جمعه, ۲۸ صَفر ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۸/۲۲م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

امر به اطاعت امام، امر به اقامه وی است

(ترجمه)

از عبد الله بن عمرو بن عاص رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«مَنْ بَايَعَ إِمَامًا فَأَعْطَاهُ صَفْقَةَ يَدِهِ وَثَمَرَةَ قَلْبِهِ، فَلْيُطِعْهُ إِنِ اسْتَطَاعَ، فَإِنْ جَاءَ آخَرُ يُنَازِعُهُ فَاضْرِبُوا عُنُقَ الْآخَرِ» (رواه مسلم کتاب الامارة باب وجوب الوفاء ببيعة الخلفا)

ترجمه: هرکه با خلیفه مسلمین دست داده، به رضا و رغبت با وی بيعت کرد، بايد تا حد توانش از او اطاعت کند، و اگر شخص ديگری آمد و در امر خلافت باوی منازعه کرد، گردن دومی را بزنيد.

توضیح حدیث

این حدیث دو مطلب مهم را به طور جدی بیان کرده است: نخست بیعت با خلیفه مسلمین و دوم اطاعت از خلیفه مسلمین، که اطاعت نیز مرتبط به بیعت می‏باشد؛ یعنی زمانی از حاکم اطاعت جایز است که در بین او و بین مردم حتماً بیعت شرعی صورت گرفته باشد و بیعت شرعی آنست که برای حکم به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد. بنابر آن‌چه گفتیم، بالای حکام امروزی مسلمانان حدیث شنیدن و اطاعت کردن هرگز صدق نمی‌کند، پس این حکام اهلیت بیعت شرعی را ندارند؛ به دلیل این‌که:

1- به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم حکم کرده نمی‏توانند، یعنی صلاحیت و توانایی آن را ندارند، چون به اختیار خود نیستند و از طرف کفار برای‌شان اجازه داده نمی‌شود.

2- برعکس قوانین غربی (ساخته دست بشر) را بالای امت اسلامی تحمیل و تطبیق می‏نمایند، حتی قوانین غربی را به مردم اسلامی معرفی می‌کنند، غالباً به غرض این‌که در قدرت موجوده باقی بمانند.

ای مسلمانان! بدون شک امر به اطاعت امام یا خلیفه مسلمین امر به قیام وثبات آن می باشد، زیرا الله سبحانه وتعالی ما را به فرمان‌برداری کسی‌که وجود نداشته باشد، امر نمی‌کند. هم‌چنان جنگ با کسی‌که با امام نزاع می‌کند، دلالت بر دوام موجودیت آن می‌نماید و آن‌چه را ما از حکام غیر شرعی و نبودن حاکم شرعی می‌بینیم، بر ما لازم است تا با همه توان و قدرت دست‌داشته خود را در ایجاد حاکم شرعی بکوشیم؛ زیرا حکام امروزی ما همه حاکمان زمان جبریه هستند که آن‌ها را رسول الله صلی الله علیه وسلم مذمت نموده است؛ البته آن‌ها کسانی هستند که غرب کافر ایشان را گماشته است تا به نفع کفار احکام آن‏ها را بالای امت تطبیق نمایند. بناءً بر امت لازم است تا در خلع نمودن قدرت و سلطه از آن‏ها سعی و تلاش نمایند و دستورات جدایی دین از سیاست آن‏ها را حریق نموده و محدودیت‌های غیر واقعی که قانون سایکس پیکو برای اولاد این امت واحد بجا گذاشته است، دور نمایند تا این‌که امت همان سلطه و قدرت واحد خود را دریافت نموده و بالایش خلیفه واحد حکمرانی نماید.

یا الله! مارا با آمدن خلافت راشده بر منهاج نبوت که در آن وحدت مسلمانان نهفته باشد، مستفید بگردان و از آن‌ها مصایب و بلاها را دور نما! یا الله زمین را به نور و جه کریمت منور گردان! اللهم آمین آمین!

خلاصه: امر به طاعت امام یا خلیفه مسلمین در حقيقت امر به نصب و اقامه وی است و امر به جنگيدن در مقابل کسی‌که با امام منازعه کند، قرينه است، بر جزم در حفظ وی به حيث خليفه واحد.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته! عالم بزرگوار!

 خوش دارم که محضر شما سوالی را مطرح نمایم که ارتباط به ملکیت عامه می‌گیرد. آیا این‌امکان دارد با وجود احکام شرعی که ملکیت خاص را به ملکیت  عام مبدل کرد، مانند آب‌های چشمه که ملکیت خاص اند؛ از جهت مصلحت جماعت به ملکیت عامه مبدل می‌شوند و هرازگاهی‌که عذر برطرف شد، مانند سابق‌اش به ملکیت خاصه بر می‌گردد؛ مانند این‌چاه های پطرول وقتی‌که خالی شد، درست است که ملکیت خاصه شوند؟

درضمنِ تشکری، الله‌سبحانه وتعالی شما را کمک نماید، ثابت قدم تان داشته باشد و قدم‌های تان را استوار نگهدارد!

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

 هرازگاهی‌که هرنوع از انواع ملکیت عامه داری علت باشد، حکم شرعی با موجودیت وعدم موجدیت علت ارتباط می‌گیرد. زمانی‌که علت یافته شد، این نوع از ملکیت بطور همیش ملکیت عامه می‌باشد؛ اما وقتی‌که علت نفی شد درست است که ملکیت، فردی گردد؛ لیکن به شرط این‌که علت، یک علت شرعی باشد‌ که در نص شرعی وارد شده باشد. به عنوان مثال: آنچه‌که به منافع عامه‌ی مردم ارتباط می‌گیرد، چیزی است‌ که ملکیت عامه حساب می‌شود. رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در حدیثی از حیث صفت نه از حیث عدد بیان نمودند: عن ابن عباس أن النبي صلى الله عليه وسـلم قال: «المسلمون شركاء في ثلاث في الماء والكلأ والنار» رواه أبو داود ورواه أنس من حديث ابن عباس وزاد فيه «وثمنه حرام» وروى ابن ماجه عن أبي هريرة أن النبي صلى الله عليه وسـلم قال: «ثلاث لا يمنعن: الماء والكلأ والنار»

ترجمه: از ابن عباس روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: مسلمان‌ها در سه چیز شریک اند: در آب، چراگاه، و آتش. به روایت ابوداود و هم‌چنان انس از حدیث ابن عباس روایت نموده و در آن اضافه نموده است که "پول شان هم حرام است". هم‌چنان ابن ماجه از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده است که، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: سه چیزاند که از آن‌ها منع کرده نمی‌شود: آب، چراگاه، و آتش.

در این دلیل بیان می‌شود که مردم در آب، چراگاه و آتش شریک اند و فرد از ملکیت این‌چنین ملکیت‌ها منع می‌گردد؛ لیکن رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در خیبر وطائِف برای افراد اجازه داد تا  آب ‌را در ملکیت خود بیاورند، آن‌ها بالفعل برای آب دادن زراعت و باغ‌های خویش آب را تملیک کردند. هم‌چنان بعضی از مسلمانان چاه‌های که در مدینه بود، در ملکیت خود درآوردند. بخاری از عبدالله رضی‌الله عنه روایت نموده است که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند:

«مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينٍ يَقْتَطِعُ بِهَا مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ، هُوَ عَلَيْهَا فَاجِرٌ، لَقِيَ اللَّهَ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ»

ترجمه: کسی‌که قسمی بخورد که به واسطه آن مال شخص مسلمان را بخود بگیرد، وی به همین عمل‌اش فاجربوده و در قیامت الله سبحانه وتعالی را ملاقات می‌نماید؛ در حالی‌که بالایش قهراست.

همان بود که الله‌سبحانه وتعالی آیتی را درین خصوص نازل فرمود:

﴿إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا﴾[آل عمران: 77]

ترجمه: كساني‌كه پيمان الله و سوگندهاي خود را به بهاي كمي (از ماديات و مقامات دنيوي هر اندازه هم در نظرشان بزرگ و سترگ جلوهگر شود بفروشند.

متعاقباً اشعث آمد گفت: ابو عبدالرحمن به شما چه سخن گفت؛ این آیه در مورد من نازل شده است که برایم در زمین بچه کاکایم چاهی بود، برایم گفت: شاهدت کجاست؟ گفتم شاهد ندارم. فرمود: قسم برای وی، گفتم ای رسول الله، درین هنگام قسم می‌خورد؛ رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم این حدیث را ذکر نمود و الله‌سبحانه وتعالی آیت‌را از جهت تصدیق حدیث نازل کرده است.

پس مسئله  شراکت در آب اگر تنها از دید مالکیت رقبه باشد؛ نه از جهت صفت منافع آن؛ چگونه است که افراد از ملکیت آن باز داشته می‌شوند؛ پس یک‌بار از قول رسول‌الله‌‌صلی‌الله علیه وسلم: «مسلمانان در سه چیز شریک اند...» و بار دیگر مباح دانستن‌شان به این‌که افراد آب را در ملکیت خود آورده می‌توانند، علت شراکت در آب، چراگاه و آتش استنباط می‌شود که آن عبارت از منافع عامه است که جامعه از منافع‌اش بی‌نیاز شده نمی‌تواند؛ پس حدیث بیان‌گر سه چیز است؛ لیکن معلل از جهت ارتباط به جامعه می‌باشد. به همین اساس، علت با معلول خود از جهت وجود و عدم همراه می‌باشد. هر آن‌چه‌که انتفاع جامعه در آن نمایان گردد، ملکیت عامه تعبیر می‌شود و اگر ارتباط منافع عامه از آن سلب گردد، مانند آب که در حدیث تذکر شده است، بازهم از ملکیت عامه محسوب نمی‌گردد؛ بلکه ملکیت فردی به شمار می‌شود. قاعده در ملکیت عامه آن است؛ هرآن‌چه‌که برای رفع نیازمندی‌های جامعه باشد، هدف از جامعه خانه‌های زیاد، قریه، شهر ویا دولت باشد، اگرچه در تقاضای هرکدام تفاوت وجود دارد؛ اما بازهم مربوط به جامعه محسوب می‌شوند؛ مانند نیاز به منابع آب‌ها، جنگلات، چراگاه حیوانات و آن‌چه مشابه است. به عنوان مثال: معادن وقتی ملکیت عامه می‌باشد که به اندازه  فراوان و جاری در آن معدن یافت گردد، مانند منابع معدن و مثل آن، و این‌گونه معادن ملکیت عامه بوده وجواز ندارد که در ملکیت فرد باشد. قسمی‌که ترمذی از أبیض بن حمال روایت نموده است:

«أنه وفد إلى رسول الله صلى الله عليه وسـلم، فاستقطعه الملح فقطع له، فلما أن ولّى، قال رجل من المجلس: أتدري ما قطعت له؟ إنما قطعت له الماء العِدّ، قال: فانتزعه منه»

ترجمه:  یک وفد نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد، یک معدن  نمک را از رسول الله صلی الله علیه وسلم خواست تا برایش بخشیده شود. زمانی‌که  آن مرد از مجلس برگشت، یک نفر گفت آیا می‌دانید که چه چیز را برایش بخشیده اید؟ برایش آب جاری را بخشیده اید. روای می گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم دوباره از دست‌اش آن را گرفت.

آب‌جاری آنست که قطع نمی‌شود. نمک را به آب‌جاری از خاطر عدم قطع شدن آن تشبیه کرد. این‌حدیث دلالت به‌این دارد که رسول‌الله‌صلی‌الله علیه وسلم کوه نمک را به ابیض بن حمال بخشید، وقتی‌که رسول‌الله‌صلی‌الله علیه وسلم دانست‌که آن از معادن دایم و جاری است که ختم نمی‌‌گردد، از بخشیدن  آن چنین معدن خوداری کرده و تملیک افراد را منع نمود، چون ملکیت عامه است. ازین‌که این‌جا مراد تنها نمک نه، بلکه معدن است و از این حدیث این واضح می‌گردد که علت منع از بخشش نمک از جهت جاری بودن‌اش می‌باشد که هیچ توقف نمی‌یابد.

این حکم که معادن قطع نمی‌گردند، ملکیت عامه می‌باشد. مشمول تمام معادن برابر است که معادن روی زمین باشد که رسیدن به آن بدون کدام مشقتی مهیا شود و مردم از آن نفع ببرند، مانند نمک، سرمه، یاقوت و آن‌چه مشابه این‌ها باشد. یا این‌که از معادن داخل زمین‌باشد که رسیدن به آن مهیا نمی‌شود؛ مگر به کار و مشقت، مانند معادن طلا، نقره، آهن، مس، سرب. برابر است که جامد مانند بلور ویا روان مانند نفت باشد. تمام این معادن در حدیث شامل می‌شود و معادنی‌که قطع نمی‌شوند، ملکیت عامه بوده و برای تمام افراد رعیت می‌باشد. از این جهت برای دولت جواز ندارد که معادن جاری را به ملکیت افراد، شرکت‌ها در آورد و یا هم جائِز نیست که افراد و شرکت‌ها برای خود معادن را استخراج نمایند. در عوض بالای دولت واجب است که به نیابت از مسلمانان به استخراج معادن اقدام نموده و در امور مسلمان‌ها مصرف نماید و آن‌چه‌ استخراج می‌نماید، تمام‌اش ملکیت عامه برای تمام افراد رعیت می‌باشد.

بنابرین اساس اشیای که در پرسش وارد شده است، واضحاً زمانی مربوط به ملکیت عامه است که منافع عامه در آن نهفته باشد. به عنوان مثال: در نخست چاه آبی در یک قریه وجود دارد که یگانه مصدر آب است و غیر آن چاه دیگری یافت نمی‌گردد؛ پس آن‌چاه ملکیت عامه بوده و تملیک نمودن آن به ملکیت فردی جواز ندارد؛ اما زمانی رسد که بنا بر هرعلتی درین قریه برای مردم آب فراوان گردد، در این‌حالت برای هر شخص جواز دارد که در زمین شخصی خود چاه حفر نماید و در ملکیت خود قرار دهد؛ چون درین حالت آن مربوط منافع جامعه نبوده. به عبارت دیگر، علتِ ملکیت عامه بودن از آن منتفی شده است؛ اما آن چاه اولی که ملکیت عامه بوده و به حالت خود کماکان باقی می‌ماند و فروش‌آن برای فردِ مشخص در صورتی جواز دارد که آب برای مردم فراوان بوده و کفایت کننده همه بوده باشد و در این حالت پولش در دیوان مربوطه به ملکیت عامه گذاشته می‌شود.

هم‌چنان آب چشمه زمانی ملکیت عامه است که جامعه به آن نیازمند باشد؛ اما وقتی‌که آب خشک گردد و یا جامعه بدان نیاز نداشته باشد؛ یعنی علت منافع عامه بودن آن منتفی می‌گردد. یعنی آب به شکل فراوان به همه‌گان برسید؛ پس فروش چنین چشمه برای افراد درست است و پول آن در بخش ملکیت‌های عامه گذاشته خواهد شد. به عنوان مثال چاه‌های پترول ملکیت عامه بوده تا وقتی‌که قطع نشود؛ اما وقتی‌که خشک گردید، یعنی این‌که علت بودن‌اش ملکیت عامه منتفی گردد، جواز دارد که این چاه برای افراد فروخته شود و پولش در ملکلیت عامه گذاشته شود.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: احمد جبیر«نوری»

ادامه مطلب...

﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ

(ترجمه)

خطبه اول

الحمد لله رب العالمين؛ نحمده، و نستعينه و نستغفره ونتوب إليه و أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له القائل: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ والنصارى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ [مائدة: 51]... و أشهد أن محمداً عبده و رسوله... وصفيه من خلقه وخليله... بلغ الرسالة، وأدى الأمانة، ونصح أمة الإسلام... ولم يزل حتى تركها على المحجة البيضاء؛ ليلها كنهارها لا يزيغ عنها إلا هالك... القائل: «مِثْل أُمَّتِي كَمَثَلِ الْغَيْث لَا يَدْرِي أَوَّله خَيْر أَوْ آخِره» (رواه الإمام أحمد في مسنده)... والقائل: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي ظَاهِرِينَ عَلَى الْحَقِّ، لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَذَلِكَ» (رواه الإمام مسلم في صحيحه)... صلى الله عليه وعلى آله وصحابته، ومن سار على دربه، واستن بسنته إلى يوم الدين.. وبعد: برادران مؤمن الله سبحانه وتعالی در کتاب محکم و عزیز خود در وصف یهود می‌فرماید:

﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ﴾ [مائده: 64]

ترجمه: هرگاه آتشی را برای جنگ می افروختند، الله آن را خاموش می‌ساخت. آن‌ها درزمین فساد می‌کنند والله فساد کننده گان را دوست ندارد.

ای مسلمانها! الله رب العزت شهادت داده می‌فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللهِ﴾ [انفال: 36]

ترجمه: بدون شک کسانی‌که کفر ورزیدند، اموال خود را خرچ تا مانع راه الله شوند!

وفرموده: ﴿إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوّاً مُبِيناً﴾ [نساء: 101]

ترجمه: بدون شک کفار دشمن آشکار شماست.

واکثر آن‌ها با امت در جنگ اند؛ از جمله یهود که الله سبحانه وتعالی در بارۀشان فرموده است:

﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾ [مائدة: 82]

ترجمه: یهود و مشرکین را دشمن سرسخت مؤمنین خواهی یافت.

یهود، دین، سرزمین و مقدسات مان را هدف قرار داده، فرزندان و تاریخ مان را متهم به فساد و قباحت می‌کند. ای مسلمانان! در چنین شرایط مصیبت بار که چندی قبل پیش آمده است، یهود تهدید و می‌ترساند که سرزمین بیت المقدس و اطراف آن را با خاک کیان یهود(اسرائیل) یکجا می‌سازد. تعبیر یهود غاصب این است که یکجا شدن خاک فسلطین با اسرائیل از آرمان‌های یهود و عهد تورات و تطبیق دولت یهود (اسرائیل بزرگ) می‌باشد. نخست وزیر یهود در برابر کنیسه گفت: بدون شک تاریخ تازه‌ای را برای دولت یهود با یکجا کردن کرانه غربی، گسترش سیادت یهود و تهدید و ترساندن کسانی را که امنیت یهود را تهدید کند، خواهد نوشت. این چیزی است که رهبر یهود ما مسلمان‌ها را به آن تهدید می‌نماید. این را به صورت آشکارا و علنی و بدون کدام ترس، حیا و حساب به کسی انجام می‌‌‌دهد. قبلاً نیز تهدید به یکجاسازی قدس و جولان نموده و به نام قدس بزرگ منطقه‌یی را توسعه و مسمی کرده بود. آنچه را که تهدید کرده بود، نافذ کرد؛ اما حکام مسلمان‌ها ازجاکارتا تا  کجا و کجا کاری نکردند. برخی از آن‌ها تنها در مقابل، تهدید یهود به الغای برخی از پیمان‌ها با یهود اظهار نظر کردند؛ البته پیمانهایی‌که دربین شان محترم بود و یهود از زمان‌های دور آماده الغای پیمان‌ها نبود. تهدید دیگر این بود که به مؤسسه‌های بین المللی که از سرمایه اروپا و امریکا تغذیه می‌کنند، کیان یهود را همیشه تقویه و شکایت های‌شان را بالا نمودند.

ای مسلمانان! زمانی‌که صلیبی‌ها این سرزمین مبارک را قبلاً غصب کرده بودند، مسجد اقصی را نیز غصب کردند، بعضی از حکام فاطمی‌ها همراه صلیبی‌ها هم‌پیمان شدند؛ از جمله شاور وزیر فاطمی با فرانسوی‌های صلیبی هم‌پیمان شد، به سبب آن مصر به لشکر صلیبی جزیه پرداخت، آن‌ها از قاهره محفافظ می‌نمودند و صالح اسمعیل از بازارهای دمشق برای‌شان سلاح می‌خرید. در غرناطه و قرطبه در اندلس بعضی حکام ممالک نیز با آن‌ها پیمان بستند. شریف حسین و مصطفی کمال در معامله استعماری سایکس پیکو ضد خلافت اسلامی به امت اسلامی خیانت بزرگی را مرتکب شدند. اما امت، علما و رهبران امت از پیمان‌ها با کفار اشغالگر ابا ورزیدند، در اطراف بزرگانش چون صلاح الدین ایوبی، یوسف بن تاشفین و عمر مختار جمع شدند، در صدد آزادسازی سرزمین های‌شان و رد دشمن گردند و لکه ننگ را از خود پاک نمودند؛ ننگی‌که فاطمی‌ها با صلیبی‌ها انجام دادند.

بدون شک، امتی‌که همیشه صلیبی‌ها و استعمارگرها را عقب رانده اند، وجود دارند؛ چنانچه رسول اکرم صلی الله علیه  درمدح‌شان چنین ارشاد فرموده است: «مَثَلُ أُمَّتِي مَثَلُ الْمَطَرِ لَا يُدْرَى أَوَّلُهُ خَيْرٌ أَمْ آخِرُهُ» وقال«بَشِّرْ هَذِهِ الْأُمَّةَ بِالسَّنَاءِ وَالرِّفْعَةِ وَالنَّصْرِ وَالتَّمْكِينِ فِي الْأَرْضِ» ترجمه: امت من مانند باران است که معلوم نیست که اول آن خیر است یا آخرش، و گفته است این امت را به سر بلندی، پیروزی و قدرت در زمین مژده بده.

قبلاً الله سبحانه وتعالی درموردش فرموده بود:

﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 110]

ترجمه: شما بهترین امت هستید که برای مردم خارج ساخته شده اید. تمام پیمان ها از بین خواهد رفت.

ای مسلمانان! ما را الله و رسولش وعده و بشارت داده است که بالای یهود پیروز خواهید شد. الله تعالی فرموده است: ﴿وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾ [اسراء: 8] ترجمه: اگرشما بازگشتید ما نیز باز خواهیم گشت وجهنم را برای کافران بازداشتگاها قرار داده ایم.یعنی اگر شما به فساد تان مراجعه کردید ما نیز به عذاب دادن و خارج ساختن شما از سرزمین مبارک اقدام خواهیم کرد. رسول الله ص در شأن یهود فرموده است:

«لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تُقَاتِلُوا الْيَهُودَ فَتَقْتُلُوهُمْ» ترجمه: قیامت برپا نخواهد شد تا که با یهود جنگ نکنید و آن‌ها را قتل  خواهید کرد. این خود بشارت به بازگشت خلافت برمنهاج بنوت است. أقول قولي هذا وأستغفر الله لي ولكم.. فيا فوز المستغفرين استغفروا الله...

خطبه دوم

الحمد لله رب العالمين.. والصلاة والسلام على المبعوث رحمة للعالمين

ای مومنین! بدانید که دنیا خانه گذرا و آخرت خانه دایمی است. از خانه گذرا به اقامتگاه واقعی با خود توشه فراهم کنید. بدون شک، در پیشگاه الله متعال عرضه خواهید شد و از اعمال و کارکردهای خویش حساب خواهید داد. ستمکاران خواهند دانست که به چه بازگشتگاهی باز می‌گردند.

ای بار الها! اسلام و مسلمین را نصرت کن! یا الله به عزت و قدرتت بیرق دین و حق را بلند نما! یا الله کفر و کفار را متزلزل بساز، عقاید وشرهای شان را نابود کن، یا رب العالمین! یا الله کسانی را که با الله، رسول الله و امت اسلام می‌جنگند، علیه ما و سرزمین اقصی توطئه نموده، با یهود و حکام مضر پیمان می‌ بندند، به ما نشان بده! ای الله این ویروس وبلاء را از سر مسلمان‌ها در مشرق و مغرب دور بساز! یا الله ما را از شر و بلاء حکام و ظلم شان دورنما! ای الله! به ما حاکمی را مقرر کن که از الله خوف داشته و به امت مهربان باشد و قدر مساجد را دانسته؛ مخصوصاً مسجد اقصی را و احترام آن و احکام شرعی مربوط به آن را بدانند. به مانند ابوبکر، عمر، عثمان و علی رضی الله عنهم بالای امت مشقت نکنند. یا الله ما را از شر این حکام، اعمال بدشان، عدم توجه شان به مساجد و احکام الله عزوجل رهایی ببخش! یا الله امت اسلامی را با تأسیس خلافت برمنهج نبوت که بشر را به اساس هدایت، رحمت و استقامت در راه الله رعایت نموده، عزت ببخش و ما را از شر مبادی فاسد نجات داده، مسجد اقصی و تمام سرزمین‌های اسلامی را از پلیدی یهود، نصاری و مشرکین در امن داشته باش!

اللهم صل على محمد وعلى آل محمد كما  صليت على إبراهيم وعلى آل إبراهيم، وبارك على محمد وعلى آل محمد.. كما باركت على إبراهيم وعلى آل إبراهيم.. في العالمين إنك حميد مجيد... وأقم الصلاة إن الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنكر ولذكر الله أكبر والله يعلم ما تصنعون...!!

مترجم: بدر الدین"حسینی"

ادامه مطلب...

پیامبر هنگام سرزنش اصحابش چه می گفت؟

(ترجمه)

از انَسِ بْنِ مَالِك رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ روایت است که گفت:

«لَمْ يَكُنْ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَبَّابًا وَلَا فَحَّاشًا وَلَا لَعَّانًا، كَانَ يَقُولُ لِأَحَدِنَا عِنْدَ الْمَعْتِبَةِ: مَا لَهُ تَرِبَ جَبِينُهُ» (رواه بخاري في الادب)

ترجمه: رسول الله صلى الله عليه وسلم فردی دشنام‌دهنده، بد گوی و نفرين كننده نبود، بلكه هرگاه می‏خواست يكی از ما را سرزنش كند، می‏فرمود: او را چه شده است؟ پيشانی‌اش به خاك ماليده شود.

توضیح حدیث

این است صفات پیامبر گرامی شما؛ صفاتی‌که رب العلمین آن را از شما می‏خواهد! صفاتی‌که وقتی مسلمان به آن التزام و پابندی داشته باشد، مفهوم انسانیت به وی تحقق می‏یابد و انسان اخلاق و افکار نیکو را دارا می‏شود. لذا هرگاه انسان ملتزم به چنین صفاتی شود، قلب‏های بندگان به پذیرش وی باز می‏شود.

ای مسلمانان عزیز!

امروزه چقدر مسلمانان به این اخلاق پاک و عظیم‌الشأن نیازمند و محتاج اند؟ نه تنها مسلمین حتی غربی‏ها و بقیه مردم به آن محتاج اند. کجاستند غربی‏ها و علمای شان؟ کجاست مفکرین و سیاسیون، علمای نفس و اجتماع شان! چرا صداها خاموش اند؟ تاریخ ما مملو از امور تربیتی، اخلاقی، فقهی، فکری و فرهنگی زخیره شده‌ای می‏باشد که تاریخ نظیر آن را ندارد؟ فرهنگ و تمدن کاملی‌که نتیجه قربانی‏ها می‏باشد. ای کسانی‌که لاف ابتکارات اغیار را می‏زنید و اهتمام و توجه به زمانی دارید که در آن جز فرهنگ ایدز و امراضی‌که تاریخ بشریت قبل از آن سراغش را ندارد. تاریخ و فرهنگ ما مملو از عبارات نیک و سلامتی است، مانند: «بارك الله فيك، جزاك الله خيرا، السلام عليكم، و عليكم السلام، بسم الله، على بركة الله، رضي الله عنك، سامحك الله، سلمك الله، عافاك الله، ماشاء الله، رعاك الله، وغيرها الكثير الكثير»

اینست ارزش‏های دین ما و اینست فرهنگ اسلامی که مایه فخر امت اسلامی است که در قالب چنین الفاظ مبارکی آمده اند. لذا برادران مسلمان، به طریقه این دین و بخاطر اعاده حیات دوباره این دین از خلال دولت خلافت ثانیه راشده موعود و بشارت پیامبر بزرگوار اسلام بشتابید! یا الله! زمین را به نور تطبیق اسلام از طریق خلافت منور گردان! اللهم آمین آمین آمین!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

حکم نماز در لباس معطر به عطر‌های الکولی چیست؟ الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر دهد.

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

اولاً: عطرهای مخلوط به الکول اتیلن شراب شمرده شده و تعامل با این عطرها بسان تعامل با شراب است. ما این مسئله را در جواب‌های متعددی بیان کردیم، از جمله در جواب ۲۳ جمادی الاول ۱۴۳۵هـ.ق. ۲۴مارچ ۲۰۱۴م. نیز بیان کرده بودیم که در آن جواب چنین آمده بود: «طوری‌که از متخصصین علوم  الکولی دریافتم، الکول به دو نوع است: الکول ایتیلن و الکول میتانول؛ اگر سوال شما که "إيتانول" گفته شده، هدف ایتیلن باشد، جواب آن قرار ذیل است:

1-  بعضی از الکول‌ها بنام میتانول یاد می‌شود، گفته شده که این‌نوع از الکول نشه آور نبوده، ولی مسموم کننده است که به آن سبرتو گفته می‌شود و نوعی از الکول میتانول است که از نرمه‌های چوب وغیره گرفته شده و نوشیدن این نوع از الکول سبب کوری شده و در طول چند روز باعث مرگ شخص می‌گردد. بناءً الکول میتانول شراب نبوده و از لحاظ نجاست و حرمت حکم شراب را نمی‌گیرد؛ مگر از لحاظ استعمال، الکول میتانول مواد مسموم کننده بوده و تحت قاعده ضرر می‌آید. ابن‌ماجه از عباده ابن صامت چنین تخریج نموده است:

«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ، قَضَى أَنْ لَا ضَرَرَ وَلَا ضِرَارَ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم حکم کرده است که ضرر رساندن و پذیرفتن ضرر در اسلام نیست.

2- قسم دیگری از الکول ایتیلن است که در مشروبات نشه‌آور مخلوط به شراب یا مقطر و یا سبرتوی طبی استعمال می‌شود. هم‌چنان این نوع الکول ایتیلن طوری‌که در موارد فوق استعمال می‌شود. در مواد صنتعی نیز به عنوان نگهدارنده مواد استعمال می‌شود و این ماده مانند خشک‌کننده برای رطوبت و ذوب کننده مواد عطری است، مانند اکولونیا و بوی‌ها. هم‌چنان این ماده در صنعت مواد نجاری نیز استفاده می‌شود که استعمال آن به سه قسم است:

أ- قسمی است که الکول تنها به عنوان ذوب کننده استعمال شده و یا به عنوان بخشی از بعض موادی‌که این نوع الکول ماهیت و خاصیت آن از بین نمی‌رود، استفاده می‌شود، بلکه در ترکیب همان مواد نشه‌آور به حال خود باقی می‌ماند؛ پس این قسم الکول استعمال آن مطلقاً حرام بوده، مانند کولونیا که نجس و استعمال آن حرام است، زیرا نجاست در آن خلط شده و به عنوان الکول بر حال خود باقی است. پس این مواد مخلوط از شراب بوده که شراب نیز حرام است و دلیل آن حدیث خشنی است:

دارقطنی از خشنی تخریج نموده که وی گفت: گفتم یا رسول الله! ما با مشرکین خلط هستیم، اما کدام دیگ و ظرفی به جز ظروف مشرکین نداریم، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود:

«اسْتَغْنُوا عَنْهَا مَا اسْتَطَعْتُمْ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَارْحَضُوهَا بِالْمَاءِ فَإِنَّ الْمَاءَ طَهُورُهَا ثُمَّ اطْبُخُوا فِيهَا»

ترجمه: تا می‌توانید از آن‌ها دوری کنید؛ اگر چارۀ نیافتید، پس آن‌ها را با آب بشوئید، زیرا آب پاک کننده آن است؛ سپس در آن پخته کنید.

بناءً رسول الله صلی الله علیه وسلم گفته است؛ آب پاک کنندۀ ظروف شان است، پس این به معنی آن است که ظروف شان با گذاشتن شراب نجس بوده، اما بعد از شستن پاک می‌شود و این دلیلی است بر این‌که شراب نجس است. سوال در خصوص این ظروف که در آن‌ها شراب قرار داده می‌شود، چنانچه در روایت خشنی در نزد ابوداود از ابی ثعلبه خشنی روایت شده است که وی از رسول الله صلی الله علیه وسلم سوال کرد و گفت ما با اهل کتاب همسایه هستیم و اهل کتاب در دیگ‌های شان گوشت خوک، پخته می‌کنند و در ظرف‌های شان شراب می‌نوشند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«إِنْ وَجَدْتُمْ غَيْرَهَا فَكُلُوا فِيهَا وَاشْرَبُوا، وَإِنْ لَمْ تَجِدُوا غَيْرَهَا فَارْحَضُوهَا بِالْمَاءِ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا»

ترجمه: اگر غیر از ظرف‌های شان ظرف پیدا کردید در آن‌ظرف‌ها بنوشید و اگر غیر از آن ظرف‌ها نیافتید همان ظرف‌های اهل کتاب را با آب شسته و در آن بخورید و بنوشید.

بناءً گوشت خوک و شراب نجس بوده و ظرفی‌که این دو نجس در آن گذاشته می‌شود، آن هم نجس می‌شود. بناءً شستن این ظرف‌ها قبل از استعمال شان لازم است.

ب- نوع دیگر آن قسمی است که الکول از ماهیت خود تغییر کرده و خاصیت نشه‌آوری اش را از دست می‌دهد و از مواد این نوع  الکول و مواد دیگر ماده جدیدی ساخته شده که مواصفات الکول را نداشته و مسموم کننده هم نمی‌باشد که این ماده جدید حکم شراب را نگرفته و مانند دیگر مواد در تحت قاعده "اصل در اشیاء اباحت است تا زمانی‌که دلیلی بر حرمت آن پیدا نشود " داخل می‌شود.

ج- نوع دیگر قسمی است که الکول از ماهیت خود تغییر می‌کند و خاصیت نشه‌آوری آن از بین می‌رود که این قسم الکول و مواد دیگر مادۀ جدیدی ساخته شده که مواصفات الکول را نداشته، ولی مسموم کنند است و حکم این ماده مانند حکم مواد مسموم کننده است؛ یعنی پاک است، ولی استعمال آن حرام بوده. یعنی به خاطر ضرر رساندن ضرر خودش و یا ضرر رساندن به دیگر کسی.

3- بناءً الکول ایتیلن وقتی با مواد دیگری خلط گردد، حکم آن منوط به این است که آیا خاصیت نشه‌آوری اش از بین رفته و یا خیر؟ و آیا مسموم کننده است و یا خیر؟ و این مربوط به تحقیق و نظر اهل خبره و متخصیصین می‌شود؛ اگر به صورت علمی و عملی ثابت شود که این مخلوط نشه‌آور است، در این صورت حکم شراب را می‌گیرد و بر این دلالت دارد که الکول ایتیلن با این مخلوط‌اش خاصیت و ماهیت آن تغییر نکرده و اگر به صورت علمی و عملی ثابت شود که این مخلوط نه نشه‌آور است و نه هم مسموم کننده، در این صورت حکم شراب و حکم مسموم کننده را نمی‌گیرد و اگر به صورت علمی و عملی ثابت شود که این مخلوط نشه‌آور نیست، ولی مسموم کننده هست، در این صورت حکم شراب را نگرفته، ولی حکم مواد مسموم کننده را می‌گیرد.

بناءً وقتی این مخلوط نشه‌آور باشد، مثل کولونیا در این صورت حکم شراب را می‌گیرد؛ به خاطر این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم که بخاری و مسلم از حضرت عایشه روایت کرده است که گفته است:

«كُلُّ شَرَابٍ أَسْكَرَ فَهُوَ حَرَامٌ»

ترجمه: هر شراب که نشه کند پس او حرام است.

مسلم از ابن عمر روایت کرده است که گفته است، رسول الله صلی الله علیه وسلم گفته است:

«كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ، وَكُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ...»

ترجمه: هر نشه آوری شراب و هر نشه آوری حرام است.

و در روایت دیگری از ابن عمر است که گفته است:

«كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ، وَكُلُّ خَمْرٍ حَرَامٌ»

ترجمه: هر نشه آوری شراب و هر شرابی حرام است.

نوشیدن شراب و هم‌چنان پنج مورد دیگر آن نیز حرام است. ترمیذی از انس ابن مالک روایت نموده است که گفت:

«لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ فِي الخَمْرِ عَشَرَةً: عَاصِرَهَا، وَمُعْتَصِرَهَا، وَشَارِبَهَا، وَحَامِلَهَا، وَالمَحْمُولَةُ إِلَيْهِ، وَسَاقِيَهَا، وَبَائِعَهَا، وَآكِلَ ثَمَنِهَا، وَالمُشْتَرِي لَهَا، وَالمُشْتَرَاةُ لَهُ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم ده مورد را در شراب حرام نموده است: تولیدکننده، تقاضا کننده، نوشینده، حامل و کسی‌که به آن انتقال داده می‌شود و هم‌چنان کسی‌که برای دیگران ساقی قرار می‌گیرد، هم‌چنان فروشنده، کسی‌که قیمت آن را به مصرف می‌رساند و کسی‌که می خرد و یا شراب برای آن خریده می‌شود.

پس هریکی از این ده مورد حرام است.» پایان.

دوم: عطرهای‌که در آن‌ها الکول است، مانند کولونیا نجس است و از شرائط صحت نماز پاکی لباس و بدن است چنانچه دلائل آن ذیلا ذکر شده است:

1- نسبت به شرط بودن پاکی بدن در نماز حدیثی است که از ابن عباس از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت شده است:

«تَنَزَّهُوا مِنَ الْبَوْلِ فَإِنَّ عَامَّةَ عَذَابِ الْقَبْرِ مِنْهُ»

ترجمه: از بول خود را پاک کنید زیرا عموم عذاب قبر از بول است.

و در روایتی‌که از ابوهریره روایت شده است: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«أَكْثَرُ عَذَابِ الْقَبْرِ في الْبَوْلِ»

ترجمه: بیشتر عذاب قبر در بول است.

2- نسبت به شرط بودن لباس در نماز این قول الله سبحانه وتعالی است:

﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ﴾ [مدثر: 4]

ترجمه: یعنی لباس خود را پاک کن.

و در روایتی‌که بخاری در صحیح خود از اسماء بنت ابی بکر صدیق روایت نموده که گفته است: زنی از رسول الله صلی الله علیه وسلم سوال کرد، گفت یا رسول الله در صورتی‌که یکی از ما خون حیض را دیدیم چی کنیم؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود:

«إِذَا أَصَابَ ثَوْبَ إِحْدَاكُنَّ الدَّمُ مِنْ الْحَيْضَةِ فَلْتَقْرُصْهُ ثُمَّ لِتَنْضَحْهُ بِمَاءٍ ثُمَّ لِتُصَلِّي فِيهِ»

ترجمه: وقتی لباس یکی از شما را خون حیض گرفت، پس باید آن را بمالد سپس به آب بشوید؛ سپس در آن نماز بخواند.

بناءً وقتی عطرهای‌که در آن الکول باشد و بر لباس و بدن اصابت کند نماز در آن صحیح نیست. این چیزی است که دراین خصوص نظر دارم. الله سبحانه وتعالی عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادر‌تان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

 

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

بی اعتبار ساختن خلافت و حزب‌التحریر تلاشی‌ست بیهوده

  • نشر شده در ترکیه

(ترجمه)

ما به تاریخ ۲۹ جنوری/ژانویه ۲۰۲۱م به منظور گرامی داشت از صد‌مین سالگرد سقوط دولت خلافت اسلامی، فیلمی را در اسکوادر استانبول تحت نام حزب‌التحریر – ولایه ترکیه ثبت کردیم. در هنگام فیلم‌برداری برادران‌مان، یک زن سیکولر کمالی، که خود را یک وکیل می‌خواند، با نشر فیلمی از برادران‌مان در حساب شخصی‌اش در رسانه‌های اجتماعی‌ به پولیس/بازرس اطلاع‌رسانی کرد. سپس بعضی رسانه‌های سیکولر با نشر اخبار دروغین تلاش کردند که به حزب‌التحریر اتهام ببندند و آن‌ را نزد مردم بی‌اعتبار کنند. برادران‌مان در بامداد روز چهارشنبه، ۳ فبروری/فوریه ۲۰۲۱م طبق فرمان ادارۀ پیگرد عمومی جمهوری در استانبول دستگیر شدند و بدین‌گونه تذکر فردی‌که در پُست‌اش نوشته‌بود؛ "داعش در شهر استانبول پرسه می‌زند و خوش می‌گذراند" تأیید شد.

نمی‌دانم که آیا شما در مورد گروهی‌که در اسکوادر شعار "خلافت را برپا کنید" سرمی‌دادند، آگاهی دارید و یا با آن موافق استید؟ شام روز بعد، بازداشت‌شده‌ګان محمد امین یلدمیر، رمضان ګموز، مصطفی مِرت و فاروق اوزمن با دادن اظهارات رها شدند. اما کریم کرهیسار، که پانزده سال سن دارد، بلآخره بعداز دو روز توقیف، دیروز آزاد ‌شد. ما حزب‌التحریر – ولایه ترکیه بعد از همۀ این اتفاقات به تصریح نکات ذیل می‌پردازیم:

نخست: حزب‌التحریر یک حزب فکری – سیاسی است که نه به مانند داعش با خشونت و استبداد سروکار دارد و نه از دور و نزدیک با خیانت و خشونت وابسته است. این حقیقت برای مردم مسلمان ترکیه بسیار واضح است. علی‌الرغم این همه، ادارۀ پیگرد عمومی استانبول و آمریت پولیس به گونه‌یی وحشت‌آمیز و استبدادی در نصف شب به خانه‌های برادران‌مان هجوم بردند و از پُست دارندۀ تبلیغات منفی زن جاهلی که خود را حقوق‌دان می‌خواند، حمایت کردند. این کار‌شان اصلاً قابل قبول نیست. برعلاوه، اگر ضرورت به گزارش رسمی می‌بود، پس برادران‌مان را از طریق تلیفون برای احضارات می‌خواستند و آنان حتماً برای پاسخ گفتن حضور می‌یافتند. لوی څارنوالي/دادستانی کل و آمریت پولیس با استفاده از این روش خائنانه می‌خواهند حزب‌التحریر را نزد مردم بدنام کنند و مردم مسلمان را از اعضای بی‌گناه این حزب بهراسانند، اما این یک تلاش بیهوده است. باوجود آن هم حزب‌التحریر نزد این جامعه بسیار ارزش دارد و شما هرگز نمی‌توانید اعتبار و شهرت حزب را با این اسلوب لکه‌دار کنید.

ثانیاً: آرزوی ۱۰۰ ساله مسلمانان خلافتی بوده است که پایتخت‌اش در استانبول بود. ما حزب‌التحریر – ولایه ترکیه شب و روز تلاش می‌کنیم تا به این انتظار مسلمانان ترکیه و تمام امت مسلمه نقطه پایان بگذاریم و به تلاش‌های خود تا وقتی‌که نتیجه دهند، ادامه خواهیم داد. هدف ما با تأسیس دوباره خلافت راشده، کسب رضایت الله سبحانه وتعالی است. اگر‌چه اکثریت سکولر‌های طرفدار مصطفی‌کمال و دشمنان اسلام خواهان تأسیس دوباره خلافت نیستند، اما انشاءالله با تأسیس دوباره دولت خلافت زنده‌گی اسلامی برخواهد گشت. باوجودی‌که ۱۰۰ سال از سقوط دولت خلافت می‌گذرد، اما برپایی‌اش آرزوی دیرینه مردم مسلمانان اناتولی بوده‌است. چون اسلام با خاک این سرزمین درآمیخته شده‌است، و امکان ندارد باورها و افکار غربی‌یی‌که سکولرزیم و دموکراسی از آن تغذیه می‌کند، در این سرزمین حکمرانی کند. یقیناً که برای الحاد، جمعیت‌های "L.G.B.T.Q" و دیگر سازمان‌های انشعابی‌شان که به اسلام و کعبه مبارکه توهین می‌کنند و در روی زمین و بین مردم به نشر و پخش فساد می‌پردازند، هیج جای وجود ندارد.

بالآخره جای دارد که از نماینده‌گان سازمان‌های غیر‌دولتی، خبرنګاران، نویسنده‌ګان، علماء و تمام مسلمانانی‌که بعد از دستګیری برادارن‌مان با بیانیه‌ها و پُست‌های آنلاین‌شان از آن‌ها اعلام حمایت کردند، اظهار امتنان کنیم. الله سبحانه وتعالی از همۀ آن‌هایی‌که به خاطر او سبحانه وتعالی درکنار ما ایستاده می‌شوند، راضی باشد.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾ (محمد: ۷)

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! اگر شما دین الله (سبحانه وتعالی) را نصرت دهید، الله (سبحانه وتعالی) هم‌چنان شما را نصرت خواهد داد و قدم‌های شما را استوارتر خواهد داشت.

#خلافت_را_برپا_کنید
#خلافت_بیا_تاسیس_کری
#أقيموا_الخلافة

#ReturnTheKhilafah

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر – ولایه ترکیه

مترجم: دانیال نور

ادامه مطلب...

مشکل اصلی در فعالیت حزب‌التحریر نه؛ بلکه در قوانین افغانستان است

معاون اول رئیس جمهوری افغانستان، گفته است: «حزب تحریر ثبت وزارت عدلیه نیست. پس این حزب حق تجمع و تبلیغ را تا زمانی که ثبت و راجستر نشده است، ندارد.» همچنان وی اظهار نموده که حزب‌التحریر را دولت افغانستان به رسمیت نمی‌شناسد و هر نوع فعالیت از نشانی این گروه غیرقانونی بوده و بزودی پالیسی چگونگی برخورد با فعالین این حزب به بحث گرفته خواهد شد.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر ـ ولایه افغانستان در پیوند به این گفته‌ها نکات ذیل را قابل ذکر می‌داند:

دولت افغانستان برای ثبت احزاب در وزارت عدلیه پذیرش «قانون اساسی» و «قانون احزاب» را اساس گذاشته است. این قوانین هم با واقعیت سازگار نبوده و هم مملو از تناقضات صریح با احکام دین مبین اسلام می‌باشد. علاوه بر آن، در قوانین نافذه، محدود بودن احزاب به مرزهای افغانستان نیز شرط گذاشته شده است. در حالی‌که اسلام، امت مسلمه را امت واحد و مؤمنین را برادران همدیگر خطاب نموده و نیز وحدت امت را در چارچوب دولت خلافت بالای مسلمانان واجب ساخته است. بناء محدود ساختن دعوت به وحدت مسلمانان و اقامه‌ی اسلام در چارچوب مرزهای استعماری فعلی ممکن نبوده و این مسئله ثبت و راجستر شدن حزب را ناممکن ساخته است.

درحالی‌که بسیاری از احزاب و نهادهای دموکراتیک تمام مواردی را که به حیث موانع قانونی برای راجستر شدن حزب‌التحریر قرار دارد، آن را یکی پی دیگر نقض کرده، اما هرگز علیه آن‌ها چنین اظهار نظر صورت نگرفته است. به گونه مثال؛ در قانون آمده که گروه‌ها نباید منابع بیرونی داشته باشند، یا این‌که احزاب نمی‌توانند فرامرزی باشند، حالانکه در افغانستان احزاب سیاسی و نهاد‌های مدنی وجود دارند که منظم با نهادهای فرامرزی غربی در تماس بوده، از آنان دستور گرفته به آنان گزارش‌ده بوده و هم توسط آن‌ها تمویل و هدایت می‌گردند.

دولت و مردم افغانستان باید بدانند که هیچ فعالیت حزب‌التحریر در تناقض با اسلام عزیز قرار ندارد. این مشکل قوانین افغانستان است که براساس استنباط و تقنین شرعی استوار نبوده، که طی آن فعالیت احزاب اسلامی به مشکل مواجه شده و برعکس احزاب دموکراتیک و خلاف عقیده مردم افغانستان آزادانه می‌توانند تحت چتر آن فعالیت داشته باشند. پس راه حل این است که دولت افغانستان اساس قوانین خود را به جای دموکراسی مطلقاً بر اساس اسلام تغییر دهد و تمام واقعیت‌های موجود به شمول فعالیت احزاب را تنها بر اساس منابع اسلام (قران، سنت، اجماع اصحاب و قیاس) توسط اجتهاد شرعی معالجه نماید. هرچند این امر در دموکراسی‌ها و نظام‌های دولت ـ ملت ناممکن به نظر می‌رسد. یا هم مانند بعضی کشورها برای فعالیت احزاب سیاسی تنها علم و خبر به وزارت عدلیه را کافی بداند، دران صورت حزب خود را راجستر نموده و دارای دفاتر رسمی و آشکار خواهد بود. این مورد در تعدادی از کشورها وجود داشته و حزب خود را ثبت نموده است. ناگفته نباید گذاشت عدم ثبت احزاب در تاریخ افغانستان نیز بی‌پیشینه نیست، چنان‌چه احزاب جهادی در زمان جهاد علیه شوروی از رژیم وقت کمونیستی جواز فعالیت نگرفته بودند، چون فعالیت آن‌ها ریشه در اسلام داشت و به گرفتن جواز و ثبت نیاز نداشتند.

یک‌بار دیگر تذکر می‌دهیم که حزب‌التحریر یک حزب سیاسی اسلامی است که به شکل جهانی کار نموده و یکجا با امت برای بازگردانیدن خلافت و حاکمیت دین الله سبحانه‌وتعالی مبارزه می‌کند. روش فعالیت حزب‌التحریر فکری و سیاسی بوده و متوسل شدن به هر نوع فعالیت دموکراتیک، مادی و خشونت‌آمیز را در طریقه مبارزه خود ردّ می‌کند. حزب‌التحریر در پاسخ به این قول الله سبحانه‌وتعالی تأسیس گردیده است:

﴿وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ ۚ

[آل عمران: ١٠٤]

ترجمه: باید از میان شما، جمعی دعوت به خیر (همه اسلام) و امر به معروف و نهی از منکر کنند!

پس نهایتاً حزب‌التحریر مشروعیت خود را از این حکم الله سبحانه‌وتعالی گرفته است، چون مبارزه برای اقامه اسلام و برپایی دولت خلافت، حکمی از احکام الله است که بالای همه مسلمانان فرض بوده و کار و فعالیت برای آن، نیاز به اجازه از قوانین دولت‌های جمهوری و سیکولار ندارد. همچنان حزب یک گروه «مجهول» نبوده، بلکه بیشتر از شش دهه تجربه‌ی مبارزه داشته و در ۶۰ کشور جهان فعالیت فکری و سیاسی دارد.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه افغانستان

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

 (ترجمه)

به جواب ولید علمی

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

 در مورد قاعدۀ "أخف الضررين" یا "أهون الشرين" نزدم سوالی است، دو قاعده‌ای که شماری از دعوت‌گران و حرکات اسلامی برای اثبات مشارکت در انتخابات پارلمانی و یا ریاستی به این قاعده استناد می‌کنند؛ آیا این دو قاعده از قواعد شرعی هستند؟ آیا بعضی فقهاء قائِل به این دو قاعده من‌حیث قاعدۀ شرعی هستند؟ دلائل این علماء و جواب‌شان چیست؟ الله‌سبحانه وتعالی در عمر شما برکت دهد.

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

نسبت به این قاعده ما قبلاً به تاریخ ۲۹اگست ۲۰۱۰ م جواب داده بودیم و اینک‌ آنچه در آن جواب ذکره شده بود را برایت نقل می‌کنم: «قاعدۀ "أهون الشرَّين"  یا " أخف الضررين". این قاعده در نزد تعدادی از فقهاء به عنوان قاعدۀ شرعی محسوب می‌گردد، اما این قاعده در نزد علمایی‌که این قاعده را به عنوان قاعده شرعی اعتبار می‌دهند، آن‌را به یک معنی می‌گیرند و او این‌که برای شخص جواز دارد تا به یکی از دو عمل حرام اقدام کند که حرمت آن کم‌تر و شخص مکلف راهی برای ترک هر دو عمل ندارد و ترک هردو عمل حرام برایش ممکن نمی‌باشد؛ زیرا این عمل از توانش به تمام معنی خارج است. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ ]بقره:286[

ترجمه: اللَّهَ (سبحانه وتعالی) هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند.

و هم‌چنان او سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ ]تغابن: 16[

ترجمه: از اللَّهَ (سبحانه وتعالی) پرواکنید هر قدر که می‌توانید.

 یعنی این قاعده در نزد آن عده از علمایی‌که بر صحت آن باورمند هستند، زمانی این قاعده را اعتبار می‌دهند که شخص، مجبور بر انجام یکی از دو حرام بوده و راهی برای ترک هردو حرام نداشته باشد؛ به گونه‌ای که هیچ راهی جز این‌که یکی از این دو حرام را باید انجام دهد، نزد آن موجود نباشد؛ پس در این‌صورت است که قاعده "اخف الضررین" اعتبار داده می‌شود و این دسته از علماء قاعدۀ " اخف الضررین" را مطابق بر هوای نفس‌شان تعیین نمی‌کنند؛ بلکه مطابق به احکام شرعی تعیین می‌کنند. مثلاً حفظ جان دو شخص مهم‌تر از حفظ جان یک شخص و حفظ جان دو شخص مهم‌تر از حفظ جان یک شخص و حفظ جان یک شخص مهم‌تر از حفظ مال است. به همین ترتیب حفظ دار‌اسلام که در داخل حفظ دین بوده مقدم‌تر از حفظ جان و مال است و هم‌چنان جهاد و امامت‌کبراء در حفظ دین داخل بوده و مقدم‌ترین ضرورت‌ها می‌باشند. شاطبی در موافقات گفته است: "جان‌ها محترم و محفوظ بوده، لازم است که زنده بمانند، طوری‌که اگر انتخات بین زنده ماندن شخص و اتلاف مال قرار به میان آمد و انتخاب بین اتلاف مال و زنده نگهداشتن نفس قرار گرفت؛ زنده نگهداشتن جان مقدم‌ است."

از جمله مثال‌های که این دسته از علماء در خصوص تطبیق این قاعده ذکر کرده اند این است: وقتی ولادت برای مادر دشوار شد چنان‌که نجات مادر و جنین هردو ممکن نبود و مسئله نیاز داشت که باید اقدام سریع گرفته شود و در این‌صورت یا نجات جان مادر که مرگ‌جنین را در پی داشت و یا نجات جنین که مرگ مادر را در پی داشت، متصور بود و طوری به نظر می‌رسید که اگر به همان حالت باقی گذاشته شود، به مرگ هردو منجر می‌شود، در چنین حالتی به قاعدۀ " اهون الشرین"  و یا " اخف المفسدتین" رجوع شود؛ یعنی‌ در این حالت است که نجات جان مادر انتخاب می‌گردد؛ گرچه در این‌عمل، قتل نفس دیگری -که همانا جنین است- نهفته می‌باشد.

مثال دیگر این‌است که شخصی در حضور شخص دیگری مورد تعرض شخص سومی قرار گرفت و چنان به نظر می‌رسید که شاید شخص تهدید کننده آن را غرق کند، به قتل برساند و یا جرح بزرگی در بدنش وارد کند و یا بر زنی تجاوز کند؛ در حالی‌که شخص حاضر توان نهی و جلوگیری این منکر را داشت، اما با این تفاوت که اگر مشغول نهی و بازداشتن این کارگردد، نماز فرض‌اش فوت می‌شود؛ یعنی اگر مشغول جلوگیری از این عمل منکر شود، نمازش فوت می‌شود و یا این‌که اگر مشغول نماز شود، این حرام انجام می‌شود؛ اما وقت گنجایش این را نداشت که هردو واجب را اداء کند، در چنین‌حالتی این قاعده تطبیق شده، ولی موازنه و معیار سنجی از طرف شریعت می‌شود و شریعت مشخص می‌کند که کدام یک از این دو حرام بزرگ‌تر است؛ اگر امکان انجام هردو واجب بود باید هردو واجب انجام شود.

مثال‌های دیگری نیز وجود دارد که امام غزالی و عزالدین بن عبدالسلام رحمت‌الله علیه ذکر کرده اند که از این مثال‌ها به خوبی چگونگی اعمال وانجام دادن قاعدۀ "اهون الشرین" مشخص و هم‌چنان از این مثال‌ها موازنه‌ی احکام ظاهر می‌گردد. عزالدین در کتاب‌اش تحت نام "قواعد الاحکام فی مصالح الانام" گفته است: "وقتی مفاسد مطلق جمع شدند تا جای‌که ممکن باشد، باید دفع شوند؛ اگر دفع همه‌ی مفاسد متعذر بود، فاسدتر را دفع می‌کنیم و سپس فاسدتر و به ترتیب." هم‌چنان مثال‌هایی در این زمینه ذکر نموده و گفته است: (اگر شخص تحت اکراه قرار گرفت تا مسلمانی را به قتل برساند چنان‌که اگر شخص از قتل آن مسلمان خودداری کند، خودش به قتل می‌رسد؛ پس لازم است که بر قتل خودش صبر کند؛ زیرا مفسده قتل خودش کم‌تر از قتل دیگری است). این مثال واضحی است بر این‌که اختیار "اخف مفسدتین" و حرامین چی معنی دارد؟ زیرا در این‌جا هیچ راهی برایش جز انتخاب یک گزینه وجود ندارد؛ اگر منع هردو مفسده برایش ممکن باشد، باید هردو را انجام دهد.

هم‌چنان در مثال دیگری گفته است: (اگر شخص تهدید به مرگ شد و بالایش اکراه صورت گرفت تا شهادت زور و دروغ بگوید و یا حکم باطلی صادر کند؛ اگر در پی شهادت شخص مکره و یا حکم آن، قتل، قطع یکی از اعضاء و یا تجاوز بر ملک بضعۀ حرامی متصور بود، شهادت و حکم آن شخص جائِز نمی‌باشد؛ زیرا تسلیم شدن بر قتل بهتر از آن است که سبب قتل مسلمان بی‌گناهی دیگری و یا باعث قطع عضو بدن شخص دیگری گردد و یا این‌که بعض حرام را مرتکب شود، یعنی وقتی شخص مکره قرار گرفت تا شخص دیگری را به قتل برساند و یا شهادت بدهد که باعث قتل آن و یا قطع عضو آن گردد و یا مکره قرار گرفت تا بر ناموسی کسی تجاوز کند؛ پس در این حالات جائِز نیست که شخص مکره شهادت دهد؛ بلکه بر قتل خودش صبر کند؛ زیرا تسلیم شدن و تن‌دادن به قتل خودش بهتر از آن‌است که دیگری را به قتل برساند.

یعنی واقعیت و حالتی‌که شخص به قاعدۀ "اخف الحرامین"  و یا "اخف المفسدتین" رجوع کند، واقعیت و حالتی است که شخص از پرهیز کردن یکی از دو حرام و یا تمام حرام‌ها عاجز باشد.

این‌ها مثال‌هایی بر تطبیق قاعدۀ "اخف الضررین" مطابق به آنچه علماء ذکر کرده اند، بود. علمای‌که این قاعده را من‌حیث قاعده‌ی شرعی می‌گیرند؛ اما موارد تطبیق این قاعده مثال‌های نیستند که شیوخ درباری می‌آورند، شیوخ درباری‌که می‌خواهند مسلمانان را از احکام شرعی به انحراف کشیده و به گمراهی و باطل سوق دهند. آن‌های‌که این قاعده را برای انجام این حرام و ترک‌آن ‌حرام استعمال می‌کنند و استدلال می‌نمایند ‌که اگر چنین نکنند یا به زندان می‌افتند و یا طرد از وظیفه می‌شوند، این قاعده در چنین مواردی مصداق ندارد.

هم‌چنان آنانی‌که می‌گویند با وصف این‌که شرکت کردن در حکومت کفری حرام است، شرکت می‌کنیم تا تمامی منصب‌ها به دست فاسقان نیفتد، یقیناً که ترک حکم شرعی برای‌شان حرام بزرگ‌تر بوده و این استدلال در این زمینه مصداق تطبیق این قاعده را نداشته؛ بلکه مانند این است که شخص بگوید من می‌فروشی و یا ساقی‌خانه‌ای باز می‌کنم تا منافع مادی به دست آورم؛ چون اگر این کار را نکنم، کافری این ساقی‌خانه را باز نموده و منافع مادی را به دست می‌آورد.

هم‌چنان از جمله‌ی موارد مصداق این قاعده این نیست که بر شخص دو امر حرام پیشنهاد شده و او یکی از آن دو، یعنی به خفیف‌تر آن مراجعه کند در حالی‌که قادر به خود داری از هردو می‌باشد مثلاً شخصی‌که می‌گوید فلانی را انتخاب کنید گرچه سکولر کافر و فاسقی است و یا بگوید فلانی را تائید کنید نه آن یکی دیگر را؛ زیرا شخص اولی ما را هم‌کاری می‌کند؛ ولی دومی هم‌کاری نمی‌کند. یا مانند این مثال‌ها؛ بلکه چیزی‌که گفته شود در این خصوص این‌است که در برابر دو امر حرام قرار گرفتیم؛ پس انتخاب سکولر، وکیل ساختن آن و هم‌چنان نائِب قرار دادن‌اش برای تطبیق و نمایند‌گی کردن از نظر مسلمانان جائِز نیست؛ زیرا آن شخص به اسلام التزام نداشته و دیگر این‌که آن‌شخص به اعمالی حرامی مبادرت می‌ورزد که انجام آن برای موکل آن جائِز نمی‌باشد، مانند قانون‌گذاری، تصدیق قوانین حرام و مانند خواست حرام و قبول کردن حرام و به صورت کل، او نهی از معروف و امر به منکر می‌کند، بناءً انتخاب هیچ کدامی از این‌ها جائِز نبوده زیرا انتخاب این و یا آن حرام بوده و ترک انتخاب هردو در وسع و توان شخص می‌باشد.

هم‌چنان از جمله موارد تطبیق قاعدۀ "اخف الضررین" این‌نیست که مسلمان بر دو عمل حرام مواجه گردیده، در حالی‌که قادر به امتناع از هردو مورد است؛ ولی شخص به خاطر بر آورده کردن هوای نفس خود به اخف یکی از دو امر حرام روی می‌آورد و طوری خود را قناعت می‌دهد که خود داری‌اش از یکی از دو امر دشوار می‌باشد، در حالی‌که خود داری از تمام محرمات تا زمانی‌که برای انسان مقدور باشد مطابق به احکام شرعی واجب است. این مختصری از موضوع "اخف الضررین" و "اهون الشرین" بود که بیان شد.» پایان

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

اسلام قانونی‌ست که از فراز آسمان‌ها برای تطبیق در کرۀ گیتی فروفرستاده شده؛ تطبیق آن بدون دولت خلافت معطل قرار گرفته است؛ از این‌رو، مسلمانان باید وجیبۀ خود را جدی بگیرند و به احیای آن مبادرت ورزند!

(ترجمه)

رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: « الْإِسْلَامِ يَعْلُو، وَلَا يُعْلَى» ترجمه: اسلام برتر از همه چیز است و هیچ چیزی برتر از آن نیست (الدارقطنی). به مدت صد سال هجری، از زمان انهدام خلافت بدین‌سو -جای‌گزینی آن با دولت‌های تطبیق کنندۀ قوانین بشری- ایدیولوژی والای اسلام دیگر در هیچ جایی از این گیتی تطبیق نشد و نمی‌گردد. اسلام به عنوان یک نظام حکومت‌داری در برای کل جهان در هر عصر و زمان نازل شده است. اسلام مسئولیت رهبری بشریت را به دوش مسلمانان گذاشته و عدالت را تا آخرین روز حاکمیت اسلام برقرار کرده است. برای ما جایز نیست مسئولیتی را که الله سبحانه‌وتعالی بر دوش ما گذاشته، کنار بگذاریم. برای ما جایز نیست که تسلیم ایدیولوژی فاسد غربی شویم که هر بعد زندگی را در سراسر جهان از اقتصادی گرفته تا سیاسی، خانوادگی، اخلاقی یا اجتماعی به نابودی کشانده است. بناءً آیا نباید مسئولیت خود را عهده‌دار شویم تا بشر را از ظلمت کفر به نور اسلام جهت دهیم؟

پس از انهدام خلافت؛ علماء، مهندسان/انجنیران، دکتوران/پزشکان و جوانان به جای تلاش برای احیای آن به مدارس، ادارات، درمان‌گاه‌ها و کتاب‌خانه‌ها خود را مشغول کردند. این همان مشغولیتی بود که زمینه را برای گشت‌وگذار آزاد استعمارگران فرانسوی، انگلیسی، آمریکایی و روسی در اماکن مسلمانان مساعد ساخت. مسلمانان وجیبۀ خود را که همانا امر به معروف و نهی از منکر بود، فراموش کردند و دستان ناپاک هر ظالم و مستبد را محکم گرفته و حاکمیت‌شان را بالای خود پذیرفتند. مزدوران استعمارگران اقتدار امت را به دست گرفتند؛ اقتداری‌که از سوی الله سبحانه‌وتعالی برای مسلمانان جهت تعیین حاکم خود مشروط بر عدم نقض اسلام داده شد. پس از انهدام خلافت اسلامی، قوانین الله سبحانه‌وتعالی معطل قرار گرفت و در عین حال، سرزمین‌ها، ثروت، عزت و حیات مسلمانان مورد تجاوز قرار گرفت. قبله اول ما به نهاد پست و فرومایه یهود تحویل داده شد. صد سال است که ما بدون بیعت به خلیفه زندگی می‌کنیم؛ در حالی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم مرگ بدون بیعت به خلیفه را مرگ جاهلیت عنوان کرده است.

ای مسلمانان! وضعیت اسفبار کنونی ما، از فلسطین، سوریه و یمن گرفته تا کشمیر اشغالی، برما و سریلانکا از چشم هیچ‌کس پنهان نیست. بدون اسلام، هیچ‌گونه عزت، آسایش و امنیتی برای ما وجود نخواهد داشت. بدون خلافت، قطعاً که شکست خورده و تحقیر می‌شویم؛ اگر چه عزت، قدرت و شکوه‌مندی تنها برای اسلام است.

ای مسلمانان پاکستان! تأسیس خلافت تاج همه فرض‌هاست و همه علما اتفاق نظر دارند که تنها اسلام باید بالای ما حکومت کند. حاکمانی‌که احکام الهی را کنار گذاشته و بر مبنای قوانین وضعی بشر حکم می‌کنند، به ما چیزی جز دروغ نمی‌گویند و ما را نمی‌فریبند. بناءً هرگونه تلاش برای منافع آن‌ها هم باعث اتلاف انرژی و هم سبب معصیت و گناه می‌گردد.

امروزه، شکست و ناکامی آن‌ها برای هر اهل بینش و بصیرت کاملاً آشکار شده است؛ حال‌آن‌که ما در مسیر حاکمیت جهانی حاکمان طبیعی تمام اوراسیا هستیم. دشمنان ما حتی در نبود دولت مان از ما در هراس اند؛ با وجود این که وحدت و حاکمیت ما بر مبنای اسلام در تحت دولت خلافت به دلیل پلان‌ها و سخت کوشی‌های دشمنان ما از بین رفته است. تأسیس خلافت به دستان شما نیروی ما را علیه دشمنان ما تحکیم می‌بخشد؛ به گونه‌ای که وسوسه‌های شیطانی را فراموش خواهند کرد. بناءً بیایید تا همه ما دست به دست هم دهیم و آن عملی را انجام دهیم که رستگاری دنیا و آخرت را برای ما به ارمغان می‌آورد واین همانا کار برای احیای خلافت بر منهج نبوت است. الله سبحانه‌وتعالی می‌فرماید:

﴿کَتَبَ اللّٰہُ لَاَغلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلِی اِنَّ اللّٰہَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾ [مجادله: 21]

ترجمه: الله (سبحانه‌وتعالی) مقرر داشته است که یقیناً من و رسولانم پیروز می‌شویم، بی‌گمان الله نیرومند شکست‌ناپذیر است.

#خلافت_را_برپا_کنید

#خلافت_بیا_تاسیس_کړئ

أقيموا_الخلافة#

#ReturnTheKhilafah

#YenidenHilafet

خلافت_کو_قائم_کرو#

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه پاکستان

مترجم: حذیفه مستمر

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

 (ترجمه)

پاسخ به احمد الخطیب

پرسش

 السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

بنام الله و حمد و ستایش برای او سبحانه وتعالی و سلام و درود بر رسول‌الله‌صلی‌الله‌ علیه وسلم و اصحاب‌اش اجمعین! در بعضی‌ مراکز تجارتی دیدم که لباس، گردن‌بند و دست‌بند می‌فروشند که این‌اجناس را از استخوان حیوانات می‌سازند؛ سوالم اینست که آیا استفاده از اعضاء و اجزای حیوانات جائِز است؟ رسول‌الله‌صلی‌الله علیه وسلم فرموده است:

«من يرد الله به خيراً يفقهه في الدين»

ترجمه: کسی‌که الله به آن خیری اراده کند، آن‌را در دین فقیه می‌گرداند.

الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر داده و ما را در راه حق و کار کردن برای برپایی دولت اسلامی ثابت قدم نگهدارد.

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

مسئله‌ی استفاده از اجزاء و اعضای حیوانات مسئله‌ای است که دارای جزئیات زیادی بوده و در خصوص این مسئله در مذاهب فقهی و اجتهادات علماء اختلاف است که خلاصه‌ای آن‌را ذیلاً بیان می‌کنم:

اولاً: استفاده استخوان، که شامل شاخ، دندان، سم و ناخن می‌شود.

1- استخوان حیواناتی‌‌که گوشت‌شان خورده شده و با ذبح شرعی‌حلال می‌شوند: استفاده از استخوان حیوانات حلال گوشت جائِز است و این در زمانی‌است که حیوان با ذبح شرعی ذبح شود؛ زیرا حیوان حلال گوشت با ذبح شرعی پاک شده و استفاده با گوشت، استخوان و تمام اعضای آن جائِز است. این موضوعی‌است که در بین مسلمانان هیچ اختلافی نبوده و از سابق مسلمانان گوشت حیوانات ذبح شده را با استخوان‌های‌ شان یک‌جا پخته کرده و می‌خوردند. در صورتی‌که استخوان حیوان نجس می‌بود، این عمل را نمی‌کردند؛ پس این موضوع دلالت به این دارد که استخوان این نوع حیوانات پاک و استفاده‌آن جائِز است. بخاری از ابن عباس رضی‌الله عنهما روایت نموده است:

«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ أَكَلَ كَتِفَ شَاةٍ ثُمَّ صَلَّى وَلَمْ يَتَوَضَّأْ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علی وسلم شانه گوسفندی را خورد؛ سپس نماز خواند و وضوء نگرفت.

واضح است که در شانه استخوان است.
2-  استخوان‌های حیوان خودمرده‌ای‌که گوشت آن خورده می‌شود: حیواناتی‌که حلال گوشت اند، بعضی اوقات خود می‌میرند و گاهی با ذبح غیر شرعی ذبح می‌شوند؛ مثل این‌که آن‌را یک غیرکتابی ذبح ‌کند که در هردو حالت این حیوان خودمرده گفته می‌شود و در هردو حالت احکام خود مرده بر آن تطبیق می‌شود. در خصوص استفاده از این نوع حیوان خودمرده در بین علماء اختلاف واقع شده است. آن‌عده علمائی‌که به این نظر اند که استخوان این حیوان نجس است، به حرمت استفاده از استخوان این حیوان نیز نظر دادند که این‌ها جمهور علماء، مالکی، شافعی، حنبلی وغیره هستند. کسی‌که به این نظر است که استخوان این حیوان پاک است، به جواز استفاده از استخوان این حیوان نیز نظر داده که از جلمه‌ی این علماء حنفی‌ها، ابن سیرین و ابن جریح است.

آن‌چه من آن‌را ترجیح می‌دهم، همان نظری است که قائِل به اینست که استخوان‌های حیوان‌حلال گوشت خودمرده نجس بوده و صفت خود مرده بر آن مصداق پیدا می‌کند؛ به دلیل این قول الله سبحانه وتعالی:

﴿قَالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ﴾ [یس: 78]

ترجمه: گفت چی کسی می‌تواند استخوان‌ها را زنده کند؛ در حالی‌که این استخوان‌ها پوسیده است.

 پس دلالت لفظ "يُحْيِ" با عظام این است که استخوان‌های خودمرده نیز جزء از خود مرده بوده، پس استفاده از آن جائِز نمی‌باشد؛ زیرا این استخوان‌ها نجس و خودمرده است. و به دلیل این قول رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در حدیثی‌که بخاری در تاریخ و ابن حبان در صحیحین خود و غیر از آن‌ها از عبدالله بن حکیم روایت کرده است که گفت؛ مشیخه از جهینه برای ما گفت که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای‌شان نوشته بود:

«لا تنتَفِعُوا من الميْتةِ بشيءٍ»

ترجمه: از هیچ قسمتی از خود مرده استفاده نکنید.

البانی این حدیث را در صفحه ۳۶۶ جلد ۷ سلسله احادیث صحیح و فقه و فوایدشان بیان کرده و گفته است که اسناد این حدیث صحیح و رجال آن ثقه است. روایت ابن حبان این است:

«لَا تَسْتَمْتِعُوا مِنَ الْمَيْتَةِ بشيء»

ترجمه: از هیچ جزئی از اجزای خود مرده استفاده نکنید.

از این حدیث به صورت واضح معلوم است که استفاده از خودمرده به صورت کل وجوه جائِز نبوده و حرمت خودمرده تنها در گوشت آن نیست؛ مگر این‌که نصی وارد شود و چیزی را تخصیص کند؛ اما کدام دلیلی تخصیص دهنده در خصوص استخوان نیامده است.
3- استخوان قطع شده از حیوان حلال گوشت: هدف از استخوان قطع شده همان استخوانی است که از حیوان در حالت زنده‌گی قطع می‌شود؛ پس این استخوان حکم خودمرده را گرفته نجس و استفاده از آن جائِز نیست؛ چنان‌چه حاکم در مستدرک و دیگران از ابو واقد لیثی روایت کرده است که گفت: «مردم در جاهلیت قبل از اسلام کوهان شتر و دنبه گوسفند را قطع کرده و می‌خوردند و چربی‌های آن را بر می‌داشتند.» وقتی رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد، مردم از این عمل از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسان کردند، ایشان فرمودند:

«مَا قُطِعَ مِنَ الْبَهِيمَةِ وَهِيَ حَيَّةٌ فَهُوَ مَيِّتٌ»

ترجمه: آن‌چه از چهارپایان در حال زنده گی قطع می‌شود، پس او خودمرده است.

حاکم گفته است که این حدیث صحیح الاسناد است؛ گرچه تخریج نکرده است. ذهبی گفته است این حدیث صحیح است. دک، چربی گوشت و روغنی است که از گوشت بیرون می‌شود. طبعاً که استخوان قطع شده از حیوان خودمرده، خودمرده به حساب می‌آید؛ زیرا این قسمتی از خودمرده به حساب آمده، پس استفاده از آن صحیح نمی‌شود.

4- استخوان‌ حیوانات حرام گوشت: استخوان حیوانات غیر حلال گوشت، استخوان‌هایی است که الله سبحانه وتعالی خوردن‌شان را حرام کرده، مانند گرگ، فیل، کرگس و مانند این‌ها. اختلاف در مورد حکم استفاده استخوان این حیوانات است که در حال زنده بودن و یا بعد از مردن از وجودشان بیرون می‌شود. بعضی از علماء بین این حالت که حیوان خودش بمیرد و ذبح شود، تفاوت قائِل شدند. در تفصیلات و جزئیات بسیاری‌که در بین علماء واقع شده است، اما آنچه من در این خصوص ترجیح می‌دهم، حرمت استفاده از استخوان‌های حیوانات غیرحلال گوشت است:

أ- اگر استخوانی‌که از این حیوان قطع می‌شود، در حالی‌باشد که حیوان زنده است؛ پس در این صورت این استخوان مانند حیوان خودمرده بوده و استفاده از آن جائِز نیست؛ به دلیل این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم:

«مَا قُطِعَ مِنَ الْبَهِيمَةِ وَهِيَ حَيَّةٌ فَهُوَ مَيِّتٌ»

ترجمه: آنچه از چهارپا قطع می‌شود، در حالی‌که آن حیوان زنده است؛ پس در این صورت خودمرده است.

ب- اگر حیوان خودمرده بود، آن‌هم مانند حیوان حلال گوشت خودمرده است؛ بلکه حرمت آن بیشتر از حیوان حلال گوشت است و این مسئله بر این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم مصداق پیدا می‌کند:

« لا تنتَفِعُوا من الميْتةِ بشيءٍ»

ترجمه: از هیچ قسمتی از خودمرده استفاده نکنید.

ج- اگر حیوان غیر حلال گوشت به صورت ذبح کشته شده بود، بازهم خودمرده به حساب می‌آید، زیرا ذبح این حیوان در خصوص حیوان غیر حلال گوشت ذبح شرعی نمی‌باشد و برای حیوان غیر حلال گوشت زکات و ذبح شرعی ندارد؛ پس با ذبح آن هیچ اثری از ذبح شرعی مرتب نمی‌شود؛ لذا این حیوان در این صورت خودمرده به حساب آمده و استفاده از استخوان آن جائِز نبوده و قول رسول الله صلی الله علیه وسلم بر آن منطبق می‌شود:

«لا تنتَفِعُوا من الميْتةِ بشيءٍ»

ترجمه: از هیچ قسمتی از اعضای خودمرده استفاده نکنید.

۵- استخوان ماهی و خود مردۀ دریا: بدون شک که ماهی و خود مردۀ دریا حلال است؛ چنانچه در احادیث ذکر شده تصریح گردیده است؛ ابن ماجه از بن عمر رضی‌الله عنها روایت نموده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«أُحِلَّتْ لَنَا مَيْتَتَانِ الْحُوتُ وَالْجَرَادُ»

ترجمه: دو خودمرده بر ما حلال شده است، ماهی و ملخ.

ترمذی  در سنن خود از مغیره ابن‌ابی برده روایت نموده است که او شنیده است که ابوهریره می‌گفت: مردی سوال کرد و گفت یا رسول الله صلی الله علیه وسلم! ما در دریا سفر می‌کنیم و مقداری کمی از آب را با خود بر می‌داریم؛ اگر به این آب وضوء سازیم تشنه می‌شویم، آیا از آب دریا وضوء سازیم؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود:

«هُوَ الطَّهُورُ مَاؤُهُ الْحِلُّ مَيْتَتُهُ»

ترجمه: آب دریا پاک و پاک کننده و خودمردۀ آن حلال است.

ابو عیسی این حدیث را حسن صحیح دانسته است. بخاری در صحیح خود از جابر رضی‌الله عنه روایت کرده است که گفت: ما با لشکر خبط به غزوه رفتیم و ابوعبیده برای ما امیر تعیین شده بود، در این وقت ما بسیار گرسنه شده بودیم؛ در این وقت دریا ماهی خودمرده کنار زده بود که مثل آن‌را تا اکنون ندیده بودیم که این ماهی عنبر گفته می‌شد، مدت نیمی از ماه را از همین ماهی خوردیم و ابوعبیده استخوانی را از این ماهی گرفت که راکب می‌توانست از زیر آن بگذرد. ابوزبیر برای ما خبر داد که او از جابر شنیده است که می‌گفت ابوعبیده گفت: بخورید، وقتی به مدینه آمدیم این قصه را برای رسول الله صلی الله علیه و سلم نمودیم. رسول الله صلی الله علیه گفت:

«كُلُوا رِزْقاً أَخْرَجَهُ اللَّهُ، أَطْعِمُونَا إِنْ كَانَ مَعَكُمْ فَأَتَاهُ بَعْضُهُمْ فَأَكَلَهُ»

ترجمه: روزی را بخورید که الله (سبحانه وتعالی) بیرون کرده است، اگر از آن ماهی در نزد شما چیزی باقی مانده است؛ برای ما هم بیاورید، پس از این ماهی در نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آوردند و آنحضرت صلی الله علیه و سلم آن‌را خوردند.

دوم: استفاده از پوست:

1- پوست حیوان حلال گوشت که به طریق ذبح شرعی ذبح می‌گردد: استفاده از پوست حیوان حلال گوشت که به اساس ذبح شرعی ذبح می‌گردد، جائِز است به دلیل پاکی که به آن حاصل شده و به دلیل روایتی‌که نسائی در سنن خود روایت نموده و البانی آن‌را صحیح دانسته است. طوری روایت شده است که از سلمه بن محقب روایت شده است که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در غزوۀ تبوک آب‌را از زنی خواست که گفت: آبی در نزدم نیست، به جز مشکی‌که از پوست خودمرده است، رسول‌الله صلی علیه وسلم فرمود: «أَلَيْسَ قَدْ دَبَغْتِهَا؛ آیا آن را دباغی نکردی؟» زن گفت: چرا نه، دباغی کردم، رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم گفت: «فَإِنَّ دِبَاغَهَا ذَكَاتُهَا؛ بدون شک که دباغی آن ذبح آن حساب می‌شود." بناءً رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم دباغی پوست خودمرده را در جایگاه ذبح شرعی حیوان حلال گوشت قرار داده است؛ زیرا ذبح شرعی جز بالای حیوان حلال گوشت صورت نمی‌گیرد؛ پس این مسئله دلالت بر استفاده از پوست حیوان حلال گوشت ذبح شده به ذبح شرعی دارد و ما در این مسئله اختلافی نداریم.
2- پوست خود مرده حیوان حلال گوشت: اختلاف در بین علماء در خصوص حکم استفاده پوست خود مرده حلال گوشت است آنچه من آن‌را ترجیح می‌دهم این است که استفاده از پوست حیوان حلال گوشت جائِز است، خواه حیوان خودش مرده باشد و یا به ذبح غیر شرعی ذبح شود؛ مثل این‌که مشرکی آن‌را ذبح کرده باشد؛ ولی این در صورتی است که دباغی آن صورت گرفته باشد؛ زیرا پوست خود مرده نجس بوده و دباغی آن‌را پاک می‌کند؛ در صورتی‌که حیوان خودمرده حلال گوشت باشد و این به اساس دلائِل شرعی ذیل است:

أ- نسائی در سنن خود روایت کرده و البانی آن‌را صحیح دانسته است که از سلمه بن محقب روایت شده است که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در غزوه تبوک از یک زنی آب خواست که او زن گفت: "در نزدم آبی جز در مشک خود مرده وجود ندارد". رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود«فَإِنَّ دِبَاغَهَا ذَكَاتُهَا؛ دباغی پوست خود مرده ذبح آن به حساب می‌آید.» که از این حدیث واضحاً معلوم می‌شود که دباغی پوست خودمرده حیوان غیر حلال گوشت را پاک می‌کند و استفاده از آن‌را جائِز می‌گرداند؛ چنان‌چه این مسئله در خصوص مشک دباغی شده در حدیث ذکر شده است.

ب- ابن حبان در صحیحین خود از عالیه بنت سبیع روایت نموده است که وی گفت: «در احد من گوسفند دارم که در آن‌ها مرگ افتاده است؛ سپس نزد میمونه رفتم و موضوع را به میمونه گفتم، وی برایم گفت آیا می‌خواهی که پوست شان را بگیری و از آن‌ها استفاده کنی؟ عالیه گفت: من گفتم آیان این حلال است؟ میمونه گفت: بلی.»

رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم بر مردانی از قریش می‌گذشت که گوسفندی را مانند خری به دنبال خود کش می‌کردند رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم برای شان گفت:  «لَوْ أَخَذْتُمْ إِهَابَهَا؛ آیا می‌خواهید که پوست آنرا بگیرید؟» گفتند: یا رسول‌الله این حیوان خودمرده است، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «يُطَهِّرُهَا الماء والقَرَظُ؛ آب و دباغت آن را پاک می‌گرداند.» قرظ همان دباغی پوست به وسیله برگ درخت است؛ هم‌چنان حدیث گوسفند کنیز میمونه رضی‌الله عنها است که مسلم در صحیح خود از ابن عباس روایت نموده است که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از کنار گوسفند می‌گذشتند که برای کنیز میمونه رضی‌الله عنها از زکات‌ها داده شده بود، رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «أَلَّا أَخَذُوا إِهَابَهَا فَدَبَغُوهُ فَانْتَفَعُوا بِهِ؛ پوست آن را بگیرید و دباغی کنید سپس از آن استفاده کنید

ج- ترمذی در سنن خود از ابن عباس روایت کرده است که گفت: رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم گفته است: «أَيُّمَا إِهَابٍ دُبِغَ فَقَدْ طَهُرَ؛ هر پوستی‌که دباغی شود پاک شده است.» ابوعیسی گفته است: "حدیث ابن عباس حسن صحیح است."

این دلائِل واضح می‌سازد که دباغی، پوست خودمرده حیوان حلال گوشت را پاک گردانیده و استفاده را از آن جائِز می‌گرداند؛ پس استفاده از پوست خودمرده حیوان حلال گوشت از خودمرده که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در مورد آن گفته است: «لا تنتَفِعُوا من الميْتةِ بشيءٍ» مستثنی می‌باشد.

3- پوست‌ حیوان غیر حلال گوشت: علماء در خصوص حکم استفاده پوست حیوانی‌که گوشت آن حلال نمی‌باشد، اختلاف زیادی دارند که نظریات شان گوناگون و از هم دور هست... آن‌چه من در این خصوص ترجیح می‌دهم حرمت استفاده از پوست تمام حیوانات غیر حلال گوشت است، به دلیل نهی کردن رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم از استفاده خودمرده: «لا تنتَفِعُوا من الميْتةِ بشيءٍ؛ از هیچ قسمتی از خود مرده استفاده نکنید.» استفاده از پوست حیوانات غیر حلال گوشت عادتاً بعد از مرگ آن است و خودمرده نجس بوده و پوست آن نیز نجس است؛ به دلیل حدیث رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم که در خصوص خودمرده حلال گوشت آمده است: «لَوْ أَخَذْتُمْ إِهَابَهَا» گفتند این خود مرده است، رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم گفته است: «يُطَهِّرُهَا الماء والقَرَظُ؛ آن‌را آب و دباغی پاک می‌کند.» پس این حدیث دلالت به نجاست جلد خودمرده دارد. گفته نشود که پوست خودمرده غیر حلال گوشت به وسیله دباغی پاک می‌شود. به خاطر این قول او صلی‌الله علیه وسلم که گفته است: «أَيُّمَا إِهَابٍ دُبِغَ فَقَدْ طَهُرَ؛ هر پوستی‌که دباغی شود پاک شده است.» و به دلیل این حدیث رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم از گوسفند خودمرده «لَوْ أَخَذْتُمْ إِهَابَهَا» برای شان گفتند که آیا می‌خواهید پوست‌اش را بگیرید؟ گفتند: این خود مرده است؛ سپس رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم گفت: «يُطَهِّرُهَا الماء والقَرَظُ؛ آنرا آب و دباغی پاک می‌کند.» و حدیث گوسفند کنیز میمونه رضی‌الله عنها که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از کنار گوسفند گذشتند که برای کنیز میمونه از صدقه داده شده بود، رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم گفت: «أَلَّا أَخَذُوا إِهَابَهَا فَدَبَغُوهُ فَانْتَفَعُوا بِهِ»... این طور گفته نشود؛ زیرا این احادیث اگرچه ممکن است که درپاکی پوست هر خودمرده که دباغی شود، عمومیت پیداکند.

ولی این احادیث پوست خودمرده حیوان حلال گوشت تخصیص داده می‌شود؛ زیرا این احادیث به پوست گوسفند تعلق می‌گیرد. در حدیث رسول‌الله صلی‌الله علیه و لم آمده است:«فَإِنَّ دِبَاغَهَا ذَكَاتُهَا؛ یعنی دباغی آن ذبح آن است.» و این از حدیث شریف به صورت اشاره‌ای می‌رساند که دباغت پاک می‌کند؛ مانند ذبح که پاک می‌کند و چنان‌که ذبح در غیر از حیوان حلال گوشت نبوده به همین ترتیب دباغت غیر از پوست خودمردۀ حلال گوشت نمی‌شود؛ پس عمومیت در نفس موضوع باقی می‌ماند که همانا پاکی پوست خودمرده حلال گوشت باشد، نه پاک کردن چیز دیگری؛ پس این حدیث پوست دیگر حیوانات را شامل نمی‌شود. بناءً پوست خودمرده غیر حلال گوشت نجس بوده؛ نه دباغت و نه هم به شکل دیگری پاک می‌شود و استفاده از آن حرام می‌باشد.

2- پوست ماهی، نهنگ‌های دریائی و دیگر حیوانات بحری: استفاده از پوست ماهی، نهنگ‌ها و سایر خود مرده‌های دریایی جائِز است، به دلیل موجودیت دلایلی‌که قبلاً در خصوص حکم استفاده از استخوان‌های حیوانات دریائی ذکر کردیم:

«أُحِلَّتْ لَنَا مَيْتَتَانِ الْحُوتُ وَالْجَرَادُ»

ترجمه: برای ما دو خودمرده حلال شده است، ماهی و ملخ.

هم‌چنان ذکر شده است:

«هُوَ الطَّهُورُ مَاؤُهُ الْحِلُّ مَيْتَتُهُ»

ترجمه: آب آن پاک کننده و خودمردۀ آن حلال است.

 هم‌چنان ذکر شده است:

«كُلُوا رِزْقاً أَخْرَجَهُ اللَّهُ، أَطْعِمُونَا إِنْ كَانَ مَعَكُمْ فَأَتَاهُ بَعْضُهُمْ فَأَكَلَهُ»

ترجمه: رزقی‌ را بخورید که الله (سبحانه وتعالی) آن را بیرون کرده است، اگر با شما است از آن برای ما هم بدهید، پس قسمتی را از آن برای شان دادند و آنحضرت از آن خوردند.

پس این دلایل حیوان دریایی را با گوشت، استخوان، پوست وغیره شامل می‌شود و این دلایل دلالت بر پاکی این حیوانات و جواز استفاده شان دارد.

سوم: حکم استفادۀ اعضای حیوانات در صنعت گردن‌بند، دست‌بند، لباس، ظروف و غیره: بناءً به جزئیاتی‌که فوقاً ذکر نمودیم، پاسخ پرسش شما در خصوص استفاده اعضای حیوانات و اعضای صنعت گردن‌بند، بنددستی و لباس وغیره چنین است: اگر استفاده به عضوی از اعضای حیوانات مطابق به دلایل ذکر شده باشد، استعمال آن در آن کالا نیز جائِز و اگر استفاده از عضو حیوان جائِز نباشد، پس استفاده آن در کالا نیز ناجائِز می‌باشد و آن کالا وقتی از عضو آن حیوان نجس ساخته شد، استفاده آن نیز حرام می‌باشد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه