی که ایران در برابر نقش عربستان سعودی و تسلط آن بالای اوضاع یمن سر تسلیم فرود آورده و فریب چند کشتی کوچکی را خورد که مقداری سلاح برای حوثی ها انتقال می داد.

اگر نقشی که ترکیه در بحران سوریه بازی می کند و چشم پوشی اش از خطوط سرخی که اردغان از آن سخن می زد، بلکه حتی تغییر لهجه ی اظهارات و موقف گیری هایش را تعقیب و بررسی نماییم، در خواهیم یافت که امریکا چگونه به این حکام بی توجه بوده و بدون این که خم به ابرو آورد، خشم آنان را بر انگخیته و آنان را مورد آزار و اذیت قرار می دهد. خلاصه این که امریکا نقش هر یک از این وابسته گان و مزدورانش را بر اساس منافع خودش گسترش و یا کاهش می بخشد، بدون این که به منافع و حیثیت و آبروی خود آنان اندکی توجه کرده و یا به آن اهمیتی قایل باشد.

سیاست امریکا در قبال ایران، پس از به قدرت رسیدن ترامپ:

ترامپ در حالی وارد قصر سفید شد که امریکا در کنار ایران، به دو کشور دیگر منطقه نیز نقش هایی را تفویض می نمود، این کشورها عبارت اند از: ترکیه و عربستان سعودی است. امریکا نقش ایران را پس از نقش دادن به ترکیه و سعودی کم رنگ نمود. اگرچه امریکا می توانست سیاست اش را بر اساس همان اسلوب سابق و بدون بالا نمودن سر و صداهایی در مورد ایران، هم چنان ادامه دهد و هر سه کشور منطقه هم زمان و هر کدام بر اساس نقش خاص خود شان در خدمت امریکا قرار داشته و سیاست های آن را عملی نمایند، اما از آن جایی که ترامپ عاشق روش های مافیایی می باشد، می خواهد ایران را بر انگیخته و از آن اخاذی اقتصادی نماید، و به همین دلیل است که تلاش دارد تنش ها با ایران را دامن زند. چنان چه با تویت هایش در شبکه اجتماعی تویتر بالای ایران هجوم برده و آن را به پشتیبانی از تروریزم متهم نمود.

ترامپ ایران را متهم نمود که امریکا و هم پیمانان آن را تهدید می کند و در تعامل با ایران از خود قاطعیت نشان داد. وی پس از آزمایش موشکی ایران بتاریخ 3 فبروری 2017م تحریم های اضافی را بالای آن اعمال نمود که شامل 25 تن از اتباع آن و شماری از نهادهای موجود در ایران می شود. ترامپ توافقنامه هسته ای بدست آمده با ایران را یک توافق بد خوانده و اشاره نموده که امکان لغو این توافق وجود دارد، یعنی ممکن است ایران از این توافق دست بکشد. این جا بود که بعضی ها تصور کردند که ترامپ در پی اعمال تغییر بزرگی در سیاست خارجی امریکا می باشد. پس برای این که رویکرد جدید ترامپ در قبال ایران و کشمکش هایش با این کشور را تا چه حدی ادامه خواهد داد و جهت فهم نقش بهتر ایران در منطقه، به بررسی امور ذیل خواهیم پرداخت:

1-   سیاست جمهوری خواهان مبتنی بر اظهار زور و خشونت است که در تمامی عرصه های سیاست خارجی ترامپ از جمله در قبال ایران به مشاهده می رسد.

2-   بلی، امریکا به رهبری ترامپ بر اساس پالیسی جدیدی به سوی ایران می نگرد و دلیل آن هم این است که ترامپ وعده نموده بود که بسیاری از مشکلات اقتصادی امریکا را حل خواهد نمود. ترامپ بسیار صریح از سایر دولت های جهان خواسته بود که در بدل حمایتی که امریکا از آنان در برابر خطرها می کند، باید پول بپردازند. این خواسته شامل کشورهای جاپان، کوریای جنوبی، کشورهای اروپایی و طبیعتا دولت های سرمایه دار خلیج نیز از این مسأله استثناء نیستند، بلکه آنان شکارهای بی زحمت تری برای این دولت می باشند.

امریکا بر اساس انگیزه های قدیم و جدید فوق متذکره اش شروع به سخن گفتن از خطر ایران و نقش آن در منطقه ی خلیج نمود و این که ایران در زمان حاکمیت اوباما به خطری جدی مبدل گردیده که در دروازه های خلیج قرار دارد. اینک ترامپ با استفاده از اسالیب مافیایی که در آن مهارت دارد می خواهد از این مسأله بهره برداری اقتصادی نماید، طوری که بر ایران فشار آورده و نقش آن را در منطقه تضعیف می کند و در عوض آن از کشورهای نفت خیز خلیج جزیه می گیرد.

بنابر این ایران در برابر این فشارهای امریکا دست به تجربه های جدید موشکی می زند و بعید نیست که این تجربه های موشکی با هماهنگی کامل امریکا صورت گیرد و یک تصادف زمانی نباشد، به این معنی که ایران می خواهد خطرش را برای کشورهای منطقه جدی نشان دهد، بدون این که از آن نفعی ببرد، بلکه تمام نفع را امریکا به جیب می زند، چون امریکا در حال حاضر در بدل حمایت از حکام منطقه در برابر خطر ایران خواستار پول های هنگفتی شده است. اظهارات ترامپ در جریان تبلیغات انتخاباتی اش این دیدگاه را به خوبی تأیید می کند، از جمله این اظهارات که بیانگر تفکر جدید ترامپ می باشد، می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

  • تلویزیون عربی(CNN) بتاریخ 19 اگست 2015م به نقل از ترامپ گفت: «دونالد ترامپ از عربستان سعودی می خواهد در بدل حمایت از نابودی، باید به امریکا پول بپردازد. وی افزود: عربستان سعودی به زودی در پرتگاه بزرگی قرار خواهد گرفت و قطعا به کمک ما نیاز خواهد داشت. اگر ما نمی بودیم، این کشور هرگز بوجود نمی آمد و هرگز نمی توانست دوام بیاورد.»
  • از همین شبکه تلویزیونی، بتاریخ 27 سپتمبر 2016م به نقل از ترامپ گفت: «ما از جاپان، آلمان، کوریای جنوبی، عربستان سعودی و جمعی از کشورها دفاع می کنیم، اما این کشورها در عوض آن به ما چیزی نمی دهند، آنان باید به ما پول بپردازند، زیرا ما سرمایه های مان را مصرف نموده خدمت بزرگی برای شان انجام می دهیم. منظورم این است که اگر آنان سهم عادلانه شان را نپردازند، به احتمال زیاد ناچار خود شان باید به دفاع از خود بپردازند و یا این که ما را در این کار کمک نمایند، زیرا ما دولتی هستیم که مبلغ قرضه هایش به 20 تریلیون دالر می رسد، پس آنان باید ما را کمک کنند.»

ترامپ با تأکید روی اهمیت قدرت در گفتگوهای تجاری گفت: «باید توان گفتگو با جاپان و سعودی را داشته باشید. آیا می دانید که ما در حالی از سعودی دفاع می کنیم که این کشور صاحب سرمایه های هنگفتی است و در بدل این کار به ما چیزی نمی پردازد.»

  • صفحه انترنتی الجزیره بتاریخ 26 جنوری 2017م با انتشار خبری گفت: «رئیس جمهور امریکا با اشاره به جنگ امریکا بر علیه عراق در سال 2003م گفت که عراق قدرتی مساوی با قدرت ایران داشت. اشتباه امریکا این بود که پس از ورود به عراق، این کشور را به ایران سپرد. حکومت امریکا باید آن جا می ماند و بالای نفت عراق تسلط اش را حفظ می کرد.»
  • صفحه انترنتی عربی رویترز نیز بتاریخ 24 جنوری 2017م با انتشار خبری گفت: «ترامپ در سخنانی خطاب به مسئولین استخبارات مرکزی امریکا اشاره نمود که بهتر بود ایالات متحده برای جبران هزینه های جنگ سال 2003م نفت عراق را در اختیار می گرفت.»

3-      موارد فوق بیانگر اموری است که در طرز تفکر ترامپ جای داشته و می کوشد بر اساس آن معاملات جدیدی را راه اندازی نماید، چنان چه دولت های کوچک خلیج را وادار می کند در بدل حمایت شان از خطر ایران، هزینه ای این حمایت را خود شان بپردازند، به این معنی که دارایی های شان را در اختیار امریکا قرار دهند و در بدل آن قدرت شان را حفظ نمایند. خلاصه این که امریکا سران حکومت های خلیج را انسان های کوتاه نظر و سبک سر در نظر گرفته و از همین دید با آنان بر خورد می کند. طرز تفکر مافیایی اداره حکومت ترامپ را می توان با شواهد زیادی شناسایی نمود.

ترامپ یگانه جهت امریکایی نیست که دست به اخاذی های بین المللی می زند، بلکه دیدیم که کانگرس امریکا در سال 2016م زیر حاکمیت اداره اوباما قانون "جاستا" را تصویب نمود. بر اساس این قانون، زمینه ای ضبط دارایی های سعودی و سایر دولت های خلیج، به بهانه این که "دارایی های ترورستان" است، فراهم گردید. دلیل این اخاذی های امریکا این است که این کشور با بحران های واقعی اقتصادی دست و پنجه نرم می کند و این بحران ها آن را وادار نموده تا بودجه های عامه اش را کاهش دهد. از جانب دیگر، قرضه های سر به فلک رسیده این کشور و در عین حال اقتصاد به شدت رو به رشد چین، امریکا را مجبور به جستجو کردن راه حل های بزرگتری نموده است. چنان چه ادارۀ حکومت بوش پسر، راه حل بیرون رفت از بحران اقتصادی را در این دید که عراق را اشغال نموده و ذخایر نفتی آن را به استثمار گیرد، اما مقاومت عراقی ها مانع دسترسی امریکا به این هدف گردید و امریکا وادار شد 3 تریلیون دالر را صرف بیرون رفت از پرتگاه عراق نماید.

ادارۀ اوباما تلاش نمود پناه گاه های مالیاتی انگلستان را هدف قرار داده و دارایی های فراوانی را از این طریق و از جزیره های دور افتاده وارد امریکا نماید، و در ادامه ای آن مسأله قانون "جاستا" به منظور جمع نمودن پول های مالیاتی و غرامت های وضع شده بالای "تروریزم" مطرح گردید. اینک ترامپ در پی آن است تا دولت های ثروتمند جهان را وادار نماید تا در بدل حمایت شان در برابر خطرها، به امریکا جزیه بپردازند و هدف اصلی این است که مشکل اقتصادی امریکا حل گردد، زیرا ترامپ قصد دارد وعده هایش مبنی بر بازپرداخت قرضه های 20 تریلیون دالری امریکا در جریان هشت سال را جامه ای عمل بپوشاند!

4-   شعار هایی را که ترامپ مبنی بر "برگردادن امریکا به شکوه و عظمت قبلی اش" سر می دهد، چنان می نماید که دولت ایالات متحده امریکا به یک سلسله مداخلات مستقیم دست زده و سیاست های اوباما را که مبتنی بر پنهان شدن در پس نقش های دیگران بود، رد نماید. فلهذا اداره ترامپ در عین حالی که تلاش دارد مسأله ایجاد مناطق امن در سوریه را بر سر زبان ها اندازد و به این بهانه مستقیما وارد صحنه شده و نقش روسیه را از آن بگیرد، در عین حال می خواهد نقش بزرگ و ترس آفرین ایران را نیز از آن پس گیرد.

بناءً ادارۀ حکومت ترامپ با جدیت تمام قصد دارد نقش ایران را پس از تحقق هدف اقتصادی اش، کاهش داده و کمرنگ نماید، بدون این که کاملا از آن اظهار بی نیازی نماید، چون می خواهد نقش ایران مکملِ نقش ترکیه و سعودی باشد، نه بدیل آن؛ یعنی نمی خواهد ایران نقش رهبری را داشته باشد به ویژه در سوریه، بلکه هدف این است که مؤثریت نقش ایران در برابر نقش ترکیه در درجه اول و نقش سعودی در درجه دوم قرار داشته باشد؛ اما بدون شک نقش بازی های ایران همواره بر اساس منافع و نقشه های امریکا بوده و هرگز امریکا از نقش بازی های ایران در منطقه اظهار بی نیازی نخواهد کرد.

5-   به این ترتیب، قضاوت در مسأله تغییر نقش ایران توسط امریکا بیشتر روی اقدامات عملی استوار است تا اظهارات و گفته ها، چنان چه سر و صداهایی که این روزها در واشنگتن بر علیه ایران بالا گرفته تنها حرف است و به عمل تبدیل نمی شود، به طور مثال: «حسن روحانی رئیس جمهور ایران در سخنانی که به مناسبت جشن سی و هشتمین سالروز انقلاب ایران داشت، اعلان کرد که ایرانیان ایالات متحدۀ امریکا را بخاطر زبان تحریم هایش پشیمان خواهند کرد. روحانی اشاره نمود که مشارکت گسترده ایرانیان در احیایی سالروز "انقلاب اسلامی" بیانگر اقتدار ملی در عرصه های مختلف کشور بوده و این مشارکت پیام روشنی است به اظهارات غلط رهبران قصر سفید.»

ترامپ رئیس جمهور امریکا در پاسخ به اظهارات روحانی گفت: «احتیاط کن!» رویترز بتاریخ 10 فبروری 2017م در خبری گفت: «دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا روز جمعه از روحانی رئیس جمهور ایران خواست تا مواظب حرف هایش باشد. ترامپ این هشدار را پس از آن داد که رسانه ها اظهاراتی از روحانی منتشر نمودند که گفته بود؛ هر کسی که ایران را تهدید کند پشیمان خواهد شد. ترامپ در پاسخ گفت: احتیاط کن! برایت بهتر خواهد بود.»

بناءً اظهارات اخیر طرفین و امثال آن که در مورد توافق هسته ای سر می دهند در حقیقت بخشی از کشمکش دور و دراز و خسته کن امریکا و ایران است و بس، اما آن چه که در عمل میان طرفین جریان دارد این است که دو طرف تمام اقدامات شان را با هماهنگی و همکاری و البته بر اساس پیاده نمودن نقشه های امریکا به پیش می برند. «موگیرینی پس از دیدارهایی که با شماری از مسئولین ادارۀ دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا داشت، بتاریخ 9 فبروری سال جاری گفت: از اظهار نظرهایی که در این دیدارها شنیدم به خوبی دانسته می شود که آنان به تداوم اجرای توافق هسته ای با ایران کاملاً متعهد می باشند.» (منبع: روسیۀ امروز 10 فبروری 2017م)

در مورد تحریم های جدید امریکا برعلیه ایران باید گفت که دامنه ای آن هنوز کوچک است، اگرچه این تحریم ها هم زمان با اظهارات سران امریکا اعمال گردیده و نشان می دهد که امریکا نقش ایران را بررسی مجدد می کند، اما این بررسی بر اساس یک سیاست خاص صورت می گیرد؛ طوری که می خواهد موفقیت ها و ناکامی های آن را ارزیابی نموده و مطمئن شود که چگونه می توان از آن در راستای منافع بزرگ اقتصادی و سیاسی امریکا بهره برداری نمود. البته بررسی مجدد نقش ایران به ترامپ خلاصه نمی شود، بلکه هلاری کلنتن کاندیدای دموکرات نیز در جریان تبلیغات انتخاباتی اش خواستار این بررسی مجدد بود، چنان چه وی سیاست "اعتماد و عمل" که در قبال ایران جریان داشت را سیاست غلط توصیف نمود. از این اظهارات وی بر می آمد که سیاست خودش در قبال ایران مبتنی بر عدم اعتماد خواهد بود.

وی وعده نموده بود که در صورت هر گونه تخطی کوچکی از جانب ایران در قبال توافقات هسته ای به دست آمده، تحریم ها را مجدداً اعمال خواهد نمود، بلکه حتی گفته بود که ممکن است در صورت تخطی از توافقنامه، از نیروی نظامی نیز کار گرفته شود». (منبع: روز نامه شرق اوسط 22 مارچ 2016م)

این بدان معنی است که بررسی مجدد نقش ایران توسط ادارۀ ترامپ در اصل سیاست دولت امریکا بوده، اما چنان که قبلاً اشاره نمودیم، هدف از این بررسی قرار دادن نقش ایران در راستای خدمت به منافع بزرگ اقتصادی و سیاسی امریکا می باشد.

در پایان باید گفت: تأسف آور این است که امریکایی که به دلیل حاکمیت ارزش های فاسد و تمدن متعفن اش هر لحظه در داخل خود در حال فرسوده گی و از هم پاشی است، این امریکا در سرزمین های مسلمانان از شأن و شوکت بالای برخوردار بوده و با تکبر و غرور تمام در آن قدم می زند، و تأسف بار تر این که آنانی که خود شان را حکام مسلمانان می شمارند برای خدمت به منافع امریکا با یکدیگر به رقابت می پردازند. واقعاً درد آور است که سرزمین های مسلمانان میدانی باشد برای نقشه و پلان گذاری های کفار استعمارگر!

اما دلیل اصلی و شناخته شده این واقعیت تلخ را اگرچه قبلاً گفتیم، اینک یک بار دیگر تکرار می کنیم و آن این است که مسلمانان از نداشتن خلیفه و امامی رنج می برند که در صورت بودنش می تواند از شر استعمارگران به وی پناه ببرند. ابو هریره رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین روایت می کند:

«إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ، يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ، وَيُتَّقَى بِهِ»

(رواه مسلم)

امام به مانند سپر است که می توان از عقب آن مبارزه نمود و به آن پناه برد.

پس بر هر مسلمانی که الله و رسول اش را دوست دارد واجب است تا این مسأله را قضیه ای سرنوشت ساز خود قرار دهد. کار و تلاش جدی، دوامدار برخاسته از اخلاص به الله سبحانه وتعالی و صداقت با رسول اش در راستای برپایی خلافت راشده نماید تا باشد که بشارتی را که رسول بزرگوار اسلام وعده تحقق آن را پس از حاکمیت های جبری موجود داده، در صحنه عمل پیاده گردد. چنان چه رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیث صحیحی که احمد و طیالسی به نقل از حذیفه رضی الله عنه روایت نموده اند می فرماید:

«ُثمَّ تَكُونُ ملکاً جَبْرِيَّةً، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ»

به دنبال آن حکومت پادشاهی مستبدانه و جبری ظاهر می شود که آن هم به اندازه ی که الله مقدر فرموده عمر می کند. سپس به خواست الله از میان برداشته شده و خلافت به منهج و اساس نبوت دوباره باز خواهد گشت.

اینجاست که مسلمانان عزت از دست رفته شان را مجدداً به دست آورده و کفار استعمارگر با ذلت و خواری تمام از سرزمین های مسلمانان بیرون رفته و به سرزمین خود شان باز خواهند گشت، البته اگر برای شان سرزمینی باقی بماند.

﴿وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾

[آل عمران: 140]

و ما این روز ها را در میان مردم می گردانیم تا  افرادی را که ایمان آورده اند بدانیم و  از میان شما شاهدانی بگیریم، چون الله ظالمان را دوست نمی دارد.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

ما از حزب می خواهیم که توجه اش را به مشکلات مسلمانان در افریقا، مانند مشکلات سایر مسلمانان معطوف نماید. چنان چه به محض وقوع یک رویداد سیاسی در جهان حزب هر چه زودتر موقف اش را در یک و یا دو روز ابراز می نماید؛ لیکن در مورد گامبیا تا هنوز که دو ماه سپری شده موقف اش را ابراز نکرده است. بنابر این ما خواهان وضاحت آن چه در آن جا واقع گردیده است، هستیم. برعلاوه چرا کشورهای غربِ افریقا حمایت زیاد از ادما بارو رئیس جمهور جدید گامبیا، می کنند؟ چرا فشار زیاد بر رئیس جمهور پیشین آن کشور آورده اند تا از سمت اش استعفا نماید؟ آیا اوضاع سیاسی این کشور به بیرون شدن از عضویت محکمه جنایات بین المللی(ICC) یا تغییر نام جمهوری گامبیا به جمهوری اسلامی گامبیا ارتباطی دارد؟

چون رئیس جمهور جدید در کنفرانس مطبوعاتی اش به تاریخ ۲۸ جنوری ۲۰۱۷م، در بانجول پایتخت آن کشور گفته است که بر وعده خود باقی خواهد ماند و تصمیمی را که رئیس جمهور اسبق کشور یحیی جامع درباره بیرون رفتن از محکمه جنایات بین المللی گرفته بود از بین خواهد برد. او هم چنان واضح ساخت که نام قبلی کشورش "جمهوری اسلامی گامبیا" را به جمهوری گامبیا در چهار چوب قانون اساسی آن کشور، تغییر خواهد داد. (منبع: خبر گزاری الجزیره ۲۹ جنوری ۲۰۱۷م)

پاسخ:

حزب التحریر یک حزب سیاسی است که ایدیولوژی آن را اسلام تشکیل می دهد و تمام قضایای مسلمانان نگران بوده و نشریات اش به اساس اولویت ها است. پس اگر در مورد یک قضیه نظرش را ابراز کند و قضیه دیگر را به تعویق اندازد، بدین معنا نیست که به قضیه به تعویق انداخته شده علاقه مندی ندارد و من امیدوار استم تا این موضوع را روشن کرده باشم. خط و سیر حزب التحریر را فکره اش تعیین می کند و طریقه اش آشکار به ما بیان می کند که یاری الله سبحانه وتعالی با ما است. اکنون به پرسش شما پاسخ خواهم داد و از الله سبحانه وتعالی استدعا می نمایم که پیروزی را نصیب ما و شما بگرداند.

پاسخ شما ضرورت بر مرور واقعیت سیاسی گامبیا از زمان ظهور اسلام و منازعات بین المللی در اطراف آن دارد که قرار ذیل بیان می شود:

  1. گامبیا یک کشور اسلامی است  و ۹۵ درصد نفوس این کشور را که تخمیناً به ۲ میلیون نفر می رسد، مسلمان تشکیل می دهد. در قبل این کشور از جمله مستعمرات انگلیس بود که در سال ۱۹۶۵م، به آزادی رسید و به کشورهای مشترک المنافع انگلیس پیوست. دودا جوارا به حیث صدراعظم این کشور زیر نظام سلطنتی انگلیس که از ملکه پیروی می کرد، تعیین گردید؛ بعداً در سال ۱۹۷۰م، نظام جمهوری را اعلام و نخستین رئیس جمهور گامبیا گردید. این اتفاق در وسط سال های حمله ی امریکا بر کشورهای افریقایی بود که سبب شد این کشورها به استعمار اروپایی، به خصوص کشورهای سلطنتی وابسته گی بیشتر پیدا نمایند. چنان چه انگلیس بخاطر پیش دستی از حمله امریکا بر لیبیا دست به اقدام مشابهی در آن کشور سلطنتی زد و با استفاده از قذافی که در سن ۲۶ سالگی شهرت زیاد نداشت، با کودتای بدون خون ریزی پادشاه را کنار گذاشت و نظام جمهوری را اعلام کرد. بنابر این انگلیس از تغییراتی که در رژیم آن کشور وارد می گردید، نگرانی نداشت و همواره مواظب نفوذ و استعمار خود در همه جا بود.
  2. زمانی که گامبیا زیر فشار حملات فزاینده ی امریکا در دهه ی اخیر قرار داشت، انگلیس مامور نظامی مجهول الهویتی خود را بنام یحی جامع که ۲۹ سال سن داشت وارد صحنه کرد و از وی خواست تا کودتای بدون خون ریزی را بتاریخ ۲۲ جولای ۱۹۹۴م، جهت سرنگونی دودا جوارا رئیس جمهور این کشور که برای ۳۰ سال حکومت کرد، انجام دهد تا بتواند از این طریق نفوذ خود را در آن جا تأمین کند. در عصر قذافی، ارتش گامبیا توسط آرتش لیبیا آموزش داده می شد تا انگلیس بتواند مزدوران خود را در افریقا حفاظت کند. قذافی با شعارهای آزادی خواهی مطلق که آمیخته ی از احساسات اسلامی و عربیزم علیه استعمار بود، در حالی شروع بکار کرد که خودش تطبیق کننده ای پلان انگلیس و از اسلام بدور بود.

یحیی جامع زمانی در سال ۲۰۱۳م خارج شدن گامبیا را از اتحادیه کشورهای مشترک المنافع انگلیس اعلام کرد، در حقیقت نوع از تسلط استعمار جدید و تطبیق پلان کشورهای غربی در جهت به استعمار کشیدن کشورهای رو به انکشاف در این قاره بود. وی زبان رسمی کشورش را که انگلیسی بود به زبان عربی مبدل ساخت و گفت که در مدت ۳۰۰ سال انگلیس ها تنها به ما این را آموخته اند که "خداوند ملکه را چطور حفظ کند".

او گامبیا را در سال ۲۰۱۵م، کشور اسلامی اعلام کرد و بتاریخ ۱۱ دسمبر همین شال از طریق تلویزیون گفت: «به اساس ارزش های دین مبین اسلام من گامبیا را حکومت اسلامی اعلام می کنم، زیرا اکثریت نفوس این کشور را مسلمانان تشکیل می دهد. وی در ادامه گفت:«گامبیا دیگر نمی تواند با استعمار میراثی و قانون اساسی را که به اساس سیکولاریزم توسط انگلیس های استعمارگر ساخته شده بود ادامه دهد. انگلیس سال ها این کشور را در استعمار و کنترول خود داشت و من امروز آن را به جمهوری اسلامی گامبیا تبدیل می کنم.»

این تغییر فقط در نام رسمی این کشور بود، نه آن چه اسلام تقاضای تطبیق آن را در چوکات یک دولت اسلامی دارد. چون این کشور به مانند کشور مریتانیا در همسایگی اش است که به نام کشور جمهوری مریتانیا یاد می شود و از اسلام پیروی نمی کند، بلکه تبعیت از قانون کشورهای غربی می نماید.

تلاش های یحیی جامع برای کسب شهرت و تقویت نقش خودش در این کشور می باشد و به همین دلیل در صف منتقدین امریکا قرار گرفته بود. چون مردم با شامل نکردن اطفال شان در مکاتب انگلیسی زبان به اثبات رسانیده بودند که به اسلام علاقه دارند و شامل شدن جوانان را در این مکاتب، به مثابه تسلیم شدن به استعمارگران می دانستند. مردم به صراحت خواستار تدریس به زبان عربی و نصاب تعلیمی اسلام بودند. با وجود این همه، نفوذ انگلیس دست نخورده باقی ماند و توسط نماینده های خویش به طور مستقیم و غیر مستقیم اوضاع را کنترول کرد. برای انگلیس اضافه شدن نام اسلام در پهلوی جمهوریت، هیچ فرقی نمی کند، چون در حاکمیت اندک ترین تاثیری ندارد و یک نام بدون معناست که مزدور خود را زیر فشارهای امریکا، مشهور می کند.

  1. بتاریخ ۳۰ دسمبر ۲۰۱۴م، علیه یحی جامع که بیرون از کشور بود، کودتا صورت گرفت و قصر ریاست جمهوری زیر حملات سنگین مخالفان قرار گرفت که در عقب این کودتا امریکا قرار داشت. چون طراح اصلی این حمله چینو نجی تاجر ساکن ایالت تکزاس امریکا بود که همراه با سه تن دیگر در پیوند به این قضیه از طرف دولت امریکا گرفتار شدند. بعد از کودتای ناکام، آن ها به اشد مجازات محکوم شدند و چینو نجی برای یک سال محکوم به حبس گردید! اندریو لجر رئیس دادگاه عالی تکزاس در رابطه چنین گفت: «چهار تن از قوانین حفاظتی اتباع امریکا و سیاست خارجی کشور ما تخطی کرده اند.» (منبع: رویتر ۱۳ می ۲۰۱۷م).

بنابر این امریکا با محکومیت امریکاییان گامبیایی الاصل تلاش کرد تا این حقیقت را پنهان کند و چنان وانمود کرد که از کودتا خبری ندارند؛ اما اگر کودتا کامیاب می شد از آن حمایت می کرد. امریکا برای پنهان کاری بیشتر بازی نمایشی را بخاطر تعقیب عدلی این افراد با مجازات اندک به راه انداخت.

  1. پس حمله امریکا بر نفوذ انگلیس و دیگر کشورهای اروپایی در غرب افریقا به مانند جاهای دیگر ادامه دارد. امریکا از یحی جامع رئیس جمهور گامبیا خواست تا از نفوذ انگلیس در این کشور جلوگیری کرده و برای او کار کند. اما پس از پذیرفته نشدن این خواست، امریکا توسط مزدوران خویش به حملات دست زد و این حملات حدی شدت گرفت که اروپا آماده شد تا امریکا را متوقف سازد و سپس اتحادیه اروپا بصورت موقت کمک های بشر دوستانه خود را به بهانه رعایت نشدن حقوق بشر در گامبیا به تعلیق در آورد. انگلیس همواره با استفاده از شیوه های دموکراتیک درکشور های تحت نفوذش نماینده های خود را تعویض می کند تا به امریکا مهلت ندهد که برخلاف تصامیم اش سر بلند کند. در واقع این شیوه ی است که کشورهای غربی برای جلوگیری از نفوذ یکدیگر و یا به بهانه مداخله از آن استفاده می کنند. به همین دلیل ضرورت به قانون اساسی در گامبیا نبود که هر پنج سال انتخابات صورت گیرد و دودا جوارا و حزب وی مثل همیشه پیروز شود؛ چون حزب حرکت مردمی سیاست گامبیا را در کنترول داشت، ولی فضای سیاسی بصورت کامل در دست انگلیس بود.

از این رو یحیی جامع برای همیش در طی ۲۲ سال گذشته پیروزی خود را در انتخابات اعلام می کرد؛ اما در انتخابات سال ۲۰۱۶م، رقیب وی ادما بارو پیروز گردید. ادما سر تا پا وفادار انگلیس است و قبلاً در انگلستان بحیث محافظ در یک گدام کار می کرد و در سال ۲۰۰۶م، به کشورش گامبیا برگشت و تجارت خرید و فروش املاک را شروع کرد که تا هنوز هم ادامه دارد.

  1. یحیی جامع اعلام کرد که مردم گامبیا به کسی دیگری رأی داده تا کشور را رهبری کند. او اشاره به رقیب خود کرد و گفت: «شما رئیس جمهور کشور هستید و من پیروزی شما را خواهانم؛ اما از زمانی که شمارش مجموعی آرا اعلام گردید و تفاوتی که میان آرای رقبای انتخاباتی از ۶۰ درصد به ۲۰ درصد نزول کرد و هیچ یک از رقبا نتوانست اکثریت آراء را از خود کنند گفت: ما می خواهیم که در عقب صندوق انتخابات مراجعه کرده و اطمینان حاصل نماییم که رای هر فرد این کشور بدون غرض، مستقل و بی طرفانه شمارش شده و برای نفوذ هیچ کشوری استفاده نمی شود.» موافقت طوری بود که وی پست ریاست جمهوری را به نماینده ی جدید واگذار کند، اما وی فکر کرد که می تواند انگلیس را وادار کند تا او را برای سال های متمادی ابقا کند.

پس اروپایی ها و بطور خاص انگلیس، احساس کرد که دیگر نمی تواند او را حفظ کند؛ چون زمانی مارک تونر سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده امریکا بتاریخ ۱۰ دسمبر ۲۰۱۶م، نتایج انتخابات ریاست جمهوری گامبیا را تقبیح کرد و گفت: «موقف جامع، زشت و مردم گامبیا بر وی اعتماد ندارد و او تخطی از قانون کرده است. زیرا این عمل او یک کوشش رسوا آمیز است و اعتماد مردم گامبیا را در پروسه انتخابات جریحه دار ساخته است. هدف جامع اینست که غیر قانونی در موقف خود باقی بماند و این امری است که اجازه ی مداخله در امور گامبیا را به ما می دهد.»

انگلیس بر سر قدرت ماندن وی را رد کرد و این معضله را از طریق کشورهای غرب افریقا که رژیم های دست نشانده ی اروپایی ها-بویژه برای انگلیس و فرانسه که از نفوذ خاصی برخوردار هستند- حل و فصل نماید. بدین ملحوظ سنیگال عضو غیر دایمی شورای امنیت، طرح خود را بتاریخ ۱۹ جنوری ۲۰۱۷م، به شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد مداخله به گامبیا با حمایت انگلیس و فرانسه که اعضای دایمی این شورا هستند، تسلیم کرد.

  1. شورای امنیت این طرح را به مجموع آرا بتاریخ ۱۹ جنوری ۲۰۱۷م، تایید کرد. شورای امنیت سازمان ملل متحد حمایت کامل و تعهد خود را به گروهی از کشورهای غرب افریقا برای متیقن ساختن خواست های مردم گامبیا برای نخستین بار از طریق اسلوب های سیاسی اظهار داشت. بدین معنی که اگر دیگر طریقه ها ناکام شد، برای حل آن مداخله نظامی را روی میز دارند. به یحیی جامع از طریق کشورهای غرب افریقا الی ۲۰ جنوری ۲۰۱۷م، اجازه داده شد تا استعفا داده و کشورش را ترک کند. رهبران کشورهای غرب افریقا به بانجول مرکز گامبیا رسیدند و به یحیی جامع فرصت نهایی را دادند تا قبل از آن که توسط قوت های نظامی حاضر در مرکز برکنار شود، قدرت را صلح آمیز تسلیم دهد. بتاریخ ۲۰ جنوری ۲۰۱۷م، رئیس ستاد ارتش گامبیا اعلام کرد که آدم بارو را رهبر خوبی برای گامبیا انتخاب نموده و علیه قوت های منطقوی که برکناری یحیی جامع را دارند، نخواهد جنگید. این اعلام جامع را وادار ساخت تا از سِمت اش بتاریخ ۲۱ جنوری ۲۰۱۷م، برکنار شود؛ زیرا وی دیگر قوت نظامی نداشت که در داخل و خارج از وی دفاع کند.

بعداً سازمان ملل، کشورهای غرب افریقا و کمیته اقتصادی این کشورها اعلام کردند که عملیات نظامی را در گامبیا برای مطمئن ساختن از حقوق یحیی جامع و بازگشت وی به کشورش بعد از برکناری و ترک کشور توقف داده اند. بتاریخ ۲۴ جنوری ۲۰۱۷م، اگایی انزی سخنگوی حکومت اکوادور، اعلام کرد که: «پناه سیاسی را به یحیی جامع می دهد تا آن که از برخورد نظامی جلوگیری کند.» پس بحران سیاسی در گامبیا طی ۶ هفته خاتمه یافت و پرده بر حکومت ۲۲ ساله ی یحیی جامع انداخت و کسی بجای آن آمد که بتواند نفوذ کشورهای اروپایی را در آن جا تامین کند.

  1. در نتیجه می توان گفت که وضعیت سیاسی گامبیا به خروج یحیی جامع از محکمه ی جرایم بین المللی ارتباط ندارد؛ بلکه کشورهای دیگری به شمول امریکا نیز هستند که شامل محکمه ی بین المللی نمی باشند و نه هم به دلیل این که یحیی جامع کلمه ی اسلام را رسماً در نام کشورش اضافه کرده است. کشورهای زیادی با پسوند کلمه ی اسلام وجود دارد؛ زیرا غرب از اضافه کردن کلمه ی اسلام هراسی ندارد؛ ولی هراس اصلی آن ها از تطبیق اسلام توسط دولت اسلامی در یک کشور اسلامی است؛ چون آن ها تنها از کلمه ی اسلام ترس ندارند؛ ولی تغییراتی که واقع گردیده است، ناشی از رقابت های بین المللی امریکا و کشورهای اروپایی در مستعمرات افریقا است تا با مساعد شدن فرصتی هر کدام آن، کشوری را تصرف نماید. پس کاملاً روشن گردید که گامبیا زیر سلطه ی یحیی جامع را به بهانه ی تخطی از حقوق بشر تصرف کردند. بنابر این اروپا و انگلستان تصمیم گرفتند که غلام شان را برای نگهداشتن نفوذ خود برای مدت زیادی در گامبیا تبدیل کنند و راه را در مقابل امریکا قطع کنند.

مردم گامبیا بمانند دیگر مسلمانان جهان مشتاق حاکمیت اسلام و در انتظار از بین بردن استعمار و حکومت های کفری اند و این مسئولیت هر مسلمان است که دعوت را به طریقه پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب اش که الله سبحانه وتعالی از آن ها راضی باشد، حمل کنند؛ خلافت اسلامی را تأسیس کنند و هر کسی که تحت حاکمیت خلافت زنده گی می کند و یا می میرد آگاه باشد.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

[سوره الروم:4-5]

آری! خوشحال می شوند از ياری الله سبحانه وتعالی، الله هر كسی را كه بخواهد ياری می دهد و او بس چيره(بر دشمنان خود) و بسيار مهربان(در حق دوستان خويش) است.‏

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

به عبدالجمیل قامع

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

در افغانستان قرارداد و معامله ای رایج است که ما صحت و سقم آن را نمی دانیم. این قرارداد به گونه ای است که شخص فقیر گوساله یک ساله و یا ده ماهه را برای یک و یا دو سال می چراند و پرورش می دهد. اگر گوساله مؤنث بود و باردار شد و چوچه به دنیا آورد؛ شخص فقیر، شیر گاو و چوچه اش را به عنوان مزد دریافت می کند و گاو را به صاحبش تسلیم می دهد. و یا هم بعضی اوقات قبل از به دنیا آمدن چوچۀ گاو، گاو را می فروشند و پولش را دو تقسیم می کنند؛ اما اگر گوساله مذکر باشد آن را می فروشند و پولش را بین صاحب گوساله و پرورش دهنده آن تقسیم می کنند. هم چنان گونه دیگر این قرارداد چنین است که گوساله نگه داشته شده را می فروشند و منفعت آن را دو تقسیم می کنند. صورت اولی قرارداد را دوینی و صورت دومی را نصفه گی می گویند. پس حکم این قراردادها چگونه است؟ الله متعال شما را جزای خیر دهد!

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله و برکاته!

یکی از شرایط اجاره در اسلام معلوم بودن اجره و مزد کار است که نباید مجهول باشد. این مسئله در "کتاب نظام اقتصادی اسلام" در بخش اجره و مزد کار، صفحه 91 چنین ذکر شده است: «شرط مال اجاره این است که معلوم باشد یا دیده شود و یا به وصفی توصیف شود که مجهول بودن آن را دور سازد، چون رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد فرموده است:

«إذا استأجر أحدکم أجیرا فلیعلمه أجره»

[ رواه دار القطنی عن ابن مسعود]

هنگامی یکی از شما کارگری را استخدام کرد، مزد کارش را معلوم کند.

مزد اجاره جایز است که پول باشد و یا بدیل آن. بدیل خواه مال باشد و یا منفعت و یا هر شی که به آن قیمت و بها تعیین شود. پس به همین دلیل جایز است بدیل تعیین گردد، اما به شرط که مقدار آن معلوم باشد و در غیر آن قرارداد و معامله درست نیست. بطور مثال: اگر به دروگر بخش نامعلوم کشتزار اجاره داده شود، به دلیل مجهول بودن مزد قرارداد درست نیست، اما اگر به یک حصه ای معلوم که 20 درصد کشتزار است اجاره داده شود، قرارداد درست است. هم چنان جایز است که به جای پول، مزد کارگر خوراک و پوشاک تعیین شود، و یا هم برعلاوه خوراک و پوشاک، معاش نیز برای او تعیین گردد؛ چون این کار در شیر دهی زنان برای اطفال نظر به این فرموده الله سبحانه وتعالی جایز است:

﴿ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ

[بقره: 233]

خوراک و پوشاک مادران شیر ده به گونه نیکو بر عهده پدر و صاحب فرزند است.

پس اگر در برابر شیر دهی تعیین نفقه و البسه جایز است، در سایر معاملات هم جایز می باشد؛ زیرا همه اجاره است و شیر دهی هم یک نوع از اجاره محسوب می شود.

نتیجه این است که معلوم نمودن مزد هنگام بستن قرارداد لازم است تا اگر کارگر از کار استعفا بدهد منازعه به میان نیاید، زیرا اصل در معاملات و قراردادها این است که جنجال و منازعات در بین مردم به وجود نیاید و به همین دلیل مزد باید معلوم باشد. چنان چه در مورد رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده:  

«إذا استأجر أحدکم أجیرا فلیعلمه أجره»

(رواه دارالقطنی عن ابن مسعود)

هنگامی یکی از شما کارگری را استخدام کرد، مزد کارش را معلوم کند.

هم چنان احمد از ابی سعید روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم از گرفتن کارگر قبل از تعیین مزدش منع فرموده است؛ مگر این که مزد آن کار معلوم باشد و اجاره برگذار شود و هنگام اختلاف در مقدار مزد به اجره مثل همان کار رجوع  گردد... این موضوع بطور کامل در "کتاب نظام اقتصادی اسلام" بخش اجاره موجود است، در صورت ضرورت می توانید به آن مراجعه فرماید.

از لابلای این موضوع درک من از پرسش شما قرار ذیل است:

شخص فقیر گوساله یک ساله و یا ده ماهه را برای یک یا دو سال پرورش می دهد اجره و مزد او چگونه است؟ اگر گوساله گرفته شده مونث باشد و آن را پرورش داد تا گاو شد در این صورت چهار حالت ذیل قابل ذکر است:

1-      اگر در جریان پرورش این گاو چوچه به دنیا آورد، مزد آن شخص فقیر همان گوساله نوزاد و شیر گاو است. سپس گاو را به مالک اش تسلیم می دهد.

2-      یا گاو را قبل از تولد چوچه اش می فروشند، نصف قیمت گاو را بدیل مدت پرورش گوساله به شخص فقیر می دهند.

3-      اگر گوساله ای را که شخص فقیر برای پرورش و چراندن گرفته بود مذکر باشد، بعد از یک سال یا دوسال پرورش آن گاو را می فروشند و پول آن را دو تقسیم می کنند.

4-      شخص فقیر گاو را نگهداری می کند و بعد از فروش منفعت بین صاحب گاو و شخص فقیر تقسیم می شود.

اگر پرسش شما چیزی باشد که در فوق ذکر کردم، حکم شرعی آن موقوف به معلوم بودن مزد و مدت پرورش است که قرار ذیل بیان می گردد:

  • در حالت اول؛ به دلیلی که مزد نامعلوم است معامله و قرارداد جایز نمی باشد، چون مزد چیزی است که گاو مونث به دنیا بیاورد و این یک امر مبهم است.
  • قرارداد در حالت دوم جایز است؛ زیرا مزد معلوم می باشد که نصف قیمت گاو در صورت فروش آن است و جانبین بر این مسئله توافق کرده اند.
  • معامله در حالت سوم هم جایز است، چون مزد شخص فقیر نصف قیمت گوساله درصورت فروش آن است که جانبین قبلاً توافق کرده اند.
  • در حالت چهارم؛ تعیین منافع که دو تقسیم می شود باید واضح و معلوم باشد، چون مزد برای جواز قرارداد لازم است و اگر معلوم نباشد جایز نیست.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته! 

شیخ بزرگوار، الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر دهد. آیا قواعد شرعی در استفاده از آب دریا ها و جوی های که از منبع تا انجام چه در قلمرو دولت خلافت باشد و یا هم در ساحه دولت های دیگر، وجود دارد؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

در نظام اسلام برای هر مشکلی چه موجود و چه پیش بینی شده که احتمالاً در آینده اتفاق افتد، راه حل هایی دقیق وجود دارد، چون الله سبحانه وتعالی این دین را تکمیل نموده و در مورد فرموده است:

﴿ اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا

[مائده: 3]

امروز (احكام) دين شما را برای تان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان دین الله پسند برای شما برگزيدم.

بناءً الله سبحانه وتعالی برای ما در نظر گرفتن شریعت را در مسایل خورد و بزرگ واجب ساخته است. چنان چه فرموده:

﴿ وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾ 

[مائده: 49]

در ميان آنان طبق چيزي حكم كن كه الله متعال بر تو نازل كرده است، و از اميال و آرزوهاي ايشان پيروي مكن، و از آنان برحذر باش كه (با كذب و حق پوشي) تو را از برخي چيزهایي كه الله سبحانه وتعالی بر تو نازل كرده به دور و منحرف نكنند.

در آیت فوق کلمه "ما" از صیغه های عموم است. پس الله سبحانه وتعالی حکم به اسلام را در تمام امور بدون تجزیه و استثناء نظر به این فرموده ای خویش واجب ساخته است:

﴿ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ

[مائده: 49]

و از آنان برحذر باش! مبادا تو را در بخشى از آن الله سبحانه وتعالی بر تو نازل كرده به فتنه اندازند.

تمام مشکلات که در دنیا برای انسان پدید می آید، الله عزیز و حکیم راه حل آن را در نظام اسلام ذریعه استنباط از نصوص طبق قواعد و اصول شرعی بیان داشته است. زیرا الله سبحانه وتعالی ما را خلق کرده و تمام اموری را که به مصلحت ما است بیان فرموده است. پس او سبحانه وتعالی لطیف و خبیر است؛ چنان که فرموده:

﴿ أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ

[ملك: 14]

‏آيا كسى كه آفريده است نمى‏داند با اين كه او خود باريك بين و آگاه هست.

بدین اساس گفته می توانیم که بلی، در دولت خلافت قواعد شرعی برای استفاده از دریا ها و جوی ها وجود دارد. فرق نمی کند که در قلمرو دولت خلافت باشد یا در میان دولت خلافت و دولت های دیگر. باید متذکر شد که تمام قواعد شرعی مربوط به دریا ها، ان شاء الله هنگام قیام دولت خلافت بطور عملی اجرا خواهد شد و اما اینک بعضی قواعد را در مورد مختصراً بیان می کنیم:

1-      دریا های بزرگ ملکیت عامه بوده و آن تحت یکی از انواع دوگانه ملکیت های عامه درج شده است، و به جماعت مسلمین مرتبط است. طوری که حدیث شریف به این امر دلالت دارد:

«الْمُسْلِمُونَ شُرَكَاءُ فِي ثَلَاثٍ: فِي الْكَلَإِ، وَالْمَاءِ، وَالنَّارِ»

(رواه أبوداود)

«مسلمانان در سه چیز شریک اند: چراگاه، آب و آتش.»

در مورد چشمه های طبیعی هم نظر به حدیث ذیل حکم شده که از اختصاص به ملکیت و حراست افراد خارج است:

«مِنَى مُنَاخُ مَنْ سَبَقَ»

(رواه ترمذي)

«منا جایگاه کسی است که سبقت نموده.»

و تفصیل این موضوع در کتاب اموال در دولت خلافت و نظام اقتصادي اسلام موجود است که می توانید به آن مراجعه نمائید.

2-   بدون شک این موضوع از زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم تا عصر ما نزد مسلمانان واضح و روشن است که دریا ها و رودخانه های بزرگ؛ مانند: دجله، فرات و نیل ملکیت عامه بوده و هیچ وقت به ملکیت فردی اختصاص نیافته است. از طرف دیگر دولت به مردم اجازه می دهد تا از دریا های بزرگ جهت آشامیدن، ضرورت منزل، سیراب کردن چهارپایان که به "شفه" موسوم است، آبیاری زمین های زراعتی که به "شرب" مسمی است، استفاده در سفر و انتقال آن به جاهای دیگر... بهره برداری نمایند. این همه علاوه بر آن است که پاک کاری دریا ها و نظافت آن ها که به "کری الانهار" یاد می شد، در نظر گرفته شود تا مردم از آن ها استفاده کرده بتوانند. باید متذکر شد که تمام این موضوعات درکتب تاریخ و فقه اسلامی بطور واضح بیان شده است. این جا برای شما بعضی از نصوص فقهی که اهتمام مسلمین به موضوع دریا های بزرگ و تسهیل استفاده از آن ها را بیان می کند ذکر می نمایم:

  • در کتاب تحفة الفقهاء تأليف سمرقندی "متوفی 540 هـ" آمده: «دریا های بزرگ مانند: فرات، دجله، جیحون وغیره حق شخصی هیچ کسی بطور خاص نیست، بلکه حق عام مردم است و برای هر کسی جایز است که از آن زمین خود را آبیاری کند، بالای آن آسیاب و یا وسایل آب کشی و امثال آن را نصب کند. این در صورتی است که در آن افزایش نباشد و اگر افزایش بود منع کرده می شود؛ چون دریا های بزرگ را سلطان به مصرف بیت المال پاک کاری و تنظیم "کِرَی" می کند. منفعت این دریا ها به عام مردم می رسد و به همین گونه خسارت آن هم به بیت المال راجع می شود...»
  • در کتاب الموسوعة الفقهية الكويتية ذکر شده: «کری؛ به معنی اخراج خاک نمناک از زمین یا تحت نهر و دریا و حفر و پاک سازی آن است که هزینه و تمام ضروریات آن از بیت المال مسلمین پرداخت می شود، زیرا آن برای مصلحت عامه است. اگر در بیت المال چیزی نبود، حاکم بالای مردم به طور اجباری به اصلاح دریا می پردازد، چون این امر برای دفع ضرر و مصلحت عامه است... »

حفر و پاک سازی "کری" دریا های عامه، مانند: نیل، دجله و فرات بالای سلطان و از مصرف بیت المال مسلمین می باشد، زیرا منفعت کری برای عامه مسلمین است.

بنابر حدیثی که ترمذی از عایشه رضی الله عنها روایت نموده رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

« الْخَرَاجُ بِالضَّمَانِ... »

«استفاده از مال فروخته شده در برابر ضمانت و حفاظت خريدار قرار مي گيرد.»

اگر ترس غرق شدن مردم در این دریا ها باشد، بالای سلطان لازم است که آبگیر آن را از بیت المال اصلاح نماید.

  • در كتاب الحكام في شرح مجلة الأحكام آمده: «در ماده (1238) شرح مجلة الأحكام گفته: دریا های عامه، مثل: نیل، فرات، طونه و طونجه در ملکیت کسی نیست؛ زیرا در ملکیت هیچ شخصی نبوده و ملک جماعت است و استفاده از آن ها به شرطی مباح است که به عام مردم ضرر نرسد. به همین ترتیب استفاده از بحر نیز مباح است و هرکس حق دارد از آن استفاده کند. در ماده (1254) بیان شده که شخص اجازه دارد تا از دریا برای استفاده آبیاری زمین های زراعتی، تنظیم آسیاب و دیگر ضروریات خود جوی بکشد.

لیکن اگر استفاده شخص طوری بود که آب ضایع و به ضرر حقوق عامه تمام می شد، یا مسیر کشتی ها را منع می کرد، هرکس حق دارد که او را منع نماید و این مسئله در مورد دریا ها است. اما استفاده از بحر جواز دارد اگرچه مضر تمام شود، و به این مطلب قهستانی نیز تصریح نموده و در شرح ماده (1262و1264) نیز بحث می شود. هم چنان تمام مردم از این دریا های عامه حق شفه دارند، برابر است که به عام مردم ضرر برسد یا نه؛ دریا های عامه در ملکیت کسی نمی باشد و آن مانند: دریایی قطر، رود نیل در مصر، دریای فرات در عراق، دریای طونه که قسمتی از آن در رومانیا جاری است و دریایی جبل الطارق می باشد. تمام این دریا های بزرگ در ملکیت عامه شامل است، چون ملکیت حسب ماده (1249) با دست یافتن به شی حاصل می شود که دست یافتن به این دریا های بزرگ غیر ممکن است. بناً این دریا ها را کسی بصورت شخصی تصاحب کرده نمی تواند، زیرا به صورت طبیعی از ملکیت عامه محسوب می شود. به اساس ماده (1234) برای تمام مردم حق استفاده از این دریا ها ثابت است و به حسب ماده (1265) چنان چه در التنوير و رد المختار در اوايل شرب و در زيلعی در باب شرب اين مسئله ذکر شده... .

در ماده (1265) گفته شده: برای هر شخص جايز است که زمين خود را از دریا های عامه آبیاری کند. هم چنان شخص می تواند بخاطر آبیاری زمين، ايجاد آسياب و میسرهای جدید آب را به شرطی ایجاد نماید که عام مردم متضرر نشوند، لذا اگر آب پائين شود و به مردم ضرر برسد يا تمام آب دریا را قطع نمايد و يا هم مانع سير کشتی رانی شود، در اين صورت جایز نیست. برای هر شخص حق آبیاری زمين و حق شفه از دریا های عامه وجود دارد، بنابر اين اگر شخصی موات(زمين مخروبه) نزديک دریا را آبياری و آباد نمود، پس برای وی حق داده می شود که از همان دریا جوی ايجاد نمايد تا آب آن به زمين آباد کرده اش برود. چنان چه در شرح مجمع در باب شرب بيان شده است. و اين در صورتی است که مکانی که جوی را از آن جا باز می کند، ملک خودش باشد.

هر شخص حق دارد که از آب دریا بنوشد، وضو بگیرد، لباس بشويد يا اين که جوی آب را در قسمتی که ملک خودش بوده يا از زمين های موات جديد باشد، ايجاد نمايد. هم چنان اجازه دارد که برای آبیاری زمين هايش و ايجاد آسياب در دریا ها برعلاوه سه منفذ يا سوراخ، چهار يا پنج سوراخ دیگر اضافه نماید. چنان چه در فتاوی هندیه در باب دوم شرب ذکر شده است.

بدون شک شما می دانيد که مجلة الأحكام در دولت عثمانی تطبيق می شد و مورد اعتماد قرار داشت، تمام اين احکام دال بر اينست که در دولت خلافت برای استفاده از دریا های بزرگ قواعد درست و صحيح وجود دارد.

3-   هرگاه دریای بزرگ از منبع تا انجام در قلمرو دولت خلافت قرار داشت، در استفاده از آب آن و انتقال آب طبق احکام شرعی که ما بعضی از آن را اين جا ذکر نموديم، مشکلی وجود ندارد. اگر در بعضی ولايات دریای جاری باشد ضرری ندارد، چون تمام ولايات تحت سلطه و قلمرو دولت خلافت بوده و تقسيمات آن ضمن حدود جغرافیه وی معيين از ناحیه اداری است، و هرگاه ضرورت استفاده از دریا های بزرگ احساس شود طبق ترتيبات معيين بين ولايات مختلف شخص خليفه مسلمين تدابير درستی را جهت استفاده از آن اتخاذ می نمايد.

4-   هرگاه در تنظيم استفاده از آب دریای بزرگ ضرورت به مداخله دولت احساس شود، با فهم تفصيل جزئيات آن، دولت يک سلسله تشکيلات اداری را ايجاد خواهد نمود که طی آن امور آبياری و انتقال آب از يک جا به جای ديگر تنظيم شود. در حال حاضر که پيشرفت مادی و تکنالوژی به بالاترين درجه رسيده، دولت جهت تنظيم آب روها و رسانيدن آب به مزارع، خانه ها و امور حمل نقل(کشتی رانی) اقدامات لازم را بکار خواهد بست. هم چنان دولت برای استفاده از آب قواعد منظم اداری را ايجاد می کند که در نتيجه آن به بيت المال مسلمين نفع برسد.

5-   هرگاه قسمتی از دریای بزرگ در خارج از قلمرو دولت خلافت واقع شده باشد، در اين صورت دولت خلافت بنابر ضرورت و اقتضای امر، طبق احکام شرعی متعلق به ملکيت های عامه، با دولت ذی دخل توافقاتی را به امضا می رساند که طی آن استفاده از آب دریا بدون اخلال به مصالح مسلمين صورت گیرد. هرگاه از سوی دولت دیگر طوری مداخله شود که در قلمرو دولت خلافت مانع ورود آب از دریای بزرگ شود یا به نحوی که به مصلحت مسلمین نباشد، در این صورت دولت خلافت به یک سلسله اقدامات دیپلوماسی چه از لحاظ اقتصادی باشد و یا نظامی متوسل می شود، طوری که به هر نحو ممکن ضرری را که از دولت جانب مقابل به مسلمانان رسیده دفع نماید، حتی اگر این کار به کشمکش و جنگ علیه دولت متجاوز تمام شود.

6-   دولت های متعددی که در اطراف دریای بزرگ قرار دارند در گذشته ها هیچ نوع مزاحمتی در قسمت استفاده از آب نهر آن بر یکدیگر نداشتند، بلکه تمام آن ها بدون کدام مشکلی از آب آن استفاده می کردند. در خصوص استفاده از آب دریا های که میان دو دولت واقع شده هیچ مشکلی رونما نگردیده بود؛ اما دولت های غربی استعمارگر آب را وسیله ای برای استعمار و پذیرش سیاست های اقتصادی شان بر دولت های دیگر قرار داده اند.

7-   اصل این است که سرپرستی ملکیت عامه مربوط به دولت اسلامی باشد، نه دولت های دیگر. بنابر این دولت خلافت قواعدی را جهت استفاده از آب دریا ها با در نظر داشت حفظ حاکمیت خود همراه با دولت های مربوطه ایجاد می کند، و دولت خلافت می تواند که از آب دریا های فوق الذکر جهت اخذ برق یا فروش به دولت های دیگر و امثال آن استفاده کند. و منافع آن به بیت المال تحویل آمده تا به وجه احسن و طبق احکام شرعی مورد استفاده  قرار گیرد.

8-   حفاظت و سرپرستی امور بهره گیری از آب دریا های بزرگ، تقسیم و انتقال آب آن مبنی بر عدم خشکیدن و انقطاع مجراها یا ملّوث شدن آب و یا اضرار دیگری که متصور است، توسط تنظیماتی اجرا می شود که دولت آن ها را روی دست می گیرد. البته سیاست دولت خلافت در خصوص آب ها همزمان با حفظ مصادر آبی به وجه احسن به عدالت استوار می باشد و تمام این امور طبق سیاست های اقتصادی، محیط عامه که دولت آن را ترسیم نموده می باشد.

9-   برعلاوه آن چه گذشت، از این هم باید متذکر شویم که دولت خلافت پیرامون استفاده از ماهی و انواع شکارها و بدست آوردن ثروت از این طریق را طبق قواعد مشخص ترتیب و تنظیم می نماید.

امید است این پاسخ مختصر قناعت شما را تا جایی فراهم کرده باشد، و پاسخ کامل برای شما هنگام اقامه خلافت اسلامی ان شاء الله خواهد بود.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

سیستم اداری ما طوری هست که هرگاه جوان از جوانان حزب التحریر وفات کند از طریق همان ولایت مربوط خبر مرگش اعلان می شود. به همین ترتیب هرگاه عضو از اعضای اداری فعلی و یا قبلی امیر حزب وفات کند، شخص امیر حزب مرگش را اعلان می کند ... از آن جای که ابو محمد "صبری العاروری" در این دعوت صاف و نقی، صاحب قدر و منزلت خاصی بود، بناءً او را مستثنی قرار دادیم.

امیر حزب و اداره او مرگ این بزرگ مرد را اعلان می دارد که در بین دعوت گران علم بردار و مشهور بود. او در راه دعوت استوار، پابرجا، با همت و بی همتا بود و در مبارزه با ظالمان با استقامت و دارای عزم متین بود و هیچ گاهی عزم او ضعیف نمی شد و به جز از الله سبحانه وتعالی از هیچ کس دیگری نمی ترسید ... سپری نمودن سال های متمادی را در زندان ظالمان خود بیان گر این موضوع است. من شیخ را از جمله کسانی می دانم که الله سبحانه وتعالی آنها را چنین توصیف نموده است:

﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا﴾ [احزاب: 23]
در میان مؤمنان مردانی اند که صادقانه بر عهدی که با الله سبحانه وتعالی بسته اند پایبند اند. بعضی از آن ها پیمان خود را به آخر رسانیده [و در راه او شربت شهادت نوشیده اند] و بعضی دیگر در انتظار اند. آن ها هر گز تغییر و تبدیلی در  عهد و پیمان خود نمی آورند.

خواست الله سبحانه وتعالی چنین بود که چندین سال را جدا از هم دیگر باشیم، در حالی که نزدیک ترین نزدیک ها بودیم. من زمانی که از منطقه الخلیل بنا بر حکم وظیفه عازم عمان شدم و در آن جا در وزارت کار و امور اجتماعی منحیث انجنیر به کار آغاز کردم. مسئولین دعوت در الخلیل، آدرسی را که برای از سر گیری امور دعوت برایم داده بودند، آدرس همین مرد قوی و پرهیزگار بود. دیدار ما در آن جا تا زمان زیادی ادامه داشت؛ اما با تأسف که از آن زمان تا حال از هم دیگر جدا بودیم! چنان چه قبلاً ذکر کردم از سال های زیادی بدینسو از هم جدا و دور بودیم و یک دیگر را ملاقات نکرده بودیم، نه حضوری و نه هم در فضای مجازی، مگر به صورت تصادفی و اتفاقی؛ تا این که روز قبل از فوت وی(رحمه الله) با خبر شدم!

تقریباً چهار ماه قبل، در فیس بوک چشمم به پیامی خورد که از برادر مان الطیب بود که چنین نوشته بود:

«السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

این پیام از پدرم شیخ صبری العاروری به شیخ مان ابو یاسین ارسال است.

السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته!

برادر عزیزم ابو یاسین ... الله سبحانه وتعالی طاعات شما را مورد قبول خویش قرار دهد و همیشه صحت مند، سلامت، در امان و آرامش خاطر باشید... برادرم شب و روز از الله سبحانه وتعالی توفیق، حفاظت، امانت و استواری در امور دعوت را برایت خوانم... هر جا که بروید و هر جا که باشید، الله با شما باشد. الله شما را حفظ کند و ما را با شما زود تر در دار الاسلام جمع کند ... . برادر شما ابو محمد صبری ...سپتمر  2016م تمام.»

پیام نیک از برادر عزیزم بود و پاسخ آن را از صفحه فیس بوک شخصی ام برایش فرستادم که قرار ذیل بود:

«به پسر برادر و دوست عزیزم شیخ ما ابو محمد صبری العاروری ....

السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته!                            

 الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر دهد که من را با دوست گرانقدر و شیخ عزیز ما ابو محمد ارتباط دادید و یاد آن شخصیت نیکو را که یکی از بزرگان ماست زنده ساختید. شخصیتی که در مقابل سختی ها سرخم نکرد، به رغم این که در زنده گی با سختی ها و مصائب زیادی مقابل شد؛ اما ثابت و پایدار بود، حتی در حالت مریضی قوی و در صحتمندی قوی ترین بود.

مابسیار دوست داریم که با او تحت سایه بیرق اسلام، بیرق رسول الله صلی الله علیه وسلم دیدار کنیم و یکجا باشیم و با یکدیگر یادی از ایام گذشته از همان دوکان ابو محمد کنیم. چنان چه آن دوکان برای جوانان منبع نور و هدایت بود که از گوشه و کنار آن سرزمین می آمدند. به یادم هست که همان دیدار نیک من و شیخ را یک جا نمود و او به من همکاری می کرد، الله سبحانه وتعالی او را برکت دهد. از الله سبحانه وتعالی می خواهم که تلاش ها و زحماتی که او در حمل دعوت متحمل شده و تا حال که مریض هم است متحمل می شود در میزان نیکی هایش بیفزاید. و اجر و ثواب نیکی هایش را در روزی نصیبش فرماید که مال و فرزند هیچ سودی نمی رساند، مگر کسی که با قلب سلیم به پیش گاه الله قرار گیرد!

در پایان از الله متعال می خواهم که اگر در قضای ما دیدار در دنیا نباشد، در آخرت ما را در دور و طرف رسول الله صلی الله علیه وسلم و یارانش در جایگاه صدق، نزد خداوند مالک و مقتدر یک جا نماید!

ای بار الها! دعای ما را اجابت کن، زیرا شما ذات شنوا و اجابت کننده دعا هستید!

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

17محرم 1437هـ.ق – 18 اکتوبر 2016م برادر تان عطاء ابن خلیل ابو رشته، تمام.»

سبحان الله! ... دوست داشتم که در دنیا زیر بیرق خلافت دیدار داشته باشیم، اما ذات قادر و توانا چیز دیگر خواست. از الله متعال می خواهم که دعایم را که در پیام گفته بودم اجابت کند:« از الله متعال می خواهم که اگر در قضای ما دیدار در دنیا نباشد، در آخرت ما را در دور و طرف رسول الله صلی الله علیه وسلم و یارانش در جایگاه صدق، نزد خداوند مالک و مقتدر یک جا نماید!

ای بار الها! دعای ما را اجابت کن، زیرا شما ذات شنوا و اجابت کننده دعا هستید!»

الله متعال بر ابو محمد رحم نماید و با انبیاء، صدیقان، شهداء و صالحان وی را حشر نماید و از الله می خواهم که فرزندان و دختران و دوستان وی از زمره کسانی باشد که الله متعال وصف شان را چنین بیان نموده است:

" ﴿الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ * أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ﴾. [البقره: 154]

آنان که هرگاه مصیبتی به ایشان می رسد، می گویند:«ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم. این ها همان کسانی اند که الطاف و رحمت الله شامل حال شان شده و آن ها هدایت یافته گان استند!

ای ابا محمد! الله بر شما رحم کند از جدایی ات غمگین استیم، اما چیزی می گوییم که الله راضی باشد:چیزی که الله می گیرد و چیزی که می دهد از آن الله است و هر چیز نزد او اجل معین دارد. انا لله وانا الیه راجعون.
برادر و دوست شما

عطاء ابن خلیل ابو رشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش: السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته شیخ گرامی!

امیدوارم پاسخ کافی و قناعت بخش در مورد کسانی که چنین استدلال می کنند:«ما در رسیدن به ساختار و حاکمیت دولت اسلامی، پابند به طریقه رسول الله صلی الله علیه وسلم نیستیم»، دهید!

پاسخ: وعلیکم السلام و رحمة الله وبرکاته!

ان شاء الله که پاسخ مختصر و کافی ارایه خواهیم کرد:

برای کسی که استدلال  می کند "ما در رسیدن به حاکمیت و ساختار دولت اسلامی، پابند به طریقه رسول الله صلی الله علیه وسلم نیستیم." بگو! اگر بخواهی وضو بگیری از کدام دلایل برای شناخت وضو گرفتن استفاده می کنی؟ آیا از دلایل وضو استفاده نمی کنی؟ به همین ترتیب اگر از حج بحث شود، وی برای ادای فریضه ای حج، از دلایل حج استفاده می کند یا از دلایل وضو ... ؟

هم چنان از وی پرسیده شود: اگر بخواهی احکام روزه را بشناسی، آیا از دلایل روزه استفاده نمی کنی؟ یا از دلایل جهاد برای شناخت روزه استفاده می کنی؟! وی پاسخ خواهد داد که از دلایل روزه استفاده می کنم تا احکام روزه را بشناسم.

به همین گونه از وی پرسیده شود: اگر بخواهی به احکام نماز معرفت حاصل کنی، آیا از احکام نماز استفاده نمی کنی؟ یا از احکام روزه استدلال می کنی؟! پاسخ چنین خواهد بود که از دلایل نماز استدلال می کند. به همین شکل، پیرامون هر مسئله ای که اگر بخواهد حکم آن را بداند، برای شناخت آن از دلایل شرعی استفاده می کند.

پس از وی شناخت طریقه ای اقامه دولت را می پرسم، آیا از دلایل شرعی وارد شده از رسول الله صلی الله علیه وسلم در کیفیت اقامه دولت، استدلال نمی کند؟! وی در مورد از دلایل جهاد، نماز و زکات بحث و استدلال نمی کند؛ بلکه از دلایل اقامه دولت استدلال خواهد کرد که رسول الله صلی الله علیه وسلم یک بار آن را به  طریقه طلب النصره در مرحله ای تفاعل تاسیس کرده است. در صورتی که طریقه تاسیس دولت طلب النصره است. پس پرسش اینجاست که آیا طلب النصره فرض است، یامندوب، یا مباح و غیره؟ طلب النصره فرض است و ما پابند و ملتزم به این طریقه در تاسیس دولت هستیم و برای شناخت این موضوع، نکات ذیل را اشاره می کنیم:

طلب النصره فرض بوده و دلیل به آن چنین است که رسول الله صلی الله علیه وسلم این طریقه را با وجود تحمل مشقت های زیاد تغییر نداد. چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم از ثقیف نصرت خواست و آنان به شکل بدی به وی صلی الله علیه وسلم پاسخ داد تاجایی که رد پای وی را گرفته و تعقیب کردند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم از قبائلی مختلفی؛ نظیر: بنی شیبان، بنی عامر ... طلب النصره خواست به حدی که بیشتر از ده ها مرتبه این عمل را انجام داد و آنها پاسخش ندادند. با آنهم رسول الله صلی الله علیه وسلم به هیچ وجه طریقه خود را به کدام طریقه ای دیگری با وجود تحمل همه مشقات و رنج ها تغییر نداد. از لحاظ اصول، تکرار طلب با مشقت، قرینه بر فرضیت این طلب است. به این معنی که طلب النصره فرض بوده و یگانه طریقه ای است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در ساختن دولت از آن استفاده کرده است.

از طرف دیگر، پیامبر صلی الله علیه وسلم این طریقه را تا آن جا ادامه داد که الله سبحانه وتعالی با عزت بخشیدن به انصار در عقبه دوم بیعت نمودند که پس از آن، پیامبر صلی الله علیه وسلم به مدینه هجرت کرده و دولت را تاسیس نمودند.

این سخن خلاصه، پندی است برای صاحب‏ دلان و آنانی که با حضور خاطر گوش فرا دهند؛ اما ستیزه گران که دلیل شان باطل و بی اساس است، در استدلال گرفتن و ضو از دلایل وضو برای وضو گرفتن اقرار دارند. هم چنین به بحث استفاده از دلایل روزه برای روزه گرفتن اقرار داردند و نیز  بر استفاده از دلایل نماز برای نماز خواندن اقرار دارند. به همین ترتیب، نه از دلایلی استفاده می کنند که به غیر از آن عمل ارتباط داشته باشد. بناءً کسی که عاقل باشد به واجب بودن بحث استدلال در تاسیس دولت زمانی که به چنین عمل مبادرت می ورزد قناعت می کند. چون کدام دلیل دیگری موجود نیست که به فعل و قول رسول الله صلی الله علیه و سلم دلالت کند؛ مگر به طلب النصره که رسول الله صلی الله علیه وسلم در اواخر مرحله‏ای تفاعل آن را برای تاسیس دولت بگار گرفته است و این طریقه فرض است. این پاسخ مختصر، بسنده و کافی به وجوب طریقه ای است که ما آن را برای تاسیس دولت بر گزیده ایم.

در فرجام برایت سلام می فرستم و از الله سبحانه وتعالی مسئلت دارم که دروازه های خیر را  به دستانت باز کند.

برادر تان عطاء ابن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

مذاکرات قضیۀ قبرس به تاریخ ۱۸جنوری ۲۰۱۷م از سر گرفته شده و به تاریخ ۲۰ جنوری ۲۰۱۷م پایان یافت. این در حالی است که مذاکرات فوق در اوایل سال ۲۰۱۳م آغاز، اما پس از ماه نومبر ۲۰۱۴م متوقف گردید و در ماه می ۲۰۱۵م یک بار دیگر از سرگرفته شد، سپس تا اواخر سال ۲۰۱۶م هم چنان متوقف بود تا این که به تاریخ ۹ جنوری ۲۰۱۷م به گونۀ قوی و قابل توجهی در ژینو و به منظور وحدت بخشیدن به قبرس از سر گرفته شد. این دور مذاکرات با حضور مصطفی اکینجی رهبر قبرسی های ترک نژاد و همتای قبرسی یونانی نژاد اش "اناستاسیادس" آغاز گردید، سپس به علاوۀ اتحادیۀ اروپا، سه کشوری که امنیت قبرس را ضمانت می کنند؛ ترکیه، یونان و انگلیستان نیز به این مذاکرات پیوستند. پرسش این است که در قضیۀ قبرس چه تحولات جدیدی رونما گردیده که مذاکرات این بار با این قوت راه اندازی می گردد؟ و این که راه حل احتمالی قضیۀ قبرس چه خواهد بود؟

پاسخ:

برای پاسخ دادن به این پرسش ها، نخست این مسئله را از زاویه های مختلف داخلی، منطقه ای و بین المللی و جنبه های به هم پیوستۀ داخلی، منطقه ای و بین المللی آن، به بررسی خواهیم گرفت و به این ترتیب تحولات جدید این قضیه که باعث گردیده مذاکرات این بار با قوت بیشتر راه اندازی گردد، روشن خواهد شد. سپس به خواست الله سبحانه وتعالی در مورد راه حل احتمالی این مسئله بحث خواهیم نمود.

نخست؛ جنبه های داخلی

پس زمینۀ بحران قبرس از لحاظ داخلی، کشمکش بالای قدرت میان قبرسی های ترک نژاد مسلمان و میان قبرسی های رومی نژاد می باشد. چنان چه قبرسی های رومی نژاد ملی گرا، برای دور کردن مسلمانان از دستگاه های دولتی و یکه تازی در قدرت، نقشه ای را طراحی نمودند که در آن زمان و مشخصاً در سال ۱۹۶۳م به نقشۀ اکریتاس مشهور گردید. هدف از طراحی این نقشه؛ کنار زدن ترک ها از مناصب دولتی و زمینه سازی برای یک جا شدن با یونان بود. این جا بود که عملیات انتقام جویانه و خونین برعلیه مسلمانان آغاز گردید و قبرسی های رومی نژاد برای یک جا شدن با یونان، دست به کشتار، تبعید و استملاک دارایی های مسلمانان قبرسی می زدند.

البته دست داشتن انگلیس در طرح و عملی نمودن این نقشه را نباید نادیده گرفت. لازم به ذکر است که انگلیس، قدرت اصلی جزیرۀ قبرس را در آن زمان در اختیار داشت و دو پایگاه بزرگ نظامی موجود در قبرس از آن کشور بود، در سال ۱۹۶۰م به این جزیره استقلال داد، البته به شرط این که قبرسی های رومی نژاد فکر یک جا شدن با یونان را که موسوم به "اینوسیس" بود، از سر بیرون کرده و قبرسی های ترک نژاد نیز مفکورۀ یک جا شدن با ترک ها را که موسوم به "تقسیم" بود، فراموش کنند. در آغاز سال ۱۹۶۷م بود که مفکورۀ تقسیم جزیره کاملاً فضا گیر شده و دشمنی ها میان قبرسی های رومی نژاد و قبرسی های مسلمان ترک نژاد بالا گرفت.

دوم؛ جنبه های منطقه ای

یونان از قبرسی های رومی نژاد حمایت نموده و نقشه هایی را برای یک جا نمودن این جزیره با یونان، طراحی می کرد. ترکیه نیز تا حدودی از مسلمانان ترک نژاد قبرس حمایت می نمود. بناً این دو دولت بودند که به عنوان قدرت های منطقه ای از سر و صداهای بالا گرفته در مورد تقسیم جزیرۀ قبرس پشتیبانی نموده و این مفکوره را دامن می زدند. شورای نظامی یونان به تاریخ ۱۵ جولای ۱۹۷۴م، به اشارۀ امریکا، از یک کودتا در قبرس پشتیبانی نمود تا کودتا چیان بتوانند مسئلۀ یک جا شدن با یونان را یک طرفه نمایند. اگر اردوی ترکیه، پنج روز پس از راه اندازی این کودتا و به اشارۀ انگلیس، دست به کار نشده و وارد شمال این جزیره نمی شد، یونان روند یک جا نمودن قبرس با خاک خود را عملاً آغاز نموده بود.

سپس اردوی ترکیه پناهگاه های کوچ مسلمانان ترک نژاد را که بعضاً از هم جدا نیز بود، تبدیل به منطقۀ واحد و به هم پیوستۀ جغرافیایی نمود، منطقه ای که مساحت آن به ۳۳۳۵ کیلومتر مربع، یعنی یک سوم خاک این جزیره، می رسید؛ البته این منطقه تنها ۲۱۰ هزار ساکن، یعنی یک پنجم سکان جزیره را دارا بود. پس قدرت تأثیر گذار منطقه ای بالای جزیرۀ قبرس در اختیار ترکیه و یونان می باشد، البته رژیم اسرائیل نیز در عرصه های امنیتی و اقتصادی، به ویژه توافقات گاز، تأثیر خود را دارد؛ اما این تأثیر همواره نامرئی می باشد.

سوم؛ جنبه های بین المللی

 نفوذ قوی و مستحکم بین المللی در جزیرۀ قبرس از سال ۱۹۱۴م و آغاز جنگ جهانی اول که این جزیره به تصرف انگلیس در آمد، تا همین اواخر از آن این کشور بود. انگلیس در سال ۱۹۶۰م به قبرس استقلال داده و پس از آن، بر اساس معاهدات صورت گرفته، یگانه قدرت بین المللی شد که اوضاع این جزیره را کنترول می نمود. این در حالی بود که قبلاً در سال ۱۹۵۵م، اوضاع قبرس را ترکیه و یونان به صفت دولت های منطقه ای در اختیار داشتند. هدف انگلیس از تسلط بالای این دو قدرت منطقه ای مسلط بالای قبرس این بود که از دست رسی امریکا به این جزیره از طریق نفوذ اش در یونان، جلوگیری نماید؛ چنان چه میخ ترکیه را که در آن زمان وابسته به انگلیس بود، در این جزیره کوبید، هم چنین این کشور توانست دو پایگاه نظامی اش را که از جملۀ بزرگ ترین پایگاه های نظامی انگلیس در سراسر جهان به شمار می رود، در قبرس حفظ نماید.

این پایگاه های نظامی شامل ۲۴ هزار سرباز و نیروهای بزرگ بحری و هوایی بوده و امروزه یکی از نشانه های بزرگ استعمار انگلیس به شمار می رود، چنان چه این کشور در سال ۱۹۵۴م از همین پایگاه ها وارد جنگ سویس شد و از همین پایگاه ها بود که با طیاره های نظامی اش به کمک یهود در جنگ سال ۱۹۶۷م شتافت، هم چنان از همین پایگاه ها بود که نیروها و طیاره هایش را برای مشارکت در جنگ های امریکا در عراق، در سال های ۱۹۹۱م و ۲۰۰۳م فرستاد و باز از همین پایگاه هاست که سراسر منطقه را مراقبت نموده و در آن تجسس می کند. بناً امنیت جزیرۀ قبرس تا امروز بخشی از امنیت انگلیس تلقی می گردد.  

از نظر اقتصادی نیز انگلیستان از این جزیره در کنار سایر جزیره های دور افتاده، به صفت پناهگاه مالیاتی استفاده نموده و سرمایه هایی را که حکام به غارت می برند و یا سرمایه های شرکت هایی که از قوانین مالیات فرار می کنند و هم چنین سرمایه های گروه های مافیایی، به ویژه گروه های مافیایی روسی، در آن ذخیره می نماید. جزیرۀ قبرس، با توجه به نکات فوق الذکر، برای انگلیس از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد. هم چنین قابل تأمل است که این کشور توانست با حیله و مکری که دارد، از تمام انواع مداخلات امریکا برای تصرف این جزیرۀ مهم جلوگیری نماید. یونان مهم ترین مهره ای بود که امریکا تلاش نمود با به کارگیری آن در قبرس نفوذ نماید، اما انگلیس توانست این مهره را نیز با استفاده از ترکیه و مزدوران اش در داخل قبرس موفقانه پشت سر گذارد.

می توان ادعا نمود که قضیۀ قبرس در جریان چند دهۀ اخیر دست خوش کشمکش های سختی میان وابسته گان امریکا و وابسته گان انگلیس بوده؛ چنان چه تمام اهداف امریکا متمرکز بود روی بیرون راندن پایگاه های نظامی انگلیس از این جزیره و جایگزین کردن آن با پایگاه های امریکا بوده و برای تحقق این اهداف از سازمان ملل استفاده می نمود. اما انگلیس در مقابل، توانست امواج سختی را که امریکا می فرستاد با حیله و مکری که دارد پشت سر گذاشته و موفق شد مانع عملی شدن کامل نقشه های امریکا قرار گرفته و قبرس را به صفت جزیرۀ تقسیم شده حفظ نماید و به این ترتیب حضور پایگاه های نظامی اش را در آن توجیه کند.

انگلیس چندی پیش تلاش نمود با راه اندازی کودتای نظامی در ترکیه، نظام موجود وابسته به امریکا در این کشور را کنار زده و نظامی وابسته به خود را در آن برسر قدرت آورد و به این ترتیب اهداف اش مبنی بر حفظ پایگاه های نظامی این کشور در این جزیره را به شکل نهائی براورده نماید. هرچند این تلاش ها ناکام ماند، اما در خصوص نظام ترکیه و تأثیر آن بالای قضیۀ قبرس، زنگ خطری بود برای هر دو طرف؛ امریکا و انگلیس.

چهارم؛ جنبه های به هم پیوستۀ داخلی و بین المللی

  1. 1)      تحرکات مؤثر اسلامی در منطقه

انقلاب سوریه پیچیده ترین گره سیاست امریکا در منطقه به شمار می رود؛ سال ها از آغاز این انقلاب گذشت و امریکا انواع مختلف ابزارها، به شمول ایران و وابسته گان اش، روسیه و نیروهای سنگین نظامی اش، ترکیه و دولت های خلیج و روابط و کمک های مالی شان، نشست های ژینو و نماینده گان جهانی را به کار گرفت، اما هرگز موفق نشد آتش این انقلاب را خاموش نماید. امریکا با یقین کامل می دانست که در سوریه با اسلام می جنگد و چنین جنگی با چنین حجم بزرگی، تجربۀ جدیدی بود که سیاست امریکا تا کنون با آن مواجه گردیده، جنگی که موی سر بارک اوباما رییس جمهور امریکا را سفید نمود؛ چنان چه اوباما به تاریخ ۴ اگست ۲۰۱۶م در یک کنفرانس مطبوعاتی که پس از دیدار اش با شورای امنیت ملی و رهبران نظامی امریکا در مقر وزارت دفاع این کشور برگزار نموده بود، گفت: «من مطمینم که بخش بزرگی از موی سر من به دلیل نشست هایی سفید شده که در خصوص بحران سوریه برگزار نمودیم.» (منبع: تلویزیون روسیۀ امروز ۵ اگست ۲۰۱۶م)

امریکا و غرب تحرکات اسلامی در منطقه را بسیار جدی گرفته و پیروزی مسلمانان برای برپایی دولت اسلامی آنان را سخت به وسواس انداخته و می دانند که حضور حدوداً ۳۰ هزار سرباز اردوی ترکیه در جزیرۀ قبرس به مثابۀ خطر بزرگی برای آنان تلقی می گردد. بناً تحرکات اسلامی در جهت برپایی خلافت را بسیار جدی گرفته اند و می ترسند که مبادا در صورت برپایی چنین دولتی، حضور اردوی مسلمان ترکیه در این جزیره بلای جان شان گردیده و قبرس را به عنوان بخشی از سرزمین های اسلامی، به اصل اش بر گرداند، جزیره ای که پس از فتح آن در زمان خلافت عثمان رضی الله عنه، به بخشی از سرزمین های اسلامی مبدل گردید. بناً از نظر آنان؛ اخراج این اردو از جزیرۀ قبرس یک نیاز جدی بوده و به همین دلیل است که مذاکرات شان را به منظور تحقق این هدف سرعت بخشیده اند.

  1. 2)      وجود منابع انرژی عامل جدید به شمار می رود

کشف منابع گاز طبیعی در سواحل فلسطین اشغالی در سال ۲۰۰۹م و آغاز سوء استفادۀ تجاری رژیم یهود از این منابع در سال ۲۰۱۳م و هم چنین اکتشاف های اخیر یونان، ترکیه و قبرس در این سواحل، تمام این موارد باعث گردیده که منابع انرژی یکی دیگر از عوامل جدیدی باشد که بحران قبرس را دامن زده و به آن حجم بزرگ تری دهد؛ جزئیات بیشتر قرار ذیل است:

أ‌-        اطلاعات فنی به دست آمده از میدان های گاز کشف شده در سواحل شرقی بحر مدیترانه بیانگر این است که میزان قابل توجهی از گاز طبیعی در این میدان ها وجود دارد، در حدی که می تواند یکی دیگر از منابع وارداتی گاز اروپا قرار گرفته و وابسته گی اروپا به گاز روسیه را به گونۀ ملموسی کاهش دهد. نیکوس اناستاسیادس رییس جمهور قبرس و وزیران ارتباطات و کار، زراعت، معادن و محیط زیست در مناسبت های مختلف به صراحت گفته اند که ذخایر گاز قبرس می تواند به اروپا فرصت دهد تا منابع وارداتی گاز اش را متنوع نموده و از روسیه چشم پوشی نماید. (منبع: نون پست ۱۱ نومبر ۲۰۱۴م) حکومت یونان در جنوب شرق نیقوسیا سرگرم اکتشاف میدان نفتی "لیفیتان" و در جستجوی گاز و نفت می باشد. این میدان نفتی حاوی ۱.۷ ملیارد بشکه از نفت قابل استخراج بوده و ۱۲۲ ملیارد متر مکعب گاز طبیعی را در دل خود جای داده است. انقره در یک اقدام متقابل با یونان، توافق نامه ای را با مسئولین قبرسی ترک نژاد امضا نمود که بر اساس آن در سواحل شمالی شروع به اکتشاف میدان های نفت خواهد نمود. (منبع: دات مصر۲۷ اپریل ۲۰۱۴م)

ب‌-    یونان و بخش وابستۀ قبرس به یونان که از بحران های سخت اقتصادی رنج می برند، مشتاق اند ذخایر شان را با واردات گاز از سواحل قبرس و از طریق لولۀ انتقالی یونان به جانب اروپا کامل نمایند و آرزو دارند یونان تبدیل به گذرگاه گاز قبرس و رژیم یهود به جانب اروپا شود.

ت‌-    اما ترکیه تلاش دارد این آرزو هایی را که یونان و قبرس و هم چنین اروپا در سر می پرورانند به باد فنا دهد، چنان چه روند اکتشاف میدان های گاز و نفت در سواحل قبرس را مستقیماً به چالش کشانیده؛ به مجرد این که همکاری های قبرس و یونان با رژیم یهود در اکتشاف ها و بهره برداری انرژی در شرق بحر مدیترانه آشکار گردید، ترکیه فوراً عکس العمل نشان داده و با استحکام بخشیدن تسلط اش بالای این بحر، در برابر عملیات اکتشافی یونان و قبرس قرار گرفت. ترکیه در یک اقدام مستقیم به عملیات اکتشافی یاد شده، توافق نامه ای را با قبرس وابسته به ترکیه به امضا رساند که بر اساس آن دست به عملیات اکتشافی، نه تنها در منطقۀ بحری میان دو طرف، بلکه حتی در منطقۀ جنوب و نزدیکی میدان نفتی افرودایت قبرس جنوبی نیز خواهد زد.

ترکیه هشدار داده که عملیات اکتشافی را آغاز خواهد نمود و این هشدار آتش اختلافات میان دو طرف را دامن می زند و به نظر نمی رسد این عملیات آغاز گردد مگر پس از حل مسئلۀ قبرس بر اساس نقشۀ طراحی شده توسط امریکا که مبتنی است بر مذاکرات و عدم اکتشاف ها توسط قبرس وابسته به پایان یافتن مذاکرات خواهد بود. اظهارات اردغان رئیس جمهور ترکیه نیز این موقف گیری ترکیه را روشن تر می کند، آن جا که گفت: «اصرار مسئولین قبرسی طرف دار یونان بر ادامه اکتشاف ها معنایی بجز برهم زدن روند مذاکرات موجود میان قبرسی ها ندارد.» (منبع: دات مصر۲۷ اپریل ۲۰۱۴م)

این بدان معنی است که ترکیه قصد دارد موضوع اکتشاف ها، بهره برداری های نفت و گاز را به راه حل نهایی ارتباط دهد، یعنی می خواهد طرف های دخیل را به جانب راه حل سوق دهد، به ویژه در این اواخر که دو طرف به اکتشاف ها توجه نموده و روی آن تمرکز کرده اند. تمام این امور موضوع مذاکرات را به منظور دست یابی به راه حلی که بتواند اکتشاف ها را بدون کشمکش ممکن سازد، تسریع می بخشد.

پنجم؛ از آن چه گفته شد چنین بر می آید که تحولات اخیر به سوی مذاکرات مربوط به قبرس بسیار قوی بوده و با سرعت بیشتر به پیش می رود، جزئیات بیشتر قرار ذیل است:

  1. تلاش ها برای کودتا در ترکیه: بزرگ ترین نشانۀ تهدید نفوذ امریکا در ترکیه و منطقه توسط کودتای نافرجام ترکیه این بود که اوباما رییس جمهور امریکا به تاریخ ۱۶ جولای ۲۰۱۶م نشست اضطراری را در پیوند به این کودتا با شورای امنیت ملی امریکا تشکیل داد. این نشست بیان گر اهمیت زیادی است که امریکا به نفوذ اش در ترکیه به خرج می دهد، زیرا این کشور بالای مناطق ما حول خود تأثیر گسترده ای دارد. اردغان پس از ناکام ماندن این کودتا، در ترکیه حالت اضطراری اعلام نموده و شروع به پاک سازی اردو و دولت از وجود وابسته گان به انگلیس نمود و این کار هنوز جریان دارد. طبیعی است که این پاک سازی، موقف انگلیس را در ترکیه تضعیف خواهد نمود و نفوذ اش در میان رهبران اردوی ترکیه را از بین خواهد برد، نفوذی که مدت هاست امریکا تلاش دارد آن را در قبرس هدف قرار دهد.

به این ترتیب راه و نقشه هایی را که امریکا برای حل موضوع قبرس پیش گرفته، به ویژه نقشه ای که به نقشۀ "عنان" برای اتحاد قبرس شهرت یافت، این راه پس از آن که طرف داران انگلیس در اردو مورد پیگرد قرار گرفتند، پر رهرو تر شده و بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. طرف داران انگلیس در اردوی ترکیه قبلاً تلاش داشتند راه حل امریکا برای موضوع قبرس را از کار انداخته از تداوم حضور پایگاه های انگلیس در قبرس حمایت و پشتیبانی می نمودند، اما به هر اندازه که این تعقیب ها افزایش یافت، مذاکرات برای امریکا امکان پذیر تر شد.

  1. تحرکات اسلامی در منطقه: چنان چه قبلاً اشاره نمودیم؛ امریکا و غرب تحرکات اسلامی در جهت برپایی خلافت را بسیار جدی گرفته اند و می ترسند که مبادا در صورت برپایی چنین دولتی، حضور اردوی مسلمان ترکیه در این جزیره بلای جان شان گردیده و قبرس را به عنوان بخشی از سرزمین های اسلامی، به اصل اش بر گرداند، جزیره ای که پس از فتح آن در زمان خلافت عثمان رضی الله عنه تبدیل به بخشی از سرزمین های اسلامی گردید. بناً از نظر آنان، اخراج این اردو از جزیرۀ قبرس یک نیاز جدی بوده و به همین دلیل است که مذاکرات را به منظور تحقق این هدف سرعت بخشیده اند.
  2. وجود منابع انرژی، عامل جدید به شمار می رود: با توجه به این عامل جدید در حال گسترش؛ دیده می شود که این عامل از لحاظ اقتصادی، راه حل بحران قبرس را سرعت بخشیده و موانع موجود بر سر راه این پروژۀ امید بخش اقتصادی را بر طرف می کند. بنابر این، منافع تمام طرف های ذیدخل بحران قبرس تقاضا می کند تا راه حلی به این بحران پیدا شده و روی سهم های اقتصاد بحری و خطوط انتقال گاز توافق صورت گیرد و به این ترتیب، سرعت بخشیدن روند مذاکرات بسیار جدی گرفته شده است.

ششم؛ این عوامل طرف های ذیدخل را وادار نمود تا همزمان با پایان سال گذشته و آغاز سال ۲۰۱۷م، با جدیت و به گونۀ ذیل دست به کار شوند:

أ‌-        دور نخست مذاکرات قبرس به تاریخ ۷ تا ۱۱ نومبر ۲۰۱۶م در شهر مونت بیلیرین سویس و دور دوم آن در همین شهر اما به تاریخ ۲۰ تا ۲۱ نومبر ۲۰۱۶م برگزار گردید، ولی هیچ یک از این دو دوره، هیچ گونه دستاوردی در پی نداشت.

ب‌-    دور سوم مذاکرات قبرس به منظور ایجاد راه حل سیاسی برای این جزیره، به تاریخ ۹ جنوری سال جاری در شهر ژینو سویس و با حمایت سازمان ملل راه اندازی گردید. بحث ها در این دور مذاکرات روی ۶ عنوان متمرکز بود که عبارت است از: «مشکل اقتصادی قبرس، اتحادیۀ اروپا، مالکیت، مهاجرت و مشارکت در قدرت، قلمرو و امنیت و تضمین ها.»

ت‌-    به تاریخ ۱۰ جنوری ۲۰۱۷م نشست دیگری میان طرف های ذیدخل قضیۀ قبرس در ژینو برگزار گردید. این نشست در سطوح بالای دپلوماتیک و با حضور مصطفی اکینجی رییس جمهور ترک نژاد قبرس و نیکوس اناستاسیدس رییس جمهور یونانی نژاد قبرس راه اندازی گردید.

ث‌-    گفتگوهای قبرس میان مصطفی اکینجی رهبر قبرسی های ترک نژاد و همتایش نیکوس اناستاسیادس رییس قبرسی های یونانی نژاد، به تاریخ ۱۲ جنوری ۲۰۱۷م پایان یافت. اسبین بارس ایدی نمایندۀ سازمان ملل به قبرس در پیوند به این مذاکرات گفت: «در جریان سه روز گذشته گفتگو های سازنده ای داشتیم. وی افزود: بسیاری از مشکلاتی که برای مدت زیادی لاینحل باقی مانده بود، حل شده و پیشرفت ها در این زمینه به سرعت جریان دارد.»

ج‌-     رییس جمهور قبرس نیز در یک کنفرانس مطبوعاتی که روز جمعه برگزار گردیده بود گفت: «این نخستین باری است که گفتگوهای سیاسی پیش رفت زیادی داشته، چنان چه گفتگو بالای مسایل اصلی عملاً آغاز گردیده است.» (منبع: روسیۀ امروز ۱۳ جنوری ۲۰۱۷م)

ح‌-     سپس دو دور جدید گفتگوها به تاریخ های ۱۸ و ۲۰ جنوری ۲۰۱۷م برگزار گردیده و در بیانیۀ پایانی آن چنین گفته شد: «اسبن پارس ایدی مشاور خاص سرمنشی سازمان ملل متحد به قبرس، گفت که کمیته هایی که قرار بود موضوع ضمانت ها را بررسی نمایند، کار شان را موفقانه به پایان رسانده اند. هم چنین گفته شده که کمیته های کاری موضوع های امنیت و ضمانت ها، تمام ابعاد موضوع های یاد شده را بحث و بررسی نموده اند. در کل می توان گفت که موضوع امنیت و ضمانت ها پس از ۴ نشستی که دو روز را در بر گرفت، اینک کامل شده و به عنوان فعالیت های مقدماتی فنی برای مرحلۀ بعدی آماده گردیده است. لازم به ذکر است که طرف های مربوط توافق نموده اند که برای دور بعدی گفتگوها، نشستی با اشتراک مسئولین بلند رتبه برگزار خواهند نمود و این بدان معنی است که دور سوم مذاکرات ژینو با برگزاری نشستی با اشتراک نخست وزیران پنج کشور ادامه خواهد یافت. در عین حال، انتظار می رود مصطفی اکینجی و نیکوس اناستاسیادس موضوعات مربوط به نشست سیاسی کنفرانس پنج جانبه را در جریان گردهمایی شان، که قرار است به تاریخ ۲۶ جنوری سال جاری در نیکوزیا دایر گردد، به بحث و بررسی گیرند. سفیر احمد مختار گون معاون وزارت خارجۀ این کشور، نمایندۀ هیئت ترکیه در این کنفرانس بوده و اوزدیل نامی، نماینده گی هیئت بخش ترکی این جزیره را به دوش داشت. طغرل ترکش معاون نخست وزیر ترکیه نیز به ژینو سفر نمود تا معلومات مربوط به فعالیت های گروه کاری موجود در ژینو، در چهارچوب مذاکرات قبرس را به دست آورد. مذاکرات قبرس روی ۶ عنوان متمرکز می باشد که عبارت است از مشکل اقتصادی قبرس، اتحادیۀ اروپا، مالکیت، اداره، تقسیم قدرت و قلمرو و امنیت و تضمین ها.» (منبع: TRT عربی ۲۰ جنوری ۲۰۱۷م)

هفتم؛ در مورد راه حل احتمالی که امریکا و نظام وابستۀ آن در ترکیه در صدد آن می باشند باید گفت: به گمان اغلب نخستین گام این خواهد بود که یک دولت ایتلافی در قبرس تشکیل گردیده و این دولت از طریق سازمان ملل و با پشتیبانی امریکا تلاش خواهد نمود تا دو پایگاه  نظامی انگلیس در قبرس را از میان بر دارد. این اساسی ترین هدفی است که موج جدید مذاکرات قبرس به منظور آن راه اندازی گردیده است. لازمۀ راه حل فوق این خواهد بود که ساختار دولت های ضامن-انگلیس، ترکیه و یونان- لغو گردیده و به این ترتیب اردوی ترکیه و سربازان یونانی از قبرس اخراج خواهند گردید و طبیعتاً و در درجۀ نخست دو پایگاه نظامی انگلیس نیز باید بیرون کرده شود.

باید در نظر داشت که برخی موانعی در برابر این راه حل وجود دارد که شماری از آن موانعی عملی و مؤثر بوده و نمی توان در کوتاه مدت بر آن غلبه نمود و شماری دیگر موانع دست دوم و دارای مؤثریت کمتر بوده و هدف از آن توجیه اهداف مشخصی می باشد و در نتیجه می توان بر آن غلبه نمود.

مهم ترین مانع اساسی و مؤثر این است که انگلیس پایگاه های نظامی موجود اش در این جزیره را بیرون ببرد. این دو پایگاه به نام های "اکروتیری و دکلیا" بوده و پایگاه اکروتیری در جنوب غرب قبرس، اما پایگاه دکلیا در شرق آن موقعیت دارد. این دو پایگاه برای انگلیستان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده و به مثابۀ محور اساسی قضیۀ قبرس به شمار می رود، بنابر این انگلیس از هیچ گونه سعی و تلاشی برای ناکام ماندن راه حل امریکا، که شاید منجر به اخراج آن گردد، دریغ نخواهد نمود. ممکن است انگلیس با به کارگیری نیرنگ هایی کوشش نماید این راه حل را به تأخیر انداخته و یا آن را کلاً مختل نماید، مانند این که راه حل امریکا را به این شرط بپذیرد که به پایگاه های آن کاری نداشته باشد. البته انگلیس به خوبی می داند که وادار نمودن امریکا به پذیرفتن چنین شرطی کار بس دشوار خواهد بود، به ویژه با توجه به این که انگلیس بسیاری از ابزارهای مؤثر اش در داخل ترکیه را در پی عملیات پاک سازی اخیر که توسط اردغان در دستگاه های اردو و سایر دستگاه های دولتی راه اندازی گردید، از دست داده است.

مانع دیگر؛ ناحیۀ معنوی خروج اردوی ترکیه از قبرس می باشد، زیرا بر اساس راه حلی که امریکا مطرح می کند، اردوی ترکیه باید خاک قبرس را به عنوان اقدامی در جهت زمینه سازی برای وادار نمودن انگلیس در برهم زدن پایگاه هایش، ترک نماید. زیرا درست نیست نیروهایی جدا از ساختار دولت جدید قبرس در این جزیره حضور داشته باشد و دو پایگاه نظامی انگلیس در قبرس از لحاظ عملی، بیرون از ساختار و تسلط دولت قبرس می باشد، در حدی که برخی گزارش ها حاکی از آن است که قبرس متشکل از چهار اقلیم می باشد که عبارت اند از: قبرس شمالی، منطقۀ متنازع علیه در وسط، قبرس جنوبی و دو پایگاه انگلیس.

انگلیس می خواهد اوضاع هم چنان متشنج و چند پارچه باقی بماند تا توجیهی باشد بر تداوم حضور پایگاه هایش در این جزیره. به این ترتیب دیده می شود که ایجاد دولت یک پارچه یا ایتلافی در قبرس که توسط امریکا به عنوان راه حل مطرح گردیده، در اصل گام هایی است که به منظور زمینه سازی برای اخراج پایگاه های انگلیس برداشته می شود و اظهاراتی که در مذاکرات آغاز سال جاری در خصوص لغو ساختار دولت های ضامن و نفوذ آن مطرح گردید، اظهارات قابل توجهی می باشد؛ چنان چه نیکوس اناستاسیادیس رییس جمهور قبرس گفت: «برای دست یابی به راه حل نهایی که بتواند به جدایی های چندین دهه در این جزیره پایان دهد، خروج نیروهای ترکیه از قبرس یک امر ضروری می باشد. وی در اظهاراتی که در ژینو به خبرنگاران داشت افزود: ما باید در خصوص خروج نیروهای ترکیه، که شمار آن به حدوداً ۳۰ هزار سرباز می رسد، به توافقی دست پیدا کنیم.» (منبع: بی بی سی ۱۳ جنوری ۲۰۱۷م)

اما اردغان به تاریخ ۱۳ جوری ۲۰۱۷م در پاسخ به اظهارات رییس جمهور قبرس گفت: «یونان نمی تواند توقع داشته باشد قضیۀ جزیرۀ قبرس بدون نقش ترکیه به صفت یکی از دولت های ضامن، حل و فصل گردد. ترکیه هم چنان در قبرس باقی خواهد ماند و قطعاً ممکن نیست نظامیان ترکیه قبرس را ترک نمایند.» (منبع: روسیۀ امروز ۱۳ جنوری ۲۰۱۷م)

باید دانست که ترکیه در این موقف گیری اش صادق نبوده و این اظهارات اردغان، نوعی بازار تیزی به شمار می رود! چنان چه اظهاراتی که اردغان ساعاتی پس از اظهارات قبلی اش و درست در همان روز، سخنان قبلی اش را باطل می کند؛ آژانس رویترز در همان روز به نقل از وی گفت: «هرگز ممکن نیست سربازان ترکیه به صورت کامل قبرس را ترک نمایند و ما قبلاً در مورد این موضوع بحث کرده ایم و اگر چنین مسئله ای قابل بحث باشد، باید هر دو طرف نیروهای شان را از آن جا بیرون کشند.» لازم به یاد آوری است که یونان در قبرس قطعه ای نظامی متشکل از ۱۱۰۰ سرباز دارد. اردغان از اقدامی یاد نمود که بر اساس آن قرار است پس از حل و فصل نهایی، ۶۵۰ سرباز ترک و ۹۵۰ سرباز یونانی در این جزیره باقی بمانند. (۱۳ جنوری ۲۰۱۷م)

بناً اردغان با خروج نیروهایش موافق می باشد. سخنان رهبر قبرسی های ترک نژاد نیز بیانگر این موقف گیری اردغان می باشد، چنان چه آژانس رویترز باز در همان تاریخ، یعنی در ۱۳ جنوری ۲۰۱۷م با نشر خبری گفت: «مصطفی اکینجی رهبر قبرسی های ترک نژاد روز جمعه در اظهاراتی گفت: بهتر است در گفتگوهایی که به میزبانی سازمان ملل برای ایجاد وحدت برگزار می گردد، هیچ گونه محدودیتی وجود نداشته باشد. وی هم چنین افزود: اگر بگوییم که در بحث روی این قضایا محدویت وجود دارد و این که ما حتی اجازۀ مناقشه کردن روی آن را نداریم و یا این که همه چیز باید چنان که هست باقی بماند، در این صورت این دور گفتگوها نیز هیچ گونه موفقیتی در قبال نخواهد داشت.» بناً این اظهارات حقیقت نداشته و تنها به منظور ایجاد فضایی صورت می گیرد که مذاکرات را به سمت بحث و گفتگو روی موضوع خروج نیروهای نظامی از این جزیره سوق داده و راه را به سوی بحث موضوع پایگاه های انگلیس بگشاید.

خلاصه این که دور جدید مذاکرات نسبت به ادوار قبل از جدیت بیشتری بر خوردار بوده و هدف امریکا در این مذاکرات آن است که می خواهد برای ایجاد ایتلاف در جزیره زمینه سازی نماید، ایتلافی به امریکا فرصت خواهد داد تا پایگاه های انگلیس را از آن بگیرد. اما هدف انگلیس این است که وضعیت موجود هم چنان ادامه پیدا کرده و تسلط بالای این دو پایگاه را از دست ندهد و پذیرفتن هرگونه راه حل دیگری، که تسلط اش بالای این دو پایگاه را با خطر مواجه نکند، به ضرر انگلیس نخواهد بود.

هشتم؛ اما اسلام راه حل بهتری به مشکلات قبرس ارایه می دهد: این که این جزیره باید با خاک ترکیه یکجا شود، زیرا قبرس بخشی از سرزمین های اسلامی بوده و باید با اصل آن، که ترکیه است، یک جا شود. جزیرۀ قبرس یک جزیرۀ اسلامی بوده و مسلمانان آن را در زمان خلافت خلیفۀ سوم اسلام، یعنی عثمان رضی الله عنه، فتح نموده اند. سپس صلیبیان اروپا پس از جنگ هایی اول صلیبی که برعلیه سرزمین های مسلمانان راه اندازی نموده بودند، این جزیره را اشغال کردند، اما بعدها مسلمانان یک بار دیگر آن را آزاد نموده و با سرزمین های اسلامی پیوند دادند. این جزیره پس از آزادی، مانند سایر سرزمین های اسلامی، زیر حاکمیت دولت عثمانی قرار داشت؛ زیرا خلافت در آن زمان به عثمانی ها انتقال یافته بود. سپس انگلیس در جنگ جهانی اول اعلام نمود که رسماً بالای این جزیره تسلط پیدا نموده و آن را با خاک انگلیستان پیوند داده است، اما این پیوند یک پیوند باطل و تجاوزی خصمانه بوده و هیچ ارزش و وزنی ندارد، زیرا مسلمانان در ترکیه و سایر سرزمین های اسلامی، قبرس را بخشی از سرزمین های خود دانسته و به این باور اند که باید به صورت کامل با دیار اسلامی یکجا گردد.

 این است راه حل درست بحران جزیرۀ قبرس که باید به اصل اش برگشته و به صفت بخشی از سرزمین های اسلامی ظاهر گردد، زیرا این جزیره را معاویه بن ابی سفیان والی سرزمین شام در سال ۲۸ هجری قمری و پس از اجازۀ عثمان خلیفۀ مسلمانان رضی الله عنه فتح نمود. جنگی که مسلمانان برای فتح این جزیره انجام دادند، یکی از نخستین جنگ های بحری آنان بوده و شمار زیادی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم در این جنگ شرکت داشتند؛ از جمله: ابوذر، عبادة بن صات و همسر اش ام حرام، ابو درداء و شداد بن اوس رضی الله عنهم اجمعین. آرامگاه صحابیه جلیل القدر ام حرام هنوز هم یکی از زیارت گاه های مشهور قبرس به شمار می رود. فتح این جزیره از یک طرف یکی از شکست های سختی بود که دولت روم شرقی و امپراتور آن متحمل گردید و از طرف دیگر نقطۀ آغاز عصر حکمرانی اسلام بود، که پس از این جنگ پیروزمندانه، به شدت شکوفا و با عظمت گردید. 

این است راه حل درست و این است تحقق حق. الله متعال می فرماید:

﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾

[یونس: ۳۲]

با این حال، بعد از حق، چه چیزی جز گمراهی وجود دارد؟! پس چرا(از پرستش او) روی گردان می شوید؟!

راه حل درست آن نیست که امریکا و انگلیس برای آن برنامه ریزی می کنند، به عبارت دیگر؛ راه حل این نیست که در قبرس دو دولت حاکمیت کند، چه یکی وابسته به ترکیه و دیگری وابسته به یونان باشد و چه هر کدام مستقل عمل نماید. این نیز راه حل درست نیست که قبرس دارای حکومتی ایتلافی شود که هر دو جهت آن توسط غرب رهبری گردد و نه این که دولت واحدی داشته باشد که باز غرب بر آن حاکمیت نماید، زیرا درست نیست هیچ بخشی از سرزمین های اسلامی به کفار واگذار گردیده و اجازه داده شود که بالای آن تسلط داشته باشند.

الله متعال می فرماید:

﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾

[نساء: ۱۴۱]

و الله هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است.

شکی نیست که قبرس یک بار دیگر به خواست الله سبحانه وتعالی به صفت بخشی از سرزمین های اسلامی عرض اندام خواهد نمود، زیرا روزگار چنین است که هیچ یک از شکست و پیروزی پایدار نمی ماند. دستان زیادی به سوی قبرس دراز گردیده، اما آن چه که مسلم است این است که عاقبت روزگار همواره از آن پرهیزگاران می باشد، چنان چه الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾

[یوسف: ۲۱]

الله بر کار خود پیروز است، ولی بیشتر مردم نمی دانند!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)


پرسش:
اوباما رئیس جمهور امریکا به تاریخ 29 دسمبر 2016م و درست سه هفته پیش از واگذاری قدرت به رئیس جمهور جدید، از یک سلسله تحریم هایی قوی برعلیه روسیه خبر داد. این تحریم ها شامل اخراج شمار زیادی از دیپلوماتان روس از امریکا که تعداد شان به 35تن می رسد و هم چنین شامل بستن مراکز مربوط به دیپلومات های روس در میریلاند و نیویورک به بهانۀ تجسس نیز می شود. این روابط  پس از آن تشدید یافت که امریکا، روسیه را متهم نمود که از طریق فعالیت های انترنتی در انتخابات آن کشور مداخله نموده است. پرسش این است که آیا این اتهام می تواند تا در واکنش به آن، منجر به این همه اقدامات جدی شود؟ یا دلیل این اقدامات تند و تیز تغییراتی است که احتمالاً در نقش روسیه در سوریه رونما گردیده است؟ و یا کدام دلیل دیگری دارد؟ به ویژه با توجه به این که "ترامپ" اظهار نموده که روابط اش با روسیه را بهبود خواهد بخشید درحالی که اوباما در پی تشدید این روابط می باشد. جزاک الله خیراَ
پاسخ:
برای روشن شدن پاسخ، ابتدا واقعیت تحولاتی را که در این زمینه رونما گردیده به بررسی می گیریم، سپس به سراغ پرسش های مطرح شده خواهیم رفت:
نخست: در مورد واقعیت این تحولات باید گفت که آری، این تحولات صحت داشته و ادارۀ فعلی امریکا تلاش دارد روابط امریکا با روسیه را مختل نماید. روسیه نیز به این پیام امریکا پی برده و فوراً عکس العمل نشان داد، چنان چه تلویزیون روسیۀ امروز و تلویزیون فرانسه با نشر خبری به نقل از بیسکوف سخنگوی قصر کرملن گفتند: «تحریم های اعمال شده توسط امریکا دارای طبیعت ویرانگر، خصمانه و غیر قابل انتظار می باشد. وی هم چنین گفت: ادارۀ حکومت اوباما از زمان به قدرت رسیدن اش تا کنون در صدد برهم زدن کامل روابط امریکا و روسیه می باشد. وی در ادامه افزود: مسکو به زودی اقدامات واشنگتن را پاسخ مناسب خواهد داد.»
برخی از تلاش هائی که ادارۀ اوباما در جهت مختل نمودن این روابط به خرچ داده قرار ذیل است:
1.    صفحۀ انترنتی فرانس 24، به تاریخ 16.12.2016م با نشر خبری چنین گفت: «باراک اوباما رئیس جمهور امریکا در اظهاراتی به تاریخ 15.12.2016م گفت که ایالات متحده امریکا به تلاش های انترنتی که روسیه برای تأثیر گذاشتن در نتیجه انتخابات امریکا انجام داده، عکس العمل نشان خواهد داد. اوباما که در رادیوی "ان بی آر" صحبت می نمود گفت: فکر می کنم ما باید در برابر حکومت بیگانه ای که تلاش کند شفافیت انتخابات مان را زیر پرسش برد، عکس العمل نشان داده و اقداماتی را روی دست گیریم. وی هم چنین افزود: عکس العمل ما در زمان و مکانی که ما خود لازم ببینیم صورت خواهد گرفت. رئیس جمهور امریکا در ادامه گفت: بخشی از این عکس العمل واضح و علنی بوده و بخشی دیگر چنین نخواهد بود.» اقدامات اخیر واشنگتن نشان داد که عکس العمل هائی را که اوباما از آن سخن می گفت از چه قرار بوده است.
2.    اوباما رئیس جمهور امریکا با لحن تمسخر آمیزی از روسیه یاد نموده و آن را یک دولت کوچک نامید. تلویزیون روسیه امروز به تاریخ  20.12.2016م در گزارشی به نقل از وی گفت: «آنان کوچک تر و ضعیف تر استند. اقتصاد شان به جز نفت، گاز و سلاح که هیچ گونه پیشرفتی هم ندارد، چیز دیگری تولید نمی کند که دیگران خواستار آن باشند.»
3.    صفحۀ انترنتی دات مصر به تاریخ 20.12.2016م با انتشار خبری گفت: «بنا به گفتۀ آژانس خبری رویترز، وزارت خزانه داری امریکا به تاریخ 20.12.2016م در واکنش به پیوند دادن شبه جزیرۀ کریمیه با خاک روسیه توسط این کشور، از یک سلسله تحریم های جدیدی برعلیه روسیه خبر داد که شامل 7 تن از تاجران روس و 8 شرکت تجارتی این کشور می شود. این تحریم ها 7 تن را هدف قرار داده که شامل تعدادی از مسئولین "بانک روسیه" می شود، بانکی که بیشتر وابسته به قدرت مندان حکومت روسیه می باشد. برعلاوه آن؛ این تحریم ها 4 شرکت ساختمانی و حمل و نقل دیگر را نیز در برمی گیرد که در شبه جزیرۀ کریمیه فعالیت می نمایند، شبه جزیره ای که توسط مسکو با خاک روسیه پیوند داده شد. ادارۀ حکومت امریکا هم چنین افزود که این اقدام بیانگر جدیت ما در مخالفت با اشغال کریمیه توسط روسیه و هم چنین بیانگر مخالفت با اعتراف هائی است که در خصوص اشغال این جزیره صورت گرفته است.»
4.    امریکا در واکنش به تداوم گسترش سلاح های هسته ای توسط روسیه، از رویکرد مجدد اش به برنامۀ جنگ ستاره گان سخن می زند. چنان چه براساس این رویکرد؛ قوانین امریکا شاهد یک سلسله تعدیل هائی بود که به امریکا اجازه می دهد از فضا، استفادۀ نظامی نماید. صفحۀ انترنتی دار الاخبار به تاریخ 24.12.2016م نوشت: «باید اشاره نمود که کانگرس امریکا پیش از آن که قانون این کشور را تصویب نماید، دو تغییر مهم را در آن وارد نمود که یکی از این دو تغییر؛ محدودیت گسترش سپر موشکی واشنگتن را برطرف نموده و تغییر دوم اجازه می دهد کار طراحی تجهیزات جدید این عرصه، به منظور ارسال آن در آینده به فضا، عملاً آغاز گردد. نشریۀ لوسانجلس تایمز اعترافاتی در این خصوص از زبان ترینت فرنکس یکی از اعضای مجلس نماینده گان که طرف دار حزب جمهوری خواهان بوده و بزرگ ترین مطرح کننده گان این دو تغییر نیز بود، منتشر نموده که گفته: این دو تغییر در قانون، روی برنامۀ پیشنهاد دفاع استراتیژیک استوار می باشد که در سال 1983م توسط رونالد ریگان رئیس جمهور وقت ایالات متحده امریکا، راه اندازی گردیده بود. این پیشنهاد استراتیژیک به نام "جنگ ستاره گان" نیز شهرت یافته است.»  هدف از این طرح؛ متشنج کردن فضای روابط با روسیه می باشد.
5.    آژانس خبری سپوتنیک روسیه به تاریخ .0312.2016م با نشر گزارشی گفت: «مجلس نماینده گان امریکا، دیروز جمعه 03.12.2016م قانونی را تصویب نمود که بر مبنای آن 3.4 ملیارد دالر به وزارت دفاع امریکا داده خواهد شد تا از آن در سال 2017م برای جلوگیری از تحرکات روسیه استفاده نماید. 390تن از اعضای مجلس نماینده گان به این قانون کارت سبز نشان دادند درحالی که فقط 30تن با این قانون مخالفت داشتند.آشتون کارتر وزیر دفاع امریکا در جریان ارائه طرح بودجه دفاع به کانگرس گفت که ایالات متحده تلاش دارد موقعیت اش را در اروپا، به منظور نزدیکی بیشتر با همپیمانان اش در پیمان ناتو در برابر سرکشی های روسیه، تقویت بخشد.»
6.    به علاوه این موارد؛ امریکا جایگاه روسیه در حل بحران سوریه را نیز پایین آورده و نشست های دو جانبۀ کری-لاوروف را تبدیل به نشست های دو جانبۀ روسیه-ترکیه نمود. مسکو به نشست های کری-لاوروف فخر فروشی نموده و آن را نشانۀ دست یابی مجدد روسیه به جایگاه و عظمت بین المللی این کشور برمی شمرد. هرچند امریکا برای اطمینان از کارکرد و نقش بازی های هر یک از جهت های دخیل در بحران سوریه، پیوسته با روسیه و ترکیه در تماس بوده و از تلاش های هر یک از آنان حمایت خواهد نمود، اما اقدام جدید امریکا مبنی بر تبدیل نمودن نشست های دو جانبۀ روسیه-امریکا به نشست های دو جانبۀ روسیه-ترکیه در حقیقت کاستن از مقام و مرتبۀ بین المللی روسیه به شمار رفته و آن را در حد جایگاه دولتی مانند ترکیه معرفی می کند. این اقدام را می توان بخشی از اعمال فشارهای امریکا برعلیه روسیه برشمرد.
7.    این تشدید روابط، عملاً روسیه را ترساند؛ چنان چه تلویزیون روسیۀ امروز به تاریخ 30.12.2016م اظهاراتی را به نقل از رئیس جمهور روسیه در واکنش به تحریم های اعمال شدۀ امریکا توسط اوباما برعلیه کشورش منتشر نموده گفت: «روسیه حق دارد به تحریم های جدید امریکا برعلیه خود عکس العمل نشان دهد، اما این عکس العمل هرگز در سطح ادارۀ فعلی امریکا نبوده و هرگز دیپلومات ها را هدف قرار نخواهد داد. پوتین افزود: ما هرگز به دیپلومات های امریکا مشکل خلق نکرده و آنان را از کشور خود اخراج نخواهیم نمود. ما هرگز خانواده ها و کودکان دیپلومات های امریکا را از استفاده از امکاناتی که معمولاً در جریان جشن های آغاز سال نو در آن جمع می شدند، محروم نخواهیم نمود؛ بلکه حتی کودکان دیپلومات های پذیرفته شده امریکا در روسیه را دعوت خواهیم نمود تا در جشن های سال نو میلادی در قصر کرملن شرکت نمایند.» این که مسکو عکس العمل معمول نشان نداده و با دیپلومات های امریکا معامله بالمثل نمی کند، بیانگر دو چیز است:
نخست: ترس و وحشت شدید مسکو از اهداف و پیامدهای بالا گرفتن تنش ها با واشنگتن.
دوم: مسکو منتظر است ادارۀ ترامپ حکومت را در واشنگتن تسلیم شود تا ساختار روابط دو کشور را با در نظرداشت رضایت مسکو از سرگیرد. با توجه به ضعف درایت سیاسی که از روسیه معروف است، روس ها گمان می کنند موقف ترامپ رئیس جمهور بعدی در قبال روسیه نسبت به اوباما رئیس جمهور پیش از وی متفاوت خواهد بود. اما روس ها غافل از این اند، هر رئیس جمهوری و از هر حزبی که قدرت را در دست گیرد، مکلف است سیاست های خارجیی را عملی نماید که توسط سازمان های گستردۀ حکومت داری در امریکا طراحی می شود و اختلاف هایی که میان اوباما و ترامپ دیده می شود؛ در اصل سازمان دهی شده و هدف مندانه بوده و به هدف عملی نمودن سیاست های از قبل ترسیم شدۀ امریکا نشان داده می شود.
دوم: اینک می پردازیم به پرسش های مطرح شده:
1.    شکی نیست که ادارۀ اوباما این تحریم های قوی را برعلیه روسیه درحالی اعمال می کند که مطمین است روسیه در اجرای نقش بین المللی اش در سوریه هرگز متزلزل نشده و نقش اش را به بهترین وجه عملی خواهد نمود، زیرا امریکا، روسیه را به حدی درگیر بحران سوریه نموده که امکان ندارد بتواند خودش را از پرتگاه سوریه بیرون کشد. زمانی که امریکا مطمین شد که روسیه به حد کافی سرگرم این بحران شده، از جایگاه و اعتبار آن کاسته و حکومت ترکیه را وظیفه داد تا به نیابت از حکومت امریکا با روسیه در تماس باشد. بنابر این تشدید روابط امریکا با روسیه و فشارهائی که امریکا بالای روسیه اعمال نموده هیچ ربطی به مسئلۀ سوریه ندارد، زیرا روسیه در سوریه با ثبات کامل در خدمت منافع امریکا قرار دارد و امریکا هیچ شکی در این خصوص ندارد، بلکه حتی می توان گفت که پر و بال سیاست روسیه در سوریه توسط کشورهای وابسته به امریکا، اعم از ایران و دنباله روان اش، حکومت سوریه، ترکیه و مخالفان طرف دار ترکیه، به صورت کامل بسته گردیده و روسیه هرگز قادر نیست سیاست جداگانه ای در این کشور پیش گیرد.  
طوری که نمی تواند از سوریه بیرون رفته و آن را به آیندۀ نامعلومی رها کند و به همین دلیل است که تلاش دارد پایگاه های نظامی اش را در لاذقیه و طرطوس استحکام و گسترش می دهد، و نه هم توان این را دارد که جنگ ها را به خواست خود جهت دهد، زیرا از نیروی زمینی دارای اعتبار جهانی در این کشور برخوردار نیست. بناً نقش روسیه در سوریه اینک ثابت گردیده، بلکه حتی می توان گفت که امریکا دست روسیه را در سوریه توسط سیاست ها و وابسته گان سیاسی اش در بحران سوریه کاملاً از پشت بسته است. با این حساب؛ دلیل تشدید روابط امریکا با روسیه این نیست که روسیه نمی خواهد نقشی را که امریکا در سوریه برایش ترسیم نموده بیشتر از این ادامه دهد، زیرا روسیه این نقش ترسیم شده توسط امریکا را هم چنان ادامه داده و ناچار به آن پایبند خواهد بود.
2.    این مسئله نیز هرگز نباید در ذهن کسی خطور کند که ممکن است تحریم های اعمال شدۀ امریکا به ریاست اوباما، برعلیه روسیه، عکس العمل تند و تیزی باشد که در برابر دخالت انترنتی روس ها در انتخابات این کشور و ناکامی حزب دموکرات و کاندید این حزب، نشان داده شد. به این دلیل که اگر چنین می بود، ادارۀ حکومت اوباما موضوع تحریم ها را باید قبل از آن مطرح می نمود که کمیتۀ انتخاباتی امریکا، انتخاب ترامپ به صفت رئیس جمهور منتخب امریکا را به تاریخ 19.12.2016م رسماً مورد تأیید قرار دهد. اما این که ادارۀ اوباما این قضیه را پس از پیروزی ترامپ و تایید پیروزی اش توسط سازمان ها و مراجع قانونی و پذیرفته شدۀ خود شان، دامن زده و برسر زبان ها می اندازد، به معنی زیر پرسش انداختن اعتبار این انتخابات و اعتبار آن رئیس جمهور منتخب خواهد بود و این کاری است هرگز در امریکا پیشینه نداشته و هیچ یک از اداره های حکومتی امریکا تا کنون چنین کاری را نکرده اند. اگر بر فرض محال بپذیریم که این تحریم ها به این دلیل، قبل از تایید نتیجۀ انتخابات توسط مراجع قانونی، اعمال نگردید که شرایط خاصی پیش آمده بود، در این صورت حکومت می توانست بهانه های دیگری، غیر از دست برد انترنتی را مطرح نموده و از احتمال به شک انداختن افکار عامه در خصوص پیروزی رئیس جمهور بعدی جلوگیری نماید، اما از آن جائی که این تحریم ها بعد از تایید رسمی پیروزی رئیس جمهور منتخب مطرح گردیده و دلیل آن مداخلات روسیه در این انتخابات خوانده شده، دانسته می شود که این مسئله قطعاً نمی تواند دلیل واقعی اعمال این تحریم ها باشد.
3.    شاید گفته شود که دلیل فشارهایی که امریکا در حال حاضر بالای روسیه اعمال می کند، این باشد که روسیه قصد دارد سلاح های هسته ای و موشک های تهاجمی اش را گسترش دهد، چنان چه صفحه انترنتی آژانس اناضول به تاریخ 22.12.2016م با نشر خبری گفت: «پوتین رئیس جمهور روسیه در دیداری که با مسئولین وزارت دفاع این کشور در مسکو داشت گفت: توانائی های نیروهای استراتیژی هسته ای مان باید تا سطوح جدیدی بالا برده شود، در حدی که بتوانیم با قدرت تمام در برابر هرگونه خطری که روسیه را تهدید می کند قرار گیریم.» اگرچه چنین اظهاراتی بی تأثیر نیست، اما میزان کوچک اقتصاد روسیه باعث خواهد شد تا تلاش های این چنینی مسکو در این زمینه جدی نباشد، به ویژه پس از آن که ایالات متحده و در کل تمام غرب، موفق شدند پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق، بخش های بزرگی از زیربناهای صنعت روسیه را فلج نمایند. در نتیجه؛ روسیه اگرچه توانست مقدار زیادی از صنعت نظامی اش را حفظ کند، اما در عین حال تبدیل به دولتی شد که تنها می تواند مواد خام صادر کند. این بدان معنی است که روسیه در تلاش این نیست که در سطح جهانی با امریکا رقابت کند، بلکه واقعیت این است که روسیه از امریکا می خواهد تا در سیاست های جهانی برایش نقشی در نظر گیرد، در خواستی که امریکا در کلیات و جزئیات با آن مخالفت نشان می دهد. در حدی که حتی خدماتی را که روسیه در سوریه برای امریکا انجام می دهد نیز امریکا را قناعت نداده تا روسیه را به صفت یک دولت بزرگ جهانی پذیرفته و آن را در سایر قضایای بین المللی سهم دهد.
این بدان معنی است که روسیه، به عنوان وارث اتحاد شوروی سابق و به صفت دولتی که دوسیه های همبستگی امریکا و شوروی را به ارث برده، امیدوار بود همکاری هایش با امریکا در سوریه منجر به همبستگی فراگیر میان دو کشور گردد. چنان چه پیوسته از امریکا می خواست تا در بازی های بین المللی به روسیه نیز سهم داده و با آن همکاری نماید. این واقعیت در ذات خود بیانگر کوتاه نظری سیاسی روس ها می باشد، زیرا امریکا دوسیه های همبستگی اش با اتحاد جماهیر شوروی را زمانی از هم درید که این اتحاد در سطح جهانی هنوز از مؤثریت ملموسی برخوردار بود پس چگونه ممکن است چنین دوسیه هائی را اینک با دولتی، به گفتۀ اوباما(کوچک) بپذیرد؟! روسیه با این حجم کوچک جدیدی که دارد، برای امریکا یک تهدید عملی به شمار نمی رود که لازم باشد امریکا روابط اش را با آن، این چنین تشدید بخشد. پس تمام این موارد بیانگر این است که اظهارات اخیر روسیه در مورد گسترش سلاح های هسته ای آن، دلیل واقعی تشدید روابط با روسیه نیست.
سوم: به این ترتیب؛ موارد فوق الذکر دلیل واقعی تشدید روابط میان امریکا و روسیه نیست، بلکه چیز دیگری است که می توان با دقت نمودن و بررسی امور زیر به آن پی برد:
1.    هر سیاست مداری می تواند به ساده گی درک کند که بزرگ ترین مشکل بین المللی که امروزه در برابر امریکا قرار دارد، رشد سریع چین و دست یابی آن به اقتصاد بزرگی است که ممکن است تک تازی های اقتصادی امریکا در جهان را عملاً با خطر مواجه نماید. اگر سرمایه گذاری های چین در عرصۀ نظامی و دستاوردهای آن در این عرصه را به رشد اقتصادی این کشور علاوه کنیم، چنان چه هزینه نظامی چین در حال حاضر بیشتر از مبلغی است که کشورهائی؛ مانند: روسیه، انگلیس و فرانسه به صورت دسته جمعی در این عرصه هزینه می کنند، این در حالی است که بسیاری از برنامه های نظامی چین سری می باشد؛ با در نظرداشت این موارد، پی خواهیم برد که چین در حال حاضر دغدغۀ اصلی سیاست مداران امریکا به شمار می رود.
طوری که اظهارات مسئولین امریکا در این اواخر به صورت کل روی همین اتجاه متمرکز بوده، چنان چه آشتون کارتر وزیر دفاع امریکا در اظهاراتی گفته که چین رویکردهای نظامی را بالا برده و امریکا در مرحلۀ انتقالی قرار دارد. نشریۀ القدس عربی به تاریخ 08.11.2015م با نشر گزارشی گفت: «واشنگتن دی سی اظهارات آشتون کارتر را که در یک گردهمائی دفاعی در ایالت کالیفورنیا مطرح نموده بود نقل قول نموده که گفته بود: ما اینک پس از 14 سالی که صرف مبارزه با تندروی و تروریزم نمودیم، در آغاز مرحلۀ انتقالی استراتیژیکی قرار داریم که به منظور پاسخ دادن به چلنج های سرنوشت ساز امنیتی مطرح گردیده است. کارتر در ادامه افزود: این که چین به احیای مجدد برخی از زمین ها در بحر جنوب چین پرداخته، احتمال افزایش تنش های نظامی را بالا برده و بیانگر خطر بیشتر می باشد.» اوباما نیز در اظهاراتی گفت که آیندۀ امریکا، امروز در آسیا رقم می خورد، چنان چه خبرگزاری های وینتیان و رویترز به تاریخ 06.09.2016م به نقل از باراک اوباما رئیس جمهور امریکا گفتند: «این که وی تلاش هایش برای برگرداندن توازن سیاست خارجۀ امریکا را بیشتر روی آسیا متمرکز نموده، یک مرحلۀ گذرا و منحصر به دورۀ ریاست وی نمی باشد.» روشن است که منظور  از تمرکز روی آسیا، همانا رویارویی با چین می باشد.
2.    امریکا در زمان اتحاد جماهیر شوروی سابق، از نزدیکی چین و شوروی رنج می برد، زیرا حزب کمونست در آن زمان از یک پارچه گی برخوردار بود و از آن جایی که امریکا در آن زمان با جدیت کامل در پی شکست اتحاد جماهیر شوروی بود، مسئلۀ نزدیکی شوروی با چین را بسیار جدی گرفته و می کوشید این نزدیکی را به عنوان یک گام ضروری در جهت تضعیف اتحاد شوروی اسبق و شکست آن، از بین ببرد. این جا بود که برنامۀ کیسینجر برای مختل نمودن روابط میان چین و اتحاد شوروی ظاهر شده و تا حد زیادی موفق نیز شد. اما در حال حاضر، این واقعیت معکوس گردیده، طوری که امریکا از قدرت چین در هراس بوده به نزدیکی آن با روسیه پی برده و می خواهد از این نزدیکی جلوگیری نماید و از آن به صفت یک گام ضروری برای به زاویه کشاندن چین و تضعیف آن استفاده نماید. یعنی همان کاری را کرد که قبلاً کرده بود با این تفاوت که این بار طریقۀ آن متفاوت بود.
این همان چیزی است که نشریۀ واشنگتن پوست بدان اشاره نمود، چنان چه تلویزیون روسیۀ امروز به تاریخ 18.12.2016م به نقل از این نشریه گفت: «در این مقاله گفته شده که نیکسون رئیس جمهور اسبق امریکا، 45 سال قبل تلاش نموده بود ساختار مثلث سه ضلعی اتحاد شوروی، ایالات متحده امریکا و چین را تغییر دهد، آن جا که گسترش روابط با پکن را مختل نمود. نیکسون به تاریخ 04.02.1972م با کیسینجر که مشاور امنیت ملی حکومت اش بود، دیدار نموده و در مورد سفری که قرار بود به چین انجام دهد با وی بحث و گفتگو نمود. کیسینجر در این دیدار به نیکسون گفت: چینی ها درست مانند روس ها خطرناک به نظر می رسند و حتی آنان با توجه به تاریخ، خطرناک تر از روس ها نیز هستند. وی در ادامه خطاب به نیکسون گفت: اگر رئیس جمهوری که 20 سال بعد از تو قدرت را در امریکا در دست خواهد داشت، مانند تو حکیم و با تدبیر باشد قطعاً در سیاست اش برعلیه چین، به روس ها تکیه خواهد نمود.»
3.    به این ترتیب می توان به مفهوم واقعی تحریم های اخیر امریکا برعلیه روسیه پی برد و آن این که فشارهای را که امریکا از چندی بدینسو برعلیه روسیه اعمال می کند، در حقیقت سیاست جدید امریکا برعلیه روسیه می باشد که به هدف وادار نمودن روس ها برای هم دست شدن برعلیه چین صورت می گیرد. لازم به ذکر است که این فشارها به علاوۀ اعضای حزب دموکرات کانگرس امریکا، از موافقت و طرفداری بسیاری از اعضای حزب جمهوری خواهان نیز بر خوردار می باشد، یعنی حزب ترامپ رئیس جمهور بعدی امریکا که به زودی قدرت را تسلیم خواهد شد. انگار امریکا با اعمال این فشارها، که روس ها نیز به وضاحت از آن یاد می کنند، می خواهد بگوید که اگرچه ادارۀ حکومت اوباما روابط امریکا و روسیه را به شدت تخریب نمود، اما روسیه با آمدن ترامپ برسر قدرت، فرصت طلائی خواهد داشت تا روابط اش را با واشنگتن مجدداً اصلاح نماید!
یعنی سازمان های ثابتی که قدرت امریکا را در اختیار دارند، آگاهانه و از روی قصد تلاش دارند با استفاده از فرصت باقی ماندۀ حکومت اوباما، روابط با روسیه را بیشتر مختل نموده و تنش ها را افزایش دهند، تا هیچ راه نجات و امیدی برای روس ها باقی نماند، مگر این که با ادارۀ حکومت بعدی به رهبری ترامپ کنار آمده و تفاهم نماید، اداره ی که به معامله گری ایمان داشته و اساس فعالیت هایش را تشکیل می دهد، یعنی این که اصلاح روابط با روسیه ممکن نخواهد بود مگر با راه اندازی یک معامله بزرگی در خصوص چین. امریکا برای تحقق این هدف از سر و صداهایی استفاده می کند که در مورد احترام ترامپ رئیس جمهور بعدی امریکا نسبت به پوتین رئیس جمهور روسیه به راه انداخت است؛ گویا این دو رئیس جمهور به عنوان دو دوست می توانند برعلیه چین متحد شوند.
4.    آن چه این واقعیت را قوت بیشتر می بخشد این است که ترامپ رئیس جمهور بعدی، حتی پیش از آن که قدرت را تسلیم شود، شروع به تشدید روابط امریکا با چین نموده و تأکید دارد که وعده های را که در جریان تبلیغات انتخاباتی اش، مبنی بر وضع مالیات بیشتر بالای کالاهای چینی و تشویق تاجران امریکائی برای بازگشتن از چین داده بود، حتماً عملی خواهد نمود. این یک هشدار بزرگ تجارتی است که ترامپ به چین داده است. ترامپ هم چنین در این راستا و در یک اقدام بی پیشینه، با رئیس جمهور تایوان در تماس شد و این خود بیانگر آن است که امریکا در تلاش تغییر راه کارهایش به منظور اعمال فشار بالای چین می باشد، به شمول هشدارهایی که نشان می دهد امریکا قصد دارد در برابر سیاست "چین یک پارچه" قرار گیرد. این نیز یک هشدار بزرگ سیاسی برای چین به حساب می آید.
بنابر این؛ اولویت نخست ادارۀ جدید امریکا این است که از رشد و نیرومند شدن چین جلوگیری نماید. چنان چه تلویزیون روسیۀ امروز به تاریخ 18.12.2016م در گزارشی به نقل از واشنگتن پوست گفت: «رفتارهای دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب امریکا نشان می دهد که وی سرگرم بررسی امکان تجدید نظر در سیاست های امریکا در قبال چین می باشد. ترامپ در اظهارات و تماس های تلفونی اش بارها خواستار این گردیده که واشنگتن باید در برابر پکن از سیاست خشن کار گیرد. چنان چه ترامپ با رئیس جمهور تایوان تماس تلفونی برقرار نمود و این نخستین بار در چند دهۀ اخیر است که یک رئیس جمهور امریکا با مسئولین بلند پایۀ تایوان در تماس می شود. ترامپ قبلاً نیز در یک مصاحبه ای که با تلویزیون امریکائی فاکس نیوز انجام داده بود، گفته بود که من مطمین نیستم پایبندی واشنگتن به اساسات سیاست(چین یک پارچه) کاری درست باشد، این سیاست را ایالات متحده از زمان سفر تاریخی نیکسون رئیس جمهور آن زمان به چین پیش گرفته است. ترامپ افزود که چین متهم به نیرنگ های تجارتی می باشد.»
5.    در مورد این که ترامپ برعلیه چین با روسیه چگونه معامله نموده و از آن کار خواهد گرفت، باید گفت که امریکا مطمیناً برای قرار دادن اقتصاد ضعیف روسیه در برابر چین؛ نقشه گذاری نخواهد نمود و مطمیناً برای استفاده از فرهنگ روس ها برعلیه چین نیز طرح و برنامه ای نخواهد داشت، زیرا روسیه پس از فروپاشی نظام اشتراکی، خالی از هر گونه فرهنگ خاصی می باشد. واقعیت این است که امریکا به توانائی های نظامی روسیه چشم دوخته، توانائی هایی که امریکا می تواند از آن در ماحول چین استفاده نماید، مانند این که روسیه را موظف کند تا در اعمال فشارها بالای سلاح های هسته ای کوریای شمالی سهم گیرد، یا از روسیه خواهد خواست تا در فعالیت هائی که به منظور به خطر انداختن منابع وارداتی و صادراتی انرژی میان چین و آسیای میانه، همکاری نماید و یا حتی ممکن است از روسیه بخواهد در اعمال سیاست های ویژه ای که برعلیه حمل و نقل در بحر چین جریان دارد، سهم گرفته و امریکا را در تلاش هایش برای بیرون راندن چین از مجموعه جزایر این منطقه کمک نماید.
تمام این گزینه ها به علاوه این است که امریکا روسیه را تحریک خواهد نمود تا به گونۀ مستقیم در برابر چین قرار گیرد. باید دانست که هر یک از این موارد به معنی انتحار روسیه در تعاملات جهانی خواهد بود. اما بعید نیست روسیه برای محافظت از موقف ظاهری اش به صفت یک دولت بزرگ، تن به این سیاست های امریکا داده و در پیاده نمودن آن سهم گیرد! به مشکل می توان تصور نمود که روسیه موفق شود خود را از دام فشارهای امریکا رهانیده و در رویارویی با چین، در کنار امریکا قرار نگیرد، زیرا روسیه مبتلا به مریضی کوتاه نظری سیاسی بوده و این مریضی اش تبدیل به یک مرض مزمن گردیده و به همین دلیل است که توان پیش بینی عواقب کارهایش را از دست داده است.
یکی از بزرگ ترین علایم این مرض مزمن روسیه این است که به پیامدهای مداخلۀ وحشیانه اش در سوریه نمی اندیشد و به عکس العمل های بعدی مسلمانان در برابر جنایت هایی که در سرزمین مقدس شام مرتکب می شود، توجه و دقت نمی کند. دلیل این بی توجهی، همانا کوتاه نظری روسیه می باشد، زیرا مسلمانان را در آئینۀ شخصیت های پادشاه ها و رؤسای جمهوری می بیند که در حال حاضر بالای مسلمانان حکومت می کنند و از آن نتیجه می گیرد که هیچ گونه خطری از جانب مسلمانان، روسیه را تهدید نخواهد نمود.
روسیه این را درک نمی کند که امریکا به این دلیل از مداخلۀ مستقیم در سوریه امتناع ورزیده که می داند سرنوشت مسلمانان فراتر از این پادشاهان و رؤسای جمهور حاکم بر آنان بوده و قدرت شان فراتر از قدرت های ساخته گی و دروغین آنان می باشد! باتوجه به دلالیل فوق، نتیجه می گیریم که تحریم هایی را که اوباما بالای روسیه اعمال می کند و این همه تشدید و تنش ها در روابط امریکا با روسیه به این هدف صورت می گیرد که روسیه به زاویه کشانده شده و به دوست اش(ترامپ) پناه ببرد! و به این ترتیب راه برای نقشه هایی که ترامپ به هدف دور کردن روسیه از چین و حتی تشویق آن برای برخوردهای خصمانه با چین کشیده هموار گردد.
بنابر این، به گمان اغلب دلیل این که اوباما در اواخر دورۀ حکومت اش تلاش می کند تنش ها در روابط میان امریکا و روسیه را تشدید نماید؛ این است که می خواهد راه را برای ترامپ هموار نماید تا وی بتواند برنامۀ سیاست فوق الذکر امریکا در قبال روسیه و چین را، که توسط سازمان های سیاست گذاری امریکا برای دورۀ جدید حکومت طراحی نموده، به خوبی عملی نماید. نشانۀ روشن این مدعا، مواردی است که در فوق به آن اشاره شد. پس واقعیت این است که سیاست های امریکا توسط سازمان هایی به خصوص طراحی گردیده و توسط رؤسای جمهور، از هر حزبی که باشد، عملی می گردد.
6.    اما چین به این خطری که آن را احاطه نموده، به خوبی پی برده و به همین دلیل است که تلاش دارد روسیه را با احتیاط کامل و با یک سلسله سرمایه گذاری ها، فریب دهد. هم چنین مانورهای مشترکی را با روسیه به راه انداخته و در استفاده از حق ویتو در قضیه سوریه نیز در کنار روسیه قرار گرفت و آن را تنها نگذاشت. چین تمام این اقدامات را به این هدف انجام می دهد تا مانع استفادۀ واشنگتن از روسیه برعلیه خود قرار گیرد. اما ظاهراً دید خصمانه ای که در افکار سیاست مداران چین برعلیه روسیه وجود دارد، بسیار مستحکم می باشد، با این تفاوت که منافع جدیدی که اقتصاد رو به گسترش چین در روسیه تقاضا می کند و نیاز شدید چین به مواد خام و منابع انرژی موجود در روسیه، باعث می شود آن دید خصمانۀ خود اش را پشت پرده پنهان نگهدارد.
در عین حال؛ چین از موقف خصمانۀ امریکا در برابر خود آگاه بوده و بعید نیست برخورد اهانت آمیزی که اوباما در آخرین سفر اش به چین با آن مواجه گردید، خود نشانه ای از این موقف خصمانه باشد. تلویزیون الجزیره به تاریخ 05.09.2016م در گزارشی گفت: «اوباما در آخرین سفرش به صفت رئیس جمهور ایالات متحده به چین، مجبور شد برای خروج از طیاره ای که وی را جهت مشارکت در نشست بیست جانبه به خوانجوی چین منتقل نموده بود، به جای استفاده از نردبان معمول و از دروازۀ پیش رو، از نردبان اضطراری موجود در قسمت اخیر طیاره استفاده نماید. دلیل این کار، آتش سوزی یا کدام نقص فنی نبود، بلکه مقامات چین هیچ نردبان ویژه ای در نظر نگرفته بودند تا اوباما با استفاده از آن و به شکل معمول از دروازۀ پیش روی طیاره خارج گردد. پی گیران امور به این باور اند که هدف چین از این کار، اهانت به رئیس جمهور امریکا بوده و بیانگر حجم بالای تنش ها در روابط این دو کشور می باشد، دو کشوری که در بسیاری از قضایا و دوسیه های فی مابین اختلاف نظر دارند و در رأس آن تصمیم مشترک ایالات متحده و کوریای جنوبی برای نصب سپر موشکی در خاک کوریای جنوبی می باشد. هم چنین اختلاف های دیگر امریکا و چین بر سر موقف امریکا در قبال کشمکش های موجود میان چین و فلپین در بحر جنوب چین و تصمیم اخیر واشنگتن مبنی بر وضع مالیات بیشتر بالای واردات فولاد از چین می باشد.»
7.    از جمله تفاوت های زمانی این است که کیسینجر، که زمانی مشاور امنیت ملی و وزیر خارجه امریکا بود، در حال حاضر شخصاً و با وجود سن زیادی که دارد، گرداننده گی سیاست مصالحه با روسیه را در اداره حکومت ترامپ به عهده گرفته است. این کیسینجر است که به مسکو سفر نموده و با پوتین دیدار و گفتگو می کند و وی را به این جهت، یعنی جهت همپیمان شدن با امریکا برعلیه چین ترغیب و تشویق می کند. روسیه نیز از این ترغیب استقبال به عمل آورد، به این گمان که کیسینجر به منافع روس ها توجه دارد! چنان چه صفحه انترنتی گروه عربی اعلام، به تاریخ 27.12.2016م با نشر خبری در این زمینه گفت: «دیمتری بیسکوف، سخنگوی مطبوعاتی ریاست جمهوری روسیه در اظهاراتی گفت که مسکو از مشارکت وزیر اسبق خارجه امریکا؛ هنری کیسینجر، در از سرگیری روابط میان روسیه و ایالات متحده استقبال می کند. بیسکوف که امروز سه شنبه در یک کنفرانس مطبوعاتی صحبت می نمود گفت: کیسینجر وزیر اسبق خارجه امریکا یکی از با حکمت ترین، آگاه ترین و با تجربه ترین سیاست مداران امریکا بوده و تجارب عمیقی در امور روسیه و روابط دوجانبه میان امریکا و روسیه دارد.»
برخی از منابع آگاه اروپا نیز به این رویکرد اشاره کرده اند، چنان چه تلویزیون روسیۀ امروز به تاریخ 28.12.2016م با نشر گزارشی در این زمینه گفت: «نشریۀ آلمانی بیلد، نوشته که کیسینجر بهبود روابط با روسیه را با توجه به افزایش توانایی های چین، یک ضرورت می بیند. با توجه به این که این وزیر خارجه امریکا یکی از آگاهان سیاسی بوده و شخصاً با پوتین رئیس جمهور روسیه دیدار و گفتگو نموده، دانسته می شود که وی مسئولیت عادی سازی روابط میان دو کشور را به عهده خواهد داشت. نشریۀ آلمانی فوق الذکر در ادامه نوشته که ترامپ، با توجه به توصیۀ هنری کیسینجر، تلاش می کند تحریم های اعمال شده برعلیه روسیه را لغو نماید. یکی دیگر از نشانه های این موضوع تحقیقی است که با درخواست دستگاه های ویژه اروپائی در این زمینه صورت گرفته؛ در این تحقیق روی اطلاعات به دست آمده از گروه انتقالی ترامپ تمرکز صورت گرفته است.
تمام این موارد نشان می دهد که امریکا در حال حاضر در تلاش عملی نمودن سیاست عملی در قبال هر یک از روسیه و چین می باشد، سیاستی که ستون اصلی آن؛ تشویق نمودن روسیه برای خدمت به منافع امریکا برعلیه چین می باشد. اوباما مرحله اعمال فشار برعلیه روسیه را عملاً آغاز نموده و هدف از این اعمال فشارها آن است؛ تا زمینه برای ترامپ رئیس جمهوری بعدی فراهم شود تا بتواند فعالیت های تشویقی اش را همزمان با آغاز کار حکومت جدید شروع نماید. امریکا هیچ گونه شک و تردیدی را در خصوص لزوم تن دادن روسیه به این اعمال فشارها از جانب امریکا و همراهی نمودن آن برعلیه چین از خود نشان نمی دهد.
چهارم: به این ترتیب می بینیم که دولت های بزرگ و حتی دولت های کوچک، با توجه به تفاوتی که در میزان نفوذ این دولت ها وجود دارد، برای کسب منافع شان سرگرم کشمکش و نزاع های زیادی می باشند. وجه مشترک میان تمام این دولت ها در این کشمکش ها، این است که بهای آن را مردم جهان، با تحمل شر و شقاوت ناشی از این کشمکش ها، می پردازند.
آن چه در این میان درد آور است؛ این است که اسلام هنوز دارای دولتی نیست که زمام امور را در دست گرفته و نه تنها سرزمین های اسلامی، بلکه تمام جهان را با خیر و برکت بی پایان اش، به ساحل نجات کشانده و آن را به سوی شکوفایی واقعی سوق دهد! اما با آن هم باید دانست که اسلام همواره مردانی دارد که به تعبیر قرآن کریم؛ در پیمانی که با الله بسته اند همواره صادق و پایدار باقی خواهند ماند.

 

مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
[احزاب: 23]
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با الله بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند(و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.


 و دیری نخواهد گذشت که این مردان مخلص به اسلام، دولت اسلام را که در قالب خلافت راشده برمنهج نبوت متمثل خواهد بود، به خواست الله سبحانه و تعالی مجدداً برپا نموده و توازن را با تطبیق نمودن احکام و فرامین آسمانی اش، در سراسر جهان برقرار خواهند نمود.


إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا
[طلاق: 3]
الله فرمان خود را به انجام می رساند؛ و الله برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش :

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

حکم استفاده از لت و کوب زندانی بازداشت شده جهت اخذ اقرار و شواهد که نظر به دلایل مشکوک و بدون اسناد و شواهد بازداشت شده و مورد لت و کوب قرار می گیرد چیست؟ معلوم است که وی تحت تعذیب و شکنجه اقرار به انجام کاری می کند. بخش دوم پرسش اینست که آیا استفاده از وسیله ای تَوهم آور(پیچ کاری) برای اقرار متهم به آن چه نزدش است، جواز دارد یا خیر؟ زیرا آنانی که متهم را تعذیب می کنند، از این استفاده برای پیش گیری از لت و کوب استفاده می نمایند، چون بسیاری اوقات لت و کوب منجر به مرگ می گردد.

پاسخ :

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

 شکنجه ی متهم در اسلام جرم بزرگی است؛ کسی که چنین جرمی را مرتکب می شود وفق احکام شرعی عِقاب شدیدی را در پی دارد. چنان چه گرفتن اعتراف توسط شکنجه در اجراآت قضایی ارزش اعتراف را دارا نمی باشد، نه تنها این بلکه حتی اگر تهمت هم مستقیم در محکمه ی قضایی تثبیت شده باشد، جائز نیست که قاضی بنابر اقرار متهم عقوبتی را بالای وی تعیین کند که در آن تعذیب باشد، بلکه همان عقوباتِ تطبیق می شوند که از طرف شریعت مقرر شده اند. برای وضاحت بیشتر صورت مسئله چنین بیان می گردد:

  1. این موضوع را در ماده‏ 13 مقدمه دستور(قانون اساسی دولت خلافت) این طور تفصیل داده ایم: برائت ذمه حالت اصلی است. هیچ کسی بدون موجب تعذیب نمی شود مگر به حکم محکمه، و تعذیب هیچ فردی مطلقاً جواز ندارد و فردی که به این عمل مبادرت ورزد، مجازات می شود. آن چه در شرح این مورد بیان شده است نقل می کنیم:

مسلم از وائل بن حجر روایت می‏کند که فرمود:

﴿ جَاءَ رَجُلٌ مِنْ حَضْرَمَوْتَ وَرَجُلٌ مِنْ كِنْدَةَ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم، فَقَالَ الْحَضْرَمِيُّ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ هَذَا قَدْ غَلَبَنِي عَلَى أَرْضٍ لِي كَانَتْ لأَبِي، فَقَالَ الْكِنْدِيُّ: هِيَ أَرْضِي فِي يَدِي أَزْرَعُهَا لَيْسَ لَهُ فِيهَا حَقٌّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لِلْحَضْرَمِيِّ: أَلَكَ بَيِّنَةٌ؟ قَالَ: لاَ، قَالَ: فَلَكَ يَمِينُهُ، قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ الرَّجُلَ فَاجِرٌ لا يُبَالِي عَلَى مَا حَلَفَ عَلَيْهِ وَلَيْسَ يَتَوَرَّعُ مِنْ شَيْءٍ، فَقَالَ: لَيْسَ لَكَ مِنْهُ إِلاَّ ذَلِكَ  ﴾

مردی از حضرموت و مردی از کِنده نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم حاضر شدند، حضرمی فرمود: یا رسول الله این مرد زمین من را غصب کرده است، درحالی که این زمین از پدرم بود؛ کندی فرمود: این زمین از من است و بادستانم آن را کشت می کنم، وی کدام حقی در این زمین ندارد. رسول الله به حضرمی فرمود: آیا کدام ثبوت و دلیلی داری؟ فرمود: نخیر، سپس رسول الله فرمود: قسم یادکن، حضرمی گفت: این مرد فاجر است و اهتمامی به قسم نکرده و از هیچ چیزی نمی ترسد. رسول الله فرمود: برتو جز قسم چیزی دیگری نیست.

بیهقی به سند صحیح روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:

﴿ الْبَيِّنَةُ عَلَى مَنِ ادَّعَى، وَالْيَمِينُ عَلَى مَنْ أَنْكَرَ

برمدعی گواهی دهنده ای هست و برمنکر و انکار کننده قسم است.

در حدیث اول رسول الله صلی الله علیه وسلم، مدعی را مبنی برشاهد پذیرفته است، این بدان معناست که متهم بی گناه است تا زمانی که جرم بر وی اثبات شود، و در حدیث دوم رسول الله بیان می کند که اصل در وجوب شاهد، مدعی است، و این دلیل بر آنست که تا زمانی جرم بالای وی ثابت نشود وی بی گناه می باشد.

  1. به این شکل متهم از جرم بی گناه بوده تا زمانی که جرم بروی ثابت نشود. پس تعذیب و شکنجه با هر وسیله برای گرفتن اعتراف از وی جواز ندارد. چنان چه ادله‏ی شرعی درین مورد وارده شده است که صراحتاً تعذیب و شکنجه ی متهم را منع می کند.

الله سبحانه وتعالی تجاوز بر مسلمان و یا به یکی از اعضای بدن وی را حرام قرار داده است، و عقوبت شرعی در مورد کسی که برهرچیزی تجاوز می کند، تعیین گردیده است. چنان چه او سبحانه وتعالی می فرماید:

 ﴿ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِيناً  (نور،58)

و کسانی که مردان مؤمن و زنان مؤمن را بی هیچ گناهی که مرتکب شده باشند؛ آزار می دهند، به راستی(بار) بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیده اند.

مسلم در صحیح خود از هشام بن حکیم بن حزام روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:

"الله سبحانه وتعالی آنانی را که در دنیا دیگران را عذاب می دادند، عذاب می کند."

مسلم نیز در صحیح خود از ابی هریره رضی الله عنه روایت می کند که پیامبر فرمود:

( صِنْفَانِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لَمْ أَرَهُمَا، قَوْمٌ مَعَهُمْ سِيَاطٌ كَأَذْنَابِ الْبَقَرِ يَضْرِبُونَ بِهَا النَّاسَ... )

دو نوع از اهل دوزخ اند که آن ها را نديده ام: گروهی که همراه شان تازيانه هايی مانند دم‏های گاو است و بوسيلۀ آن مردم را می زنند....

  1. بازداشت و گرفتن اعتراف به اکراه و جبر ارزش اعتراف را در اجراآت قضایی نداشته و نه اعتباری است که به اختیار گرفته می شود. ابن ماجه در سنن خود از ابوذر غفاری رضی الله عنه روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

( إِنَّ اللَّهَ قَدْ تَجَاوَزَ عَنْ أُمَّتِي الْخَطَأَ، وَالنِّسْيَانَ، وَمَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ، فما يستكره المرء عليه لا يؤاخذ عليه )

به تحقیق الله سبحانه وتعالی از امت من خطاها، فراموشی و آن چه بالای شان به اجبار انحام می شود، گذشته‏ است.

حاکم در مستدرک خود از ابن عباس روایت می کند که پیامبر فرمود:

( تَجَاوَزَ اللَّهُ عَنْ أُمَّتِي الْخَطَأَ، وَالنِّسْيَانَ، وَمَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ )

الله متعال از امت من خطاها، فراموشی و آن‏چه بالای شان اجبار می‏شود، گذشته است.

  1. هم‏چنان زمانی تهمت به اساس شواهد شرعی در نزد قاضی ثابت شود، قاضی صلاحیت دارد و در مجلسی که قضاوت به حق و عدل صورت می گیرد، قاضی حق ندارد که بروی کدام عقوبت را تعیین کند، مگر آن چه نصوص شرعی بیان کرده است؛ نه آن عقوباتی که شریعت آن را حرام قرار داده است و یا این که پیرامون آن نص شرعی موجود نباشد؛ مثلاً: عقوبتِ جائز نیست که الله متعال آن را در آخرت بحیث عذاب قرارداده و دلیل در خصوص این موضوع آنست که بخاری در حدیثی از ابوهریره رضی الله عنه روایت می کند که پیامبر فرمود:

( وَإِنَّ النَّارَ لا يُعَذِّبُ بِهَا إِلاَّ اللَّهُ )

هیچ کس حق با آتش عذاب کردن را ندارد، مگر الله متعال.

و ابوداود در حدیثی ابن مسعود در حکایتی به چنین لفظی روایت می کند:

( فَإِنَّهُ لا يُعَذِّبُ بِالنَّارِ إِلاَّ رَبُّ النَّارِ )

پس وی با آتش عذاب نمی کند مگر پروردگار آتش.

بنابر این هنگامی نزد قاضی در مجلس قضا ثابت شود که مجرم، جرمی را مرتکب شده است جائز نیست که وی را با آتش مورد عذاب قرار دهد و نه به مانند آن را انجام دهد؛ مانند: برق دادن و نه با چیزی دیگری‏ که با آن الله متعال در آخرت عذاب می کند. هم چنان جائز نیست که بالای وی کدام عقوبتی آورده شود، مگر عقوبات که شریعت بالای وی مقرر کرده است.

پس جائز نیست احدی را با حریق کردن آتش یا با کشیدن ناخن ها و یا با چیدن ابروهایش و یا هم برق دادن و غرق کردن زیر آب، یا ریختاندن آب سرد بربالای وی و یا گرسنه نگاه کردن و یا هم نگهداری وی بدون در نظرگفتن حاجات که در اثر آن از سردی هلاک شود وغیره عذاب داد؛ بلکه در عقوبت وی شریعت آن چه مقرر کرده محدود شده است، در غیر آن بر حاکم حرام است که وی را به شکلی از اشکال از عذاب های یاد شده، عذاب دهد.

بناً عذاب دادن هیچ انسانی مطلقاً جواز ندارد و کسی که چنین کاری را کند، خلاف شرع است و هنگامی ثابت شود که کسی، شخصی را عذاب کرده است وی هم چنان عذاب کرده می شود.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه